شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
#سلامبرابراهیم۱📚 روایتاز:علینصرالله کانالِکمیل یکی از مســئولين اطالعات را ديدم و پرسيدم:
#سلامبرابراهیم۱📚
بعد كمي مكث كرد و گفت: عراق شــانزده نوع مانع ســر راه بچهها چيده
بود، عمق موانع هم نزديك به چهار كيلومتر بوده! منافقين هم تمام اطالعات
اين عمليات را به عراقيها داده بودند!
خيلي حالم گرفته شد. با بغض گفتم: حالا چه بايد كرد!؟
گفت: اگــر بچهها مقاومت كنند مرحله دوم عمليــات را انجام ميدهيم و
آنها را ميآوريم عقب.
در همين حين بيسيمچي مقر گفت: يك خبر از گردانهاي محاصره شده! همه
ساكت شدند. بيسيمچي گفت: ميگه »برادر ثابتنيا با برادر افشردي دست داد!«
اين خبر كوتاه يعني فرمانده گردان كميل به شهادت رسيده.
۸ آذر ۱۴۰۰
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
#سلامبرابراهیم۱📚 بعد كمي مكث كرد و گفت: عراق شــانزده نوع مانع ســر راه بچهها چيده بود، عمق
#سلامبرابراهیم۱📚
عصر همان روزخبر رســيد حاج حســيني، معاون گــردان كميل هم به
شــهادت رسيده و بنكدار، ديگر معاون گردان به سختي مجروح است. همه
بچهها در قرارگاه ناراحت بودند. حال عجيبي در آنجا حاكم بود.
٭٭٭
بيستم بهمن ماه، بچهها آماده حمله مجدد به منطقه فكه شدند. يكي از رفقا
را ديدم. از قرارگاه ميآمد. پرسيدم: چه خبر؟
گفت: الان بيســيمچي گردان كميل تماس گرفت. با حاج همت صحبت
كرد وگفت: شارژ بيسيم داره تموم ميشه، خيلي از بچهها شهيد شدند، براي
ما دعاكنيد. به امام سالم برسونيد و بگيد ما تا آخرين لحظه مقاومت ميكنيم.
با دلي شكسته و ناراحت گفتم: وظيفه ما چيه، بايد چه كار كنيم؟
۹ آذر ۱۴۰۰
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
#سلامبرابراهیم۱📚 عصر همان روزخبر رســيد حاج حســيني، معاون گــردان كميل هم به شــهادت رسيده و
#سلامبرابراهیم۱📚
گفت : توكل به خدا، برو آماده شو. امشب مرحله بعدي عمليات آغاز ميشه.
غروب بود. بچههاي توپخانه ارتش با دقت تمام، خاكريزهاي دشمن را زير آتش گرفتند.
گردان حنظله و چند گردان ديگر حركتشان را آغاز كردند. آنها تا نزديكي
كانــال كميل پيش رفتند. حتی با عبور از موانع به کانال ســوم هم رســيدند،
اما به علت حجم آتش دشــمن، فقط تعداد كمي از بچههاي محاصره شــده
توانستند در تاريكي شب از كانال خارج شوند و خودشان را به عقب برسانند.
اين حمله هم ناموفق بود، تا قبل از صبح به خاكريز خودمان برگشــتيم. اما
بيشتر نيروهاي گردان حنظله در همان کانالهاي مرزي ماندند. در اين حمله و
با آتش خوب بچهها، بسياري از ادوات زرهي دشمن منهدم شد .
۱۰ آذر ۱۴۰۰
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
#سلامبرابراهیم۱📚 گفت : توكل به خدا، برو آماده شو. امشب مرحله بعدي عمليات آغاز ميشه. غروب بود. ب
#سلامبرابراهیم۱📚
۲۱ بهمن 1361 بود. هنوز صداي تيراندازي و شليكهاي پراكنده از داخل
كانال شنيده ميشد.
