eitaa logo
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
2.1هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
7.1هزار ویدیو
47 فایل
﴾﷽﴿ • -اینجاخونہ‌شھداست شھدادستتو‌گࢪفتنانکنہ‌خودت‌ دستتوبڪشۍ :)♥ کپی : واجبه‌مومن📿⚘ https://eitaa.com/joinchat/2500919420Ceb7eaaa205
مشاهده در ایتا
دانلود
✅خداوند در قران میفرماید: لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا. این یعنی ابراهیم زنده است. این یعنی صحبت هایمان را میشنود، دلتنگی هایمان را میبیند، غم هایمان را درک میکند و...💫 این یعنی میداند بی حوصلگی هایمان به سبب چیست؟ ناراحتی هایمان از کجا منشا میگرد..این یعنی او زنده است!🌴 سال های پیش بود با خودم عهد کردم او را برادر بنامم.این به این جهت بود که زنده بودنش را در زندگی ام درک میکردم و میدانستم او مانند یک برادر از من مراقبت خواهد کرد...💞 سال ها بود که با عکسش زندگی میکردم قاب عکسشم را جلویم میگذاشتم و دردودل میکردم... اما نمیدانستم.. نمیدانستم من تنها نیستم!نمیدانستم ابراهیم لطفش شامل حال خیلی ها شده و خیلی ها به او برادر میگویند و او در حق خیلی ها برادری میکند! براستی که ابراهیم و خوبیست 🍃❤️
«با نذر و نیاز به دنیا اومد و بزرگش کردم. هفت بار واسش قربونی کردم تو این سالها تا ۱۹ ساله شد. رفت تو روز عید قربان در راه خدا قربانی شد..» شادی روح پاک همه شهدا ━━━💠🍃🌸🍃💠━━ 🌻🕊هدیـه‌به‌ارواح ‌مطـهرشهـدا🌹صلــوات💐 🌹🍃
قدیما: +ڪجا‌میرے؟! _گلزار‌شھدا +خبریھ؟! _بهشټ‌خونم‌افتاده♥️ امروزا: +ڪجا‌بسلامتے‌؟! _گلزار‌شهدا +خبریھ‌؟! _لایڪ‌اینستاگرامم‌کم‌شده! میرم‌چند‌تا‌عکݭ‌جدید‌بگیرم🥀' -بهـ کجا‌چنین‌شتابان؟ 🙂
بسم الله الرحمن الرحیم شهید کاظمی : تولد :۱۳۳۷ در نجف آباد اصفهان شهادت :۱۳۸۴ مزار : گلستان شهدای اصفهان آخرین مسئولیت :فرمانده نیروی زمینی سپاه خاطراتی از این شهید : 1⃣چند بار ساواک دستگیرش کرد. یک بار، بد جوری شکنجه اش داده بودند. روزی که آزادش کردند,وقتی میخواست برود حمام, دیدم زیر پیراهنش پر از لکه های خشک شده ی خون است, اثر تازیانه ها. بعدا فهمیدم بینی اش را هم شکسته اند. خودش یک کلام راجع به بلاهایی که سرش در آورده بودند چیزی نگفت.هروقت مادر میگفت این از خدا بی خبرها چی به روزت آوردن؟ میگفت هیچی مادر. بینی اش را هم از خونهای لخته شده ای که هر روز صبح روی بالشش میدیدیم فهمیدیم شکسته. خودش میگفت: این خونا مال اینه که توی زندان سرما خوردم. اثرات آن شکستگی بینی , تا آخر عمر همراهش بود.مثل اینکه یک بار عملش کردند, ولی باز هم از تبعاتی مثل تنگی نفس رنج میبرد 2⃣رفته بوديم سري‌لانكا، سال هفتاد. احمد هم همراهمان بود.  چند تا از فرماندهان نظامي و مسئولین سري‌لانكا آمده بودند استقبال‌مان. افراد را من به آنها معرفي مي‌كردم. موقع معرفي احمد گفتم: ايشان فاتح خرمشهر بوده. چهار، پنج روز آن جا بوديم. آنها احمد را ول نمي‌كردند. احمد به عنوان يك فرمانده‌ي با اقتدار در نظرشان جلوه كرده بود. هر چه مي‌گفت، تندتند مي‌نوشتند.  