eitaa logo
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
2.2هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
9.2هزار ویدیو
59 فایل
﴾﷽﴿ • -اینجاخونہ‌شھداست شھدادستتو‌گࢪفتنانکنہ‌خودت‌ دستتوبڪشۍ :)♥ کپی : واجبه‌مومن📿⚘ https://eitaa.com/joinchat/2500919420Ceb7eaaa205
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 🌸 🌸 حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها در منزل عمویش: حضرت ابو طالب عليه‌السّلام شروع به سخن نمود و فرمود... : اينك پسر برادرم - يعنى رسول خدا صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله - كه با هيچ مردى از قريش سنجش نشود، مگر آن‌كه بر او رجحان يابد و هيچ‌كس با او قابل قياس نيست، اگر چه دارايى او اندك است كه ثروت و مال قابل دگرگونى است؛ به خديجه عليها‌السّلام علاقمند است و خديجه عليها‌السّلام به او علاقه دارد و مهر او هر چه خواهيد به صورت نقد يا به عهدۀ من، از مال من خواهد بود. به خداى كعبه سوگند! او داراى مقامى شكوهمند و بزرگ و شأنى بسيار والا و دين و آيين همگانى و رأى كامل است. سپس حضرت ابو طالب عليه‌السّلام ساكت شد... مردى از قريش به نام عبد اللّه بن غنم چنين گفت: 🌸اى خديجه! مباركباد كه سيمرغ سعادت بر بام تو پرواز كرد. تو با بهترين آفريدگان ازدواج كردى، چه كسى در مردم همچون محمّد صلی الله علیه و آله است‌؟ 📔 برگرفته از مختصری از روایت امام صادق علیه السلام در کتاب شریف کافی جلد پنجم صفحه ۳۷۴ 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
@Eltejatales | کانال قصّه‌های مهدوی4_6006078414140738853.mp3
زمان: حجم: 5.9M
🔸حاجت ازدواجش را از باب‌الحوائج گرفت😭 شما اگه دعا کنی رد خور نداره یا صاحب زمان من🥲🍃 📚قرب الاسناد ص۳۱۰ 📚مشابه امالی مفید ص ۱۲ @shahid_ebrahim_hadi3
📚 حکایتی‌بسیارزیباوخواندنی روزی کشاورزی متوجه شد ساعت طلای ميراث خانوادگی اش را در انبار علوفه گم کرده بعد از آنکه در ميان علوفه بسيار جستجو کرد و آن را نيافت از گروهی کودک که بيرون انبار مشغول بازی بودند کمک خواست و وعده داد هرکس آنرا پيدا کند جايزه ميگيرد. به محض اينکه اسم جايزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه های علوفه را گشتند اما باز هم ساعت پيدا نشد. همينکه کودکان نااميد از انبار خارج شدند پسرکی نزد کشاورز آمد و از او خواست فرصتی ديگر به او بدهد. کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود انديشيد:چرا که نه؟ کودک مصممی به نظر ميرسد، پس کودک به تنهايی درون انبار رفت و پس از مدتی به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحير از او پرسيد چگونه موفق شدی درحالی که بقيه کودکان نتوانستند؟ کودک پاسخ داد: من کار زيادی نکردم، روی زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تيک تاک ساعت را شنيدم و در همان جهت حرکت کردم و آنرا يافتم... "ذهن وقتی در آرامش است، بهتر از ذهن پرمشغله، کار ميکند. هر روز اجازه دهيد ذهن شما اندکی آرامش يابد تا ببينيد چطور بايد زندگی خود را آنگونه که می خواهيد سروسامان دهيد. _آموزنده
⚠️ روایت یک داستان واقعی! ✍چند روز پیش کیف مدرسه‌ای پسر و دخترم رو دادم برای تعمیرات. نو بودند ولی بند حمایل و یکی از زیپ‌های هرکدوم خراب شده بود. کاغذ رسید‌ رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده. 💵 دو روز بعد، برای تحویل کیف ها مراجعه کردم. هر دو تا کیف تعمیر شده بودند. کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت: «شما میهمان امام زمان هستید! هزینه نمی گیرم، فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید!» 📿 از شنیدن نام مولا و آقایمان، کمی جا خوردم! گفتم: «تسبیحِ صلوات رو حتما می‌خونم، ولی لطفا پول رو هم قبول کنید! آخه شما زحمت کشیده‌اید و کار کرده‌اید.» گفت: «این نذر چند سال منه. هر صدتا مشتری، پنج تای بعدیش نذر امام زمانه!» 📋 بعد هم دسته‌ی قبض‌هاش رو به من نشون داد. هر از چندگاهی روی ته‌فیشِ قبض‌ها نوشته شده بود: «میهمان امام زمان!» گفت این یه نذر و قراردادیه بین من و امام زمان و نفراتی که این قبض ها به اونا بیفته؛ هرکاری که داشته باشن، مجانی انجام میشه فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن! 🔹 اصرار من برای پرداخت هزینه، فایده نداشت! از تعمیرکار خداحافظی کردم، کیف‌ها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون. اون شب رو تا مدت‌ها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکارِ عزیز فکر می‌کردم... 🔆 به این فکر کردم که اگر همه ماها در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم، چه اتفاق زیبایی برای خودمون و اطرافیانمون میفته! من تصمیمم رو گرفتم. اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم. ❓ ما برای امام زمان چه کاری کردیم؟ 🙏 به امید تعجیل در ظهورش صلوات
@Elteja_tales | کانال قصّه‌های مهدوی4_5897818300246660540.mp3
زمان: حجم: 7.89M
▫️او تشنه‌ی هدایت ماست. عجیب ملاقات یک راهب با امیرالمومنین علیه‌السلام 📚 الإرشاد، ج ۱، ص۳۳۴.                     🌿🌿🌸
📚 گنجشکی به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم، سر پناه بی کسی‌ام بود، طوفان تو آن را از من گرفت! کجای دنیای تو را گرفته بودم؟ خدا در جواب گفت: ماری در راه لانه ات بود. تو خواب بودی، باد و باران را گفتم لانه ات را واژگون کند، آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی‌ام برخواستی! خدايا حُکم و حِکمت در دست توست! واسه داده ها و نداده هات شُكر 🤲🏻
@Eltejatales | کانال قصّه‌های مهدوی4_6039622873226679144.mp3
زمان: حجم: 3.2M
🔸"یاعلی" قفل فرج وا می‌کند. 🎧 زیبایی از اعجاز نام مقدس امیرالمومنین علیه‌السلام 🌷پیشنهاد میکنم با جان دل گوش کنید