🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀
#شهیدانه
#عاشقانه_های_شهدا
#شهید_والامقام
#سید_ایاز_خردمندان
#ﭘﺎﺵ اﺯ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻣﺸﻜﻞ ﺩاﺷﺖ .
ﺷﺐ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ چشمهاش از #گریه سرخ شده بود، گفتم چی شده #سید ؟
گفت : حتما تو هم فکر میکنی با این #پای لنگم نمیتونم بیام تو #عملیات ، اما من با همین #پا توی تمام آموزشها #پا به #پای بچهها اومدم که بگم با یه #پای علیل هم میشه از کشور #دفاع کرد و مطمئنم اگر #شهید شدم جدم #امام_حسین_ع به خاطر این #پا ردم نمی کنه !
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ #فرمانده را #راضی کرد و همون شب با ذکر #یا_حسین_ع ، #شهید شد .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲
..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡..
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
لینک زیر را دنبال کنید
تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇
لینک کانال شهیدستان
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@Shahidestan1
╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#گریه_شهید
#در_قبر_شهدا
#شهید_والامقام
#رسول_خلیلی
#رسول ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت ، به همین خاطر پهلو ، دست و صورت سمت راستش در آن انفجار هدیه شد . به طوری که من در شناسایی #رسول مشکل داشتم .
#رسول خودش خواسته بود ، یک عمری خدا گفته اینها #گوش کردند ، یک بار هم اینها در #خلوت به خدا گفته اند و خدا #استجابت کرده است .
در ۱۷ سالگی #رسول با ما به راهیان نور آمد .
با هم به سمت گردان تخریب رفته بودیم ، به #رسول گفتم ببین اینجا #حسینیه ما بود ، دراین سمت #قبرهایی میبینی که #شهدا برای خود کنده بودند ، حالا #شهدا رفته اند و اینجا غریب مانده است.
هم زمان با صحبتهای من #اذان ظهر شد ، رفتیم #نماز جماعت و بعد آن متوجه شدیم #رسول نیست .
وقتی پی او گشتیم دیدیم داخل یکی از #قبرها رفته ، #چفیه را روی سرش کشیده وهای های #گریه میکند در حالی که #سجده کرده است.
این صحنه برای ما تبدیل به #روضه شد .
من همان موقع تنها کاری که توانستم انجام دهم ثبت آن لحظه توسط #دوربین عکاسی بود .
#عکسی که الان به دیوار اتاقش که به موزه تبدیل شده، #نصب است .
راوی :
#پدرشهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲
..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡..
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
لینک زیر را دنبال کنید
تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇
لینک کانال شهیدستان
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@Shahidestan1
╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#خاطرات_شهدا
#شهید_نوجوان
#حمید_محمودی
#نوجوانی 16ساله بود
یه نوار روضه #حضرت_زهرا_س زیر و روش کرد .
بلند شد اومد #جبهه ...
یه روز به فرماندمون گفت :
من از بچگی #حرم_امام_رضا_ع نرفتم، می ترسم #شهید بشم و #حرم_آقا رو نبینم ...
یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم #حرم_امام_رضا_ع زیارت کنم و برگردم ...
اجازه گرفت و رفت #حرم_امام_رضا_ع ، دو ساعت توی #حرم زیارت کرد و برگشت #جبهه ...
توی #وصیتنامه اش نوشته بود :
در راه برگشت از #حرم_امام_رضا_ع توی ماشین خواب #حضرت رو دیدم ...
#آقا بهم فرمودند : #حمید اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت ...
یه #قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود ...
نیمه شبها تا #سحر می خوابید داخل قبر #گریه می کرد و می گفت : یا #امام_رضا_ع منتظر وعده ام ...
#آقا_جان چشم به راهم نذار ...
توی #وصیتنامه ساعت #شهادت ، روز #شهادت و مکان #شهادتش رو هم نوشته بود ...