به خاطر همين، مشخص بود كه بچههاي داخل كانال هنوز مقاومت ميكنند.
نميشد فهميد كه پس از چهار روز، با چه امكاناتي مشغول مقاومت هستند؟!
غروب امروز پايان عمليات اعالم شد. بقيه نيروها به عقب بازگشتند.
يكي از بچههائي كه ديشب از كانال خارج شد را ديدم. ميگفت: نميداني
چه وضعي داشتيم! آب و غذا نبود، مهمات هم بسياركم، اطراف كانالها هم ُپر از انواع مين!
ما هر چند دقيقه گلولهاي شليك ميكرديم تا بدانند هنوز زندهايم. عراقيها
مرتب با بلندگو اعالم ميكردند: تسليم شويد!
لحظات غروب خورشيد بسيار غمبار بود. روي بلندي رفتم و با دوربين نگاه ميكردم.
انفجارهاي پراكنده هنوز در اطراف كانال ديده ميشد. دوست صميمي من ابراهيم آنجاست و من هيچ كاري نميتوانم انجام دهم.
آن شب را كمي استراحت كردم و فردا دوباره به خط بازگشتم.
٭٭٭
۱۱ آذر ۱۴۰۰
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
#سلامبرابراهیم۱📚 دقایقی بعد عراقيها، با اين تصور که همه افراد داخل کانال شهيد شدهاند، برگشــتن
#سلامبرابراهیم۱📚
اسارت
یک دفعه همه ما ساكت شديم با تعجب به همديگر نگاه كرديم. آمديم جلو
و گفتيم: چي شده؟! چه ميگي؟!
بنده خدا خيلي هول شــد. گفت: هيچي بابا، بــرادر خانم من چند ماهه كه
مفقود شــده، من هر شب ساعت دوازده راديو بغداد رو گوش ميكنم. عراق
اسم اسيرها رو آخر شبها اعلام ميكنه!
ديشــب داشــتم گــوش ميكــردم، يكدفعــه مجــري راديــو عــراق كه
فارســي حــرف مــيزد برنامــهاش را قطــع كــرد و موزيك پخــش كرد.
بعد هم با خوشحالي اعالم كرد: در اين عمليات ابراهيم هادي از فرماندهان
ايراني در جبهه غرب، به اسارت نيروهاي ما درآمده.
داشتيم بال درميآورديم! همه ما از اينكه ابراهيم زنده است خيلي خوشحال شديم.
۲۵ آذر ۱۴۰۰
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
#سلآمبرابراهیم۱ 📚 تفحص ... پرسيد : حال كه جنگ تمام شده نميتوانيد پيكرش را پيدا كنيد و برگردانيد؟
#سلامبرابراهیم۱📚
پنج ســال پس از پايان جنگ، بالاخره با ســختي.هاي بسيار، كار در كانال
معروف به كميل شروع شد. پيكرهاي شهدا يكي پس از ديگري پيدا ميشد.
در انتهاي كانال تعداد زيادي از شــهدا كنار هم چيده شــده بودند. به راحتي پيكرهاي آنها از كانال خارج شد، اما از ابراهيم خبري نبود!
علي محمودوند مسئول گروه تفحص لشکر بود. او در والفجر مقدماتي پنج روز داخل كانال كميل در محاصره دشمن قرار داشت.علي خود را مديون ابراهيم ميدانســت و ميگفت: كســي غربت فكه را
نميداند، چقدر از بچههاي مظلوم ما در اين كانالها هســتند. خاك فكه بوي غربت كربال ميدهد.
يك روز در حين جســتجو، پيكر شــهيدي پيدا شد. در وســايل همراه او دفترچه يادداشــتي قرار داشت كه بعد از گذشت ســالها هنوز قابل خواندن بود.
