🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خلاصه زندگی نامه شهید علی انصاری رودسری
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شهید علی انصاری در 4آبان1339در یک خانواده مومن در کرمانشاه متولد و در تظاهرات سال ۱۳۵۷ توسط دژخیمان طاغوت بشهادت رسید .
🌹متن زیردلنوشته خواهرشهید است🌹
صبح غسل شهادت کرد ولباس سپید پوشید ...
بسوی مادر رفت.درکنارش نشست وچندی سربر زانوانش نهاد..برخاست
در چشمانش شوق شهادت لانه کرده بود؛غزلش را چندی میشد سروده بود ودر روز عاشورا پس از بازگشت از تظاهرات از مادر خواسته بود تا نزد خدا زمزمه کند...
نگاهش چنان محتاج رسیدن بود که در شاهراه وصال به معبود کوله بار بربسته بود....یقین داشت امروز دعایش اجابت خواهدشد ونماز عشق را باوضوی خون خواهد خواند...
نگاه مهربانش در نگاه پدر ومادر گره خورد....
اندکی تأمل کرد...
چشمانش گویی سخن می گفتند:
می خواهم در کنارتان بمانم وبا شما باشم....
اما..
پس از مراسم 12 محرم در حسینیّه مرحوم#آیت _الله _جلیلی ظهر هنگام تضاهراتی برپاشد انقلابی همراه باشوری حسینی... مصافی نابرابر...
شعار برعلیه دژخیمان پهلوی
وجوابشان گلوله ای از سرب داغ
از سرجهل ونامردی مزدوران ساواک وتنها برای یک هدف از پیش تعیین شده.
❤️قلب پر مهرعلی🌹
گلوله ای که💔 قلب علی🌹 رادرید وخجلت زده از پس ستون فقراتش مهره هایش را تکه تکه کرده بیرون جست...
گلوله را یارای ماندن در قلبی نبود که تنها جای عشق به حق بود درخون غلطیده بر دستان پاک همرزمانش از چنگال ساواک رهانیدند وتا مسجد محله(مسجد_صباغ) روان شد....
وسرانجام بردستان پرمهرپدر به خانه باز آمد پدر فرزندش را در مقابل چشمان پردرد مادر درست همان جایی نهادکه تا لحظاتی پیش مادر به نماز ایستاده ودست به دعا برداشته از خدا علی اش را می خواست....
مادر بی تاب بود،ومن....کودکی بیش نبودم... سینه اش، سینه پیراهن سپیدش، باگل سرخی🌹 مزین گشته بود...
چه گل سرخ زیبایی🌹
آه.... تازه فهمیدم چرا صبح پیراهن سپید پوشیدی...
می خواستی گل سینه ات زیباتر رخ بنماید...
✨✨✨✨✨✨
خداوندا !این همان برادر من است که این چنین آسوده خوابیده بالبخندی محو بر لبانش؟
چه لحظات پردردی برای یک دختر خردسال...
جان به قربان کودکان آقااباعبدالله الحسین علیه السلام ویاران با وفایشان...
پدر برایم گفته بود از درد و رنج آنان در عصر عاشورا ....
نگاهت میکردم دلم میلرزید....احساسم بر این بود که باید چشمانت راباز کنی وبا من سخن بگویی...در دل باتو نجوا میکردم اما....
خبر از شیرینی شهد چون عسل شهادت را نداشتم....چهره ات چنان سرشار از نور بود که یقین دارم در انتظار وصال محبوب لحظه شماری میکردی....
علی جان 🌹
هنوز در خانه همان جایی که پدر تورا خواباند از عطر حضورت هوا سرشار است چندسالی است غم دوری پدر برتوهموار گردیده....
ودلتنگی من بیش از پیش هرزمان می کوشم یاور وپیرو رهبر باشم
وقدم در راه ولایت مستحکم تر بنهم
باز هم خاطر تو دست مرا میگیرد....
ای برادر بسیار دعایم کن....
که بسی محتاجم.
