eitaa logo
『مُدافِـ؏ـان‌حَࢪیم‌ِآل‌اللّٰھ』
1.4هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
38 فایل
⊰بِ‌ـسْمِ‌ࢪَبِ‌بابڪ..!🎗⊱ •• ⊰جور؎زندگۍڪن‌ڪہ‌اگردیدنت‌ بگن‌این‌زمینۍنیست‌،شھید‌میشھ⊱ •• ⊰اطلـٰاعـات‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @etelatmoon " •• ⊰خـٰادم‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @Alllip " •• ⊰مدافـ‌؏ـان‌حࢪیم‌آل‌اللّٰـھ🎗⊱
مشاهده در ایتا
دانلود
⊰•🌚🖤•⊱ . فقط‌دَم‌زدن‌ازشھداافتخـٰار‌نیست،باید زندگیمان،حرفمان،نگاه‌مان،لقمه‌هایمان، رفاقتمان‌..بو؎ِشھدا‌رابدهد..✨! . ⊰•🌚•⊱¦⇢ ⊰•🌚•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🖤🔗•⊱ . چشم‌گریان‌سویت‌ازشام‌خراب‌آورده‌ام خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام گربپرسی‌داغ‌توباسینه‌خواهر‌چه کرد قامت‌خم‌گشته‌اےبهرجواب‌آورده‌ام "فرارسیدن‌اربعین‌سالارشهیدان‌حضرت‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)تسلیت‌باد🥀💔" . ⊰•🖤•⊱¦⇢ ⊰•🖤•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🛍🎀•⊱ . حجاب‌چیســت؟! . . . . ⊰•🛍•⊱¦⇢ ⊰•🛍•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•💙✨•⊱ . امام صادق علیہ‌السلام : هر کس از شما کہ‌ در حال انتظار ظهور حضرت مهدے از دنيا برود همچون کسۍ است کہ‌ در خیمہ‌ و معیت آن حضرت در جهاد بہ‌ سر مےبرد . .🌿!' - بحارالانوار،جلد۵٢،صفحہ‌١٢۶ - . ⊰•✨💙•⊱¦⇢ ⊰•✨💙•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـان‌حَࢪیم‌ِآل‌اللّٰھ』
. #آرامش 😍{قسمت ششم} 👌یقین، نقطه‌ی مقابل شک ، و نقطه‌ی اَمنِ #آرامش شماست! قبل از شروعِ هر کارِ
آرامش 7.mp3
10.02M
. 😍 {قسمت هفتم} این چه خدایی هست، که نمی‌تونه آرامت کنه؟ این چه امام حسینی هست که نمی‌تونه از اضطرابت کم کنه؟ این خدای پلاستیکی ، و این امام حسین توهمی رو فراموش کن... چون زاییده‌ی ذهن خودت هستند! 👤استاد شجاعی•. . ⊰•🎙•⊱¦⇢ ⊰•🎙•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•🐚•⊱ . دلتنگے . . یادگارزیبایۍست ازدوست‌داشتن‌عزیزے آن‌زمان‌کہ‌یادش‌هست ولۍخودش‌نیست . . !💔" . ⊰•🐚•⊱¦⇢ ⊰•🐚•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
⊰•💛🎗•⊱ . بِہ‌فَداۍ‌رُخ‌چون‌مـٰاه‌و‌چِنین‌سَرورۍ‌ات جـٰان‌بِہ‌قربـٰان‌تو‌و‌عَکس‌تو‌دِلبـرۍ‌ات هَمہ‌عـٰالم‌شُده‌مَبھوت‌تو‌اۍ‌آ‌قـٰا‌جان مـٰات‌مَردۍ‌تو‌رَسـم‌ِخوشِ‌رَهبرۍ‌ات'‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ . ⊰•💛•⊱¦⇢ ⊰•💛•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
『مُدافِـ؏ـان‌حَࢪیم‌ِآل‌اللّٰھ』
⊰•💫•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت شصت و ششم...シ︎ دوباره می کش
⊰•🌸•⊱ . 🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊 زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی قسمت شصت و هفتم...シ︎ _اِ....خاله ، مثل اینکه یادت نیست من ورزشکارم ! میخوام برم با دشمن ، بجنگم ؛ راه سوریه باز شد ، با هم بریم زیارت . خاله به طنز کلام بابک پی می برد . می داند برای عوض کردن حال و هواست . می گوید ( بابک ، تو چیزیت بشه ، رفیقه دق می کنه . به خاطر مادرت نرو .) سکوت می شود صدای های و هوی اون ور خط ، سکوت بین را خط را خش می اندازد . _ خاله ، من به خاطر بی بی زینب س دارم می رم . گوشی از صورتش فاصله می گیرد . دیگرمی داند نمی تواند برای منصرف کردن خواهر زاده اش کاری بکند . تکیه می دهد به دیوار ، و از لای پرده ، نگاهش را می دوزد به سیاهی اسمان .چه شب ها که بابک از در خانه اش امده بود داخل تا کنار شوهر خاله اش بنشیند به گونی دوزی ، و کمک دست مسعود باشد برای خالی کردن و بار زدن گونی ها به وانت ! هر بار کمکی میخواستند و کارهای گونی دوزی عقب مانده بود انگار کسی بابک را خبر می کرد . یک دفعه با یک پلاستیک میوه پیدایش می شد و خنده کنان می گفت ( امشب امده ام نیروی کمکی بشم . خوردنی هم اوردم !) و کیسه را توی هوا تکان می داد . رقیه ، دل نگران رفیقه است . می داند جان خواهرش به جان بچه هایش بند است . می داند الان توی دل خواهرش غوغاست اما دم نمی زند ! رفیقه کی دم زده که حالا بزند ؟ و به یاد بچگی شان می افتد که همین مظلومیت خواهر باعث می شد همیشه حقش را بالا بکشد . شماره خواهرش را با انگشتان لرزان می گیرد . رفیقه مثل همیشه آرامجواب می دهد . می پرسد ( چی کارکردی ؟) رقیه جواب می دهد :( توی ماشین ان . می رن لشکر قدس ؛ جایی که رزمنده ها اعزام می شن .) خواهر کوچک ، به خواهر همیشه صبورش دلداری می دهد که ان شاءالله بابک منصرف می شود و برمی گردد . مادر می گوید ( هرچی خدا بخواد .) * * * جلوی محوطه ی لشکر ، شلوغ است . پیر و جوان آمده اند . زن ها ، میان انبوهی از مردان عازم به سفر در رفت و آمدند . مسافران را می شود از لب های خندانشان شناخت و بدرقه کنندگان را از اشک و اضطرابی که در نگاهشان است . الهام و مادر پیاده می شوند . الهام می گوید : تو این شلوغی چطور پیداش کنیم ؟ می روند بین جمعیت . هوا پر است از عبارت ( ان شاءالله قسمت شما ! ) (خوش به سعادتتون! ) (بخواه تا ما رو هم بطلبه ! ) . مادر ، اسم پسرش را به یکی از دونفر از جوان های هم سن بابک می گوید و همراه دخترش ، در گوشه محوطه ، منتظر امدن بابک می ماند . مادرهایی مثل او که فرزند راهی سوریه می کنند کم نیستند . بعضی هاشان انگار یکی دوبار بیشتر بدرقه کننده بوده و طعم چشم انتظاری را کشیده اند که این طور با آرامش دست می کوبند روی شانه های مادر های بی قرار و دلواپس . میان نگرانی و دلواپسی . . . نویسنده:فاطمه رهبر . ⊰•🌸•⊱¦⇢ ⊰•🌸•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•🎥📓•⊱ . توصیه صبح امروز رهبر انقلاب به جوانها: قدر هیئت‌ها را بدانید/ هیئت گنجینه است و باید محل یاد و تبیین باشد . ⊰•📓🎥•⊱¦⇢ ⊰•📓🎥•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii