🔰#خاطرات_شهدا
✔️زینب پاشاپور خواهر فرمانده شهید #اصغر پاشاپور و همسر شهید مدافع حرم #محمد پورهنگ که ۹ سال از برادر شهیدش کوچکتر است ، می گوید :
از همان روزهای ابتدایی که جنگ سوریه شروع شد ، برادرم برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) راهی شد .
وقتی آتش جنگ بالا گرفت و نیروهایی برای مقابله با تروریست ها به آنجا اعزام شدند ، برادرم نیز مدت مرخصی هایی را که توسط آن به تهران می آمد ، کوتاه کرد و بیشتر در منطقه ماند .
حتی چند سال به ایران بازنگشت و من هم آخرین بار دو سال پیش بود که وقتی برای برگرداندن وسایل همسر شهیدم به سوریه رفتم ، برادرم را آنجا دیدم .
خود حاج اصغر هم آخرین بار عید فطر دو سال گذشته بود که به ایران آمد و به خانواده سر زد و از آن دیگر نیامده