احمد راجع به بحث‌هاي نظامي زياد صحبت كرد، ولي راجع به كاري كه خودش در عمليات فتح خرمشهر كرد، چيزي نگفت. نه آن جا، نه هيچ جاي ديگر. هيچ وقت نشد كه لام تا كام درباره‌ي خدماتي كه زمان جنگ يا قبل و بعد از آن كرده، حرفي بزند. خدا رحمتش كند؛ دقيقاً روحيه‌ي حسين خرازي و امثال آن خدا بيامرز را داشت. حسين هم يكي از دو فاتح خرمشهر بود، ولي هيچ وقت راجع به آن فتح كم‌نظير، در هيچ كجا صحبت نكرد. شادی ارواح روح شهدا صلوات
🍃🍃🍃🌷 🍃🍃🌷 🍃🌷 🌷شهید سرلشگر احمد کاظمی 🌷تولد ۲ مرداد ۱۳۳۷ نجف آباد 🌷شهادت ۱۹ دی ۱۳۸۴ ارومیه سردار سرلشکر پاسدار شهید احمد کاظمی در سال ۱۳۳۷ در نجف آباد اصفهان دیده به جهان گشود و همچون سایر جوانان، سرگرم تحصیل گردید. با پیدایش جرقه های انقلاب اسلامی دوشادوش ملت به مبارزه علیه رژیم ستم شاهی پرداخت و در بیست و سومین بهار زندگی خود، در اوایل سال ۵۹ به کردستان رفت تا با رزمی بی امان، دشمنان داخلی انقلاب را منکوب نماید. او دوران جوانی خود را با لذت حضور در جبهه های نبرد از کردستان گرفته تا جای جای جبهه های جنوب در صف مقدم مبارزه با متجاوان بعثی در سِـمت هایی چون : دو سال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان ، شش سال فرماندهی لشکر ۸ نجف، یکسال فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین(ع)، هفت سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و قرارگاه رمضان و پنج سال فرماندهی نیروی هوایی سپاه را به عهده داشت. 🌷🍃بخشی از وصیت نامه : الله اکبر اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهید ان علیاً ولی الله خداوندا فقط می‌خواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می‌خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق. 🌷شادی روحشان صلوات🌷 🕊 🌴🌴 🥀🥀🥀
💠هرروز صبح بدون استثناء دعای فرج و زیارت عاشورا می‌خواندند؛ شب‌ها هم سورۀ واقعه را می‌خواندند .. ♥️✋🏻هر موقع سلام می‌دادند به امام حسین و امام رضا علیهم السلام، می‌گفتند: *🌹🍃یا امام زمان علیه السلام نگاهت را از من برنگردان🍃🌹* 🌹شهید مسلم خیزاب هدیه به شهدا صــ🌸ـــــلوات
+اونجا همون جایی هست که باید استراحت کنیم! +البته بعد از شهادت:)))
•°|🦋🌿|°• به‌نیّت‌بࢪادࢪشهیدمان‌میخوانیم 🌱 💚
به‌هرڪه‌هرچه‌داشتی‌،بخشیدی حتی...(: ‌
🌱! خواهرم ! چادر برای تو یک حرم است. از حریم خودت خوب محافظت کن ... •
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شـهـیـد‌هـادے🌹
در شهادت ! هنوزم بازه رفیق👋:))
