eitaa logo
شهیدستان
234 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3هزار ویدیو
11 فایل
عزیزان این کانال جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای عزیز ایجاد شده است ، شما با دعوت #شهدا به این کانال اومدید پس لفت ندهید . ارتباط با خادمین کانال : @SadatSaeed @sarbazam1355
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 دانشمند شهیدی که بارها دست به دامن امام حسین علیه‌السلام شد با چند نفر از بچه‌های دانشگاه یه قرار گذاشته بود. صبح‌های پنجشنبه می‌رفتند گلزار شهدا و زیارت عاشورا می‌خواندند. مصطفی و بچه‌های دست‌اندرکارِ انرژی‌هسته‌ای، در کنار همتِ بالا و تلاش ، تـوسلِ دائمی داشتند و قبل از اولین گازدهی، کنارِ دستگاه‌ها زیارت عاشورا می‌خواندند... . ⚘خاطره‌ای از زندگی دانشمند شهید مصطفی احمدی‌روشن 📚منبع: یادگاران «کتاب شهیداحمدی‌روشن» ، صفحه ۲۷ 🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌸 اینگونه بودند که لایق شهادت شدند.. محمدرضا برای ادامه تحصیل رفت سبزوار و یه اتاق اجاره کرد... شبی برای دیدنِ پسرم رفتم اتاقش. وقتی صاحب‌خانه خوابید ، محمد رضا بدونِ معطلی بلند شد، لامپ رو خاموش کرد و چراغ نفتی روشن کرد. بهش‌گفتم: چرا لامپ رو خاموش کردی؟!!! گفت: از این لحظه به بعد که صاحب‌خانه خوابیده ، من نمی‌خوام با روشنایی لامپ، برای او و خانواده‌اش مزاحمت ایجاد کنم. 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمدرضا شمس‌آبادی 📚منبع: کتاب گامی به آسمان ، صفحه 135 🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌷🌷 عباس از این‌که کاری کند که مورد تقدیر مردم قرار بگیرد، سخت ابا داشت. وی در یادداشت روز هشتم تیر ۱۳۶۰ می‌نویسد: «دلم نمی‌خواهد از سختی‌ها با مهناز حرفی بزنم. دلم می‌خواهد وقتی خانه می‌روم جز شادی و خنده چیزی با خود نبرم نه کسل باشم، نه بی‌حوصله و خواب‌آلود تا دل مهناز هم شاد بشود. اما چه کنم؟ نسبت‌به همه‌چیز حساسیت پیدا کرده‌ام. معده‌ام درد می‌کند. این اسهال و استفراغ خونی هم که دیگر کهنه‌شده. دکتر می‌گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می‌توانم عصبی نشوم ؟! آن روز وقتی بلوارِ نزدیکِ پایگاهِ هواییِ شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم‌های مهناز دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به‌خاطر دل مهناز گرفتم و به‌خاطر او و مردم که این‌همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین‌که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می‌کنند ما پرواز می‌کنیم و می‌جنگیم تا شجاعت‌های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند! کاش این سفر یک‌ماهه کمی حالم را بهتر کند. سفریِ ما در راه است و من می‌فهمم مهناز چقدر به یک شوهر خوب و خوش‌اخلاق احتیاج دارد. باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است. راوی: نرگس خاتون دلیری روی فرد؛ همسر شهید شهید 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈• لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