#شهید که شد ، دیدیم حرفاش درست بوده ، دقیقا توی روز ، ساعت و مکانی #شهیـد شد که تو #وصیتنامه_اش نوشته بود !
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲
..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡..
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
لینک زیر را دنبال کنید
تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇
لینک کانال شهیدستان
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@Shahidestan1
╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
شهیدستان
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴 #عاشقانه_شهدا #سردار_رشید_اسلام #شهید_والامقام #محسن_وزوایی ما ترس از #شهادت نداریم
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴
#خاطرات_شـهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#محسن_وزوایی
او همیشه قبل از #نماز در آینه خود را می نگریست و محاسنش را شانه می کرد این بار برای مدتی در آینه خیره شد و گفت : داداشی #رفتنی شدم ، یقین دارم ساعتهای آخره ... اینو که گفت پشتم #تیر کشید ، مطمئن بودم که این پیش بینی های محسن درست از آب در می آید ، حاج احمد متوسلیان بیسیم زد و گفت برید کمک عباس شعف ، #اوضاعش بی ریخته .
کار آنقدر #سخت شده بود که در نهایت حاج احمد مجبور شده بود محسن وزوایی علمدار رشید خود را برای حل مشکل گردان میثم که نیروهای آن از همه سو زیر #آتش شدید توپ خانه قرار گرفته بودند روانة خط مقدم کند . با روشن شدن هوا ، اوضاع منطقه بسیار #خطرناک تر از ساعت های اولیة حمله شد ، چرا که هواپیما های دشمن بر فراز غرب کارون و سر پل تصرف شده توسط تیپ 27 محمد رسول الله به #پرواز در آمده بودند و نیروهای در حال تردد را بمباران می کردند محسن همچنان برای رهایی گردان میثم در تلاش بود که گلوله توپی در کنار او #منفجر شد . یکی از نیروهای پیام تیپ 27 می گوید : «از پشت بیسیم شنیدیم عباس شعف فرمانده گردان میثم می خواهد با حاج #احمد صحبت کند .» حاج همت گفت : «احمد سرش شلوغ است کارت را به من بگو » عباس شعف گفت : « نه ! باید مطلب را به خود حاجی منتقل کنم »
همین موقع حاج احمد گوشی بیسیم را از #همت گرفت .
صدای #شعف را شنیدم که می گفت : « حاجی ... آتیش سنگینه ... آقا محسن ... » صدای #گریه اش بلند شد و دیگر نتوانست حرف بزند دیدم توی صورت سبزه حاج احمد #موجی از خون دویده است . گوشی #بیسیم را توی مشت خود فشرد . چشمان حاجی به اشک نشست یک نفس عمیق کشید و زیر لب گفت : « محسن ، خوشا به #سعادتت ! »
🌹 #سالروز_شهادت🕊
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲
..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡..
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
لینک زیر را دنبال کنید
تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇
لینک کانال شهیدستان
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@Shahidestan1
╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌹🕊🥀🏴🥀🕊🌹
#شهدا
#امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#مرتضی_زندیه
#گریه ڪن #امام_حسین عليه السلام بود. از اونایے ڪہ #گریه ڪردنش با بقیه فرق مےکرد. وقتے از مجلس روضه #امام_حسین مےآمد بیرون #چشمانش سرخ شده بود، از بس #گریه مےڪرد. ڪارهاش طورے تنظیم می شد ڪہ به روضه #امام_حسین عليه السلام برسہ ، هر جا روضه بود مےدیدیش..
روزے چندبار #زیارت_عاشورا مےخوند، همیشه هم مےگفت :
من توی بغل تو #شهیـد مےشم
حرف اون شد .
تو بغل من #شهید شد ، اونم با #گلـوی بریده
روی #سنگ_قبرش با خط درشت نوشتند :
هذا محب الحسین عليه السلام
راوی :
#حاج_حسین_ڪاجی
🏴🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🏴
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲
..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡..
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
لینک زیر را دنبال کنید
تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇
لینک کانال شهیدستان
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@Shahidestan1
╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