✨💛 در قرآن ۲۳ آیه در مورد یتیم است ، در حالی که برخی احکام مهم فقهی فقط یک آیه در قرآن دارد! خداوند بسیار نسبت به یتیم حسلس است و کسانی مانند ابراهیم که اخلاق قرآنی دارند همین گونه بودند . توی محل ، چند بچه یتیم بودند که ابراهیم به شدت و غیر مستقیم مراقب آن ها بود. با اینکه خودش سن و سالی نداشت ، اما همواره دقا می کرد که این بچه یتیم ها مشکلی نداشته باشند . حتی در زمینه تربیت دینی آن ها بیش از بقیه دقت می کرد . زمانی همکه در جبهه بودیم ، یک پسر شانزده ساله به گروه اندرزگو آمد . ابراهیم متوجه شد که او یتیم است و زندگی سختی را در شهر خود می گذراند . ابراهیم خیلی بیش از بقیه او را تحویل می گرفت . بعد با پند نفری صحبت کرد تا اقلام مورد نیاز خانواده آن رزمنده تأمین شود . حتی با بقیه رزمندگان پولها را روی هم گذاشتند و پول پیش منزل آن ها را تأمیت کردند . أَرَأَيْتَ الَّذى يُكَذِّبُ بِالدِّينِ ___ فَذلِكَ الَّذى يَدُعُّ الْيَتيمَ آیا کسی که روز جزا را پیوسته انکار می کند دیدی ؟ او همان کسی است که یتیم را با خشونت می راند . ( سوره ماعون / ۱ و ۲ )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میگفت: من اون کسی روکه گفت دخترا شهید نمیشن رو حلال نمیکنم!..👊:)
بسیجی واقعی! بعد از شهادت🕊 باید مزارش🌱 دارالشفا باشه....✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب خدا..💚☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18 سالم بود... كه اومد خواستگاری...💕 اون جلسه... قرار بود همو ببینیم...💕 حجب و حیامون مانع ميشد... راحت نگاهِ هم كنيم... شبی رو تعیین ڪردن واسه صحبت ڪردن... خجالت ميكشيدم... واسه همين... از مادرم خواستم جام صحبت ڪنه... مادرم از طرف من... تموم حرفامو دقیق بهش میگفت... آخرای صحبتاشون بود... ڪه مادرم خواست از اتاق برم بیرون...! تو سالن،يهو یادم اومد... مسئله ای رو نگفتم... در زدم و رفتم تو اتاق... با صحنه ی عجیبی روبرو شدم... ڪه تا آخر عمر فراموش نمیڪنم... سید سجاد داشت اشڪ میریخت...😢 پرسیدم:"چی شده...؟!" مادرم گفت: "چیزی نیست،ڪاری داشتی...؟" گفتم: "مسئله ای رو فراموش ڪردم مطرح ڪنم..." جوابمو ڪه گرفتم... از اتاق اومدم بیرون... دل تو دلم نبود... ڪه چرا داشت اونطور اشڪ میریخت...؟! بیرون ڪه اومدن پرسیدم و مادرم جواب داد... "یه واقعیت مهم زندگیتو بهش گفتم... گفتم ڪه جگر گوشه من...❤ نه پدر داره نه برادر...😢 مسئولیتت خیلی سخته... از این به بعد باید... هم همسرش باشی...💕 هم پدرش... هم برادرش... میشی همه ڪس و ڪارش... از حرفم گریه ش گرفته بود و... قول داد ڪه قطعاً همینطوره و... جز این هم نمیشه...❤ همسر عزیزتر از جانم...💕 بعد 11 سال زندگی…💕 یڪباره با رفتنت... پدرم... برادرم... بهترین دوستم و همسرم...💕 رو از دست دادم...💔 تڪیه گاه امن من...💕 تو خیلی بیشتر از قولت... جاهای خالی زندگیمو... با حضورت پر ڪرده بودی...❤ از خدا میخوام... تو فردوس برینش... بهترین نعمتاشو نصیبت كنه... ان شاءالله... راوی:همسر بزرگوار شهید❤️ کتاب خاطرات شهید🌱
°°° ما گم شدگانیم که اندر خَم دنیا ... تنها هنر ماست که مجنون حسینیم 💔