۱ دی ۱۴۰۰
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
#سلامبرابراهیم۱📚 پنج ســال پس از پايان جنگ، بالاخره با ســختي.هاي بسيار، كار در كانال معروف به
#سلامبرابراهیم۱📚
در آخرين صفحه اين دفترچه نوشــته بود: »امروز روز پنجم است كه در
محاصره هستيم. آب و غذا را جيرهبندي كردهايم. شهدا در انتهاي كانال كنار
هم قرار دارند. ديگر شهدا تشنه نيستند. فداي لب تشنهات اي پسر فاطمه!«
بچههــا با خواندن اين دفترچه خيلي منقلب شــدند و باز هم به جســتجوي خودشان ادامه دادند.
اما با وجود پيدا شدن پيكر اكثر شهدا، خبري از ابراهيم نبود. مدتي بعد يكي
از رفقاي ابراهيم براي بازديد به فكه آمد.
ایشان ضمن بيان خاطراتي گفت: زياد دنبال ابراهيم نگرديد؟!
او ميخواسته گمنام باشد. بعيد است پيدايش كنيد. ابراهيم در فكه مانده تا
خورشيدي براي راهيان نور باشد.
٭٭٭
۲ دی ۱۴۰۰
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
#سلامبرابراهیم۱📚 اواخر دهه هفتاد، بار ديگر جستجو در منطقه فكه آغاز شد. باز هم پيكرهاي شهدا از ك
#سلامبرابراهیم۱📚
پارتآخر
تابوت يكي از شهدا از روي كاميون تكاني خورد و ابراهيم از آن بيرون آمد. با همان چهره جذاب و
هميشگي به ما لبخند ميزد!
فرداي آن روز مردم قدرشــناس، با شــور و حال خاصي به اســتقبال شهدا
رفتند. تشــييع با شكوهي برگزار شد. بعد هم شهدا را براي تدفين به شهرهاي مختلف فرستادند.
من فكر ميكنم ابراهيم با خيل شــهداي گمنام، در روز شــهادت حضرت
صديقه طاهره(س) بازگشت تا غبار غفلت را از چهرههاي ما پاك كند.
براي همين بر مزار هر شــهيد گمنام كه ميروم به ياد ابراهيم و ابراهيمهاي اين ملت فاتحهاي ميخوانم .
۴ دی ۱۴۰۰
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
#سلامبرابراهیم۱📚 پارتآخر تابوت يكي از شهدا از روي كاميون تكاني خورد و ابراهيم از آن بيرون آمد.
#سلامبرابراهیم۱ 📚
از مهمترين كارهايي كه درمحل انجام شد ترسيم چهره ابراهيم در سال۸٦ زير پل اتوبان شهيد محالتي بود. روزهاي آخر جمعآوري اين مجموعه سراغ سيد رفتم و گفتم:آقا سيد من شنيدم تصوير شهيد هادي را شما ترسيم كرديد، درسته؟
ســيد گفت: بله، چطورمگه؟! گفتم: هيچي، فقط ميخواستم از شما تشكر كنم. چون با اين عكس هنوز آقاابراهيم توي محل حضور دارد.
ســيد گفت: من ابراهيم را نميشناختم، براي کشــيدن چهره او هم چيزي نخواستم، اما بعد از انجام اين كار، به قدري خدا به زندگي من بركت داد كه نميتوانم برايت حساب كنم! خيلي چيزها هم از اين تصوير ديدم.
با تعجب پرسيدم: مثال چي!؟
گفت: زماني كه اين عكس را كشيدم و نمايشگاه جلوهگاه شهدا راه افتاد، يك شــب جمعه خانمي پيش من آمد و گفت:آقا، اين شــيرينيها براي اين شهيد تهيه شده، همين جا پخش كنيد.