متن از خواهر_شهید
🌹🌹🌹🌹🌹
#کانال_شهیدان_حیدری_فر
هدایت شده از شهیدان حیدری فر
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خلاصه زندگی نامه شهید علی انصاری رودسری
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شهید علی انصاری در 4آبان1339در یک خانواده مومن در کرمانشاه متولد و در ۲۲ آذر سال ۱۳۵۷ در تظاهرات بر علیه طاغوت توسط دژخیمان شاه بشهادت رسید .
🌹متن زیردلنوشته خواهرشهید است🌹
صبح غسل شهادت کرد ولباس سپید پوشید ...
بسوی مادر رفت.درکنارش نشست وچندی سربر زانوانش نهاد..برخاست
در چشمانش شوق شهادت لانه کرده بود؛غزلش را چندی میشد سروده بود ودر روز عاشورا پس از بازگشت از تظاهرات از مادر خواسته بود تا نزد خدا زمزمه کند...
نگاهش چنان محتاج رسیدن بود که در شاهراه وصال به معبود کوله بار بربسته بود....یقین داشت امروز دعایش اجابت خواهدشد ونماز عشق را باوضوی خون خواهد خواند...
نگاه مهربانش در نگاه پدر ومادر گره خورد....
اندکی تأمل کرد...
چشمانش گویی سخن می گفتند:
می خواهم در کنارتان بمانم وبا شما باشم....
اما..
پس از مراسم 12 محرم در حسینیّه مرحوم#آیت _الله _جلیلی ظهر هنگام تضاهراتی برپاشد انقلابی همراه باشوری حسینی... مصافی نابرابر...
شعار برعلیه دژخیمان پهلوی
وجوابشان گلوله ای از سرب داغ
از سرجهل ونامردی مزدوران ساواک وتنها برای یک هدف از پیش تعیین شده.
❤️قلب پر مهرعلی🌹
گلوله ای که💔 قلب علی🌹 رادرید وخجلت زده از پس ستون فقراتش مهره هایش را تکه تکه کرده بیرون جست...
گلوله را یارای ماندن در قلبی نبود که تنها جای عشق به حق بود درخون غلطیده بر دستان پاک همرزمانش از چنگال ساواک رهانیدند وتا مسجد محله(مسجد_صباغ) روان شد....
وسرانجام بردستان پرمهرپدر به خانه باز آمد پدر فرزندش را در مقابل چشمان پردرد مادر درست همان جایی نهادکه تا لحظاتی پیش مادر به نماز ایستاده ودست به دعا برداشته از خدا علی اش را می خواست....
مادر بی تاب بود،ومن....کودکی بیش نبودم... سینه اش، سینه پیراهن سپیدش، باگل سرخی🌹 مزین گشته بود...
چه گل سرخ زیبایی🌹
آه.... تازه فهمیدم چرا صبح پیراهن سپید پوشیدی...
می خواستی گل سینه ات زیباتر رخ بنماید...
✨✨✨✨✨✨
خداوندا !این همان برادر من است که این چنین آسوده خوابیده بالبخندی محو بر لبانش؟
چه لحظات پردردی برای یک دختر خردسال...
جان به قربان کودکان آقااباعبدالله الحسین علیه السلام ویاران با وفایشان...
پدر برایم گفته بود از درد و رنج آنان در عصر عاشورا ....
نگاهت میکردم دلم میلرزید....احساسم بر این بود که باید چشمانت راباز کنی وبا من سخن بگویی...در دل باتو نجوا میکردم اما....
خبر از شیرینی شهد چون عسل شهادت را نداشتم....چهره ات چنان سرشار از نور بود که یقین دارم در انتظار وصال محبوب لحظه شماری میکردی....
علی جان 🌹
هنوز در خانه همان جایی که پدر تورا خواباند از عطر حضورت هوا سرشار است چندسالی است غم دوری پدر برتوهموار گردیده....
ودلتنگی من بیش از پیش هرزمان می کوشم یاور وپیرو رهبر باشم
وقدم در راه ولایت مستحکم تر بنهم
باز هم خاطر تو دست مرا میگیرد....
ای برادر بسیار دعایم کن....
که بسی محتاجم.
متن از خواهر_شهید
🌹🌹🌹🌹🌹
#کانال_شهیدان_حیدری_فر
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خلاصه زندگی نامه شهید علی انصاری رودسری
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شهید علی انصاری در 4آبان1339در یک خانواده مومن در کرمانشاه متولد و در ۲۲ آذر سال ۱۳۵۷ در تظاهرات بر علیه طاغوت توسط دژخیمان شاه بشهادت رسید .
🌹متن زیردلنوشته خواهرشهید است🌹
صبح غسل شهادت کرد ولباس سپید پوشید ...
بسوی مادر رفت.درکنارش نشست وچندی سربر زانوانش نهاد..برخاست
در چشمانش شوق شهادت لانه کرده بود؛غزلش را چندی میشد سروده بود ودر روز عاشورا پس از بازگشت از تظاهرات از مادر خواسته بود تا نزد خدا زمزمه کند...
نگاهش چنان محتاج رسیدن بود که در شاهراه وصال به معبود کوله بار بربسته بود....یقین داشت امروز دعایش اجابت خواهدشد ونماز عشق را باوضوی خون خواهد خواند...
نگاه مهربانش در نگاه پدر ومادر گره خورد....
اندکی تأمل کرد...
چشمانش گویی سخن می گفتند:
می خواهم در کنارتان بمانم وبا شما باشم....
اما..
پس از مراسم 12 محرم در حسینیّه مرحوم#آیت _الله _جلیلی ظهر هنگام تضاهراتی برپاشد انقلابی همراه باشوری حسینی... مصافی نابرابر...
شعار برعلیه دژخیمان پهلوی
وجوابشان گلوله ای از سرب داغ
از سرجهل ونامردی مزدوران ساواک وتنها برای یک هدف از پیش تعیین شده.
❤️قلب پر مهرعلی🌹
گلوله ای که💔 قلب علی🌹 رادرید وخجلت زده از پس ستون فقراتش مهره هایش را تکه تکه کرده بیرون جست...
گلوله را یارای ماندن در قلبی نبود که تنها جای عشق به حق بود درخون غلطیده بر دستان پاک همرزمانش از چنگال ساواک رهانیدند وتا مسجد محله(مسجد_صباغ) روان شد....
وسرانجام بردستان پرمهرپدر به خانه باز آمد پدر فرزندش را در مقابل چشمان پردرد مادر درست همان جایی نهادکه تا لحظاتی پیش مادر به نماز ایستاده ودست به دعا برداشته از خدا علی اش را می خواست....
مادر بی تاب بود،ومن....کودکی بیش نبودم... سینه اش، سینه پیراهن سپیدش، باگل سرخی🌹 مزین گشته بود...
چه گل سرخ زیبایی🌹
آه.... تازه فهمیدم چرا صبح پیراهن سپید پوشیدی...
می خواستی گل سینه ات زیباتر رخ بنماید...
✨✨✨✨✨✨
خداوندا !این همان برادر من است که این چنین آسوده خوابیده بالبخندی محو بر لبانش؟
چه لحظات پردردی برای یک دختر خردسال...
جان به قربان کودکان آقااباعبدالله الحسین علیه السلام ویاران با وفایشان...
پدر برایم گفته بود از درد و رنج آنان در عصر عاشورا ....
نگاهت میکردم دلم میلرزید....احساسم بر این بود که باید چشمانت راباز کنی وبا من سخن بگویی...در دل باتو نجوا میکردم اما....
خبر از شیرینی شهد چون عسل شهادت را نداشتم....چهره ات چنان سرشار از نور بود که یقین دارم در انتظار وصال محبوب لحظه شماری میکردی....
علی جان 🌹
هنوز در خانه همان جایی که پدر تورا خواباند از عطر حضورت هوا سرشار است چندسالی است غم دوری پدر برتوهموار گردیده....
ودلتنگی من بیش از پیش هرزمان می کوشم یاور وپیرو رهبر باشم
وقدم در راه ولایت مستحکم تر بنهم
باز هم خاطر تو دست مرا میگیرد....
ای برادر بسیار دعایم کن....
که بسی محتاجم.
متن از خواهر_شهید
🌹🌹🌹🌹🌹
#کانال_شهیدان_حیدری_فر
https://t.me/shahidanhaidaryfar