📌 #خاطرات_ناب | شهید سید علی عالمی (ابوسجاد) مسئول پشتیبانی فاطمیون
🔹یکی از اولین نیروهای #فاطمیون بود. مردی پرتلاش و دلسوز...
🔸آخرین بار که او را دیدم، یک ماه قبل از شهادتش بود. با شوخی بهش گفتم: سید جان، نورانی شدی، نکنه شهید بشی؟!
🔹با حسرت گفت: ما کجا و شهادت کجا؟! گلویش را بغض گرفت...
🔸گفت: تمام دوستانم، دستمزدشان را گرفتند، رفتند ولی من لایق نبودم، دیگه خسته شدم. کاش بی بی زینب(س) دستمزد منو هم میداد، میرفتم.
🔹من بهش گفتم: سید جان فعلا کار داری، بهت نیاز است...
🔸گفت: بیشتر از ۳ سال خدمت کردم دیگه بسه... سرانجام در ایام محرم دستمزدش را گرفت و با لب خندان به جمع دوستان شهیدش پیوست.
🔺 راوی: همرزم شهید
🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲
..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡..
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
لینک زیر را دنبال کنید
تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇
لینک کانال شهیدستان
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@Shahidestan1
╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
در ایام فاطمیه بود که حسین بادپا آمد اینجا، در دیرالعدس شنیدم صدایی برجسته و مردانه با لهجه تهرانی از پشت بی سیم میآید. بادپا پشت بیسیم داشت با سیدابراهیم صحبت میکرد.
نمیشناختمش.
پرسیدم: این جوون تهرونی از کجا اومده تو فاطمیون؟ صبح که برگشتیم، دوباره پرسیدم: این سیدابراهیم کیه که با اون صدای بلند و مردونه صحبت میکرد؟ یکی را نشان داد و گفت: ایشونه! همین جوون باریک و نحیف.
من فکر میکردم با اون صدای کلفت و بلند، باید یک آدم هیکلی و بزرگ باشه.
جوان تو دل برویی بود. آدم لذت میبرد نگاهش کند. من واقعا عاشقش بودم، همین جوان که ما او را نپذیرفته بودیم، رفته بود مشهد در قالب فاطمیون به اسم افغانستانی خودش را ثبت نام کرده بود تا به اینجا برسد.
زرنگ به این میگویند نه به ما و امثال ما. زرنگ و با ذکاوت کسی است که با این شیوه، چنین کاری را بدست میآورد و بالاترین بهره را از آن میبرد و به نحو احسن از فرصت استفاده میکند.
🔸خاطره شهید حاج قاسم سیمانی از شهید مصطفی صدرزاده
#خاطرات_ناب
🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲
..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡..
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
لینک زیر را دنبال کنید
تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇
لینک کانال شهیدستان
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@Shahidestan1
╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