۵ دی ۱۴۰۰
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
#سلامبرابراهیم۱ 📚 از مهمترين كارهايي كه درمحل انجام شد ترسيم چهره ابراهيم در سال۸٦ زير پل اتوب
#سلامبرابراهیم۱📚
فکر كردم كه از بســتگان اين شهيد اســت. براي همين پرسيدم: شما شهيد
هادي را ميشناســيد؟گفت: نه، تعجب من را كه ديد ادامه داد: منزل ما همين اطرافه، من در زندگي مشكل سختي داشتم، چند روز پيش وقتي شما مشغول
ترسيم عكس بوديد از اينجا رد شدم، با خودم گفتم: خدايا اگر اين شهدا پيش تومقامي دارند به حق اين شهيد مشكل من را حل كن.
بعد گفتم: من هم قول ميدهم نمازهايم را اول وقت بخوانم، سپس براي اين شــهيد كه اسمش را نميدانستم فاتحه خواندم. باور كنيد خيلي سريع مشكل
من برطرف شد! حالا آمدم از ايشان تشكر كنم.
سید ادامه داد: پارســال دوباره اوضاع كاري من به هم خورد! مشــكالت زيادي داشــتم.
ازجلوي تصوير آقا ابراهيم رد شدم و ديدم به خاطر گذشت زمان، تصوير زرد و خراب شــده. من هم داربســت تهيــه كردم و رنگ راِ برداشتم و شروع كردم به درست كردن تصوير شهيد.
۶ دی ۱۴۰۰
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
#سلامبرابراهیم۱📚 فکر كردم كه از بســتگان اين شهيد اســت. براي همين پرسيدم: شما شهيد هادي را مي
#سلامبرابراهیم۱📚
باور کردنی نبود، درست زماني كه كار تصوير تمام شد، يك پروژه بزرگ به من پيشنهاد شد. خيلي از گرفتاريهاي مالي من برطرف گرديد. بعد ادامه داد: آقا اينها خيلي پيش خدا مقام دارند. ما هنوز اينها را نشناخته ايم! كوچكترين كاري كه برايشان انجام دهي، خداوند چند برابرش را برميگرداند.
٭٭٭
آمده بود مســجد. از من، سراغ دوســتان آقا ابراهيم را گرفت! اين شخص ميخواست از آنها در مورد اين شهيد سؤال كند.
پرسيدم: كار شما چيه!؟ شايد بتوانم كمك كنم.
گفت: هيچي، ميخواهم بدانم اين شهيد هادي كي بوده؟ قبرش كجاست!؟
كمــي فكر كردم.
۷ دی ۱۴۰۰
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
نگاهمکن . . .✨💛
#سلامبرابراهیم۱📚
برخوردصحیح
پاییز ۱۳۶۱ بود . با موتور به سمت میدان آزادی میرفتیم . میخواستم ابراهیم را برای عزیمت به جبهه به ترمینال غرب برسانم . یک ماشین مدل بالا از کنار ما رد شد . خانمی کنار راننده نشسته بود که حجاب درستی نداشت . نگاهی به ابراهیم انداخت و حرف زشتی زد . ابراهیم گفت : سریع برو دنبالش!
من هم با سرعت به سمت ماشین رفتم . بعد اشاره کردیم بیا بغل ، با خودم گفتم : این دفعه حتماً دعوا میکنه . اتومبیل کنار خیابان ایستاد . ما هم کنار آن توقف کردیم . منتظر برخورد ابراهیم بودم . ابراهیم کمی مکث کرد و بعد همینطور که روی موتور نشسته بود با راننده سلام و احوال پرسی گرمی کرد!
راننده که تیپ ظاهری ما و برخورد خانمش را دیده بود ، توقع چنین سلام و علیکی را نداشت .
بعد از جواب سلام ، ابراهیم گفت : من خیلی معذرت میخوام ، خانم شما فحش بدی به من و همه ریشدارها داد . میخواهم بدونم که...راننده حرف ابراهیم را قطع کرد و گفت : خانم بنده غلط کرد ، بیجا کرد!
۱۲ خرداد ۱۴۰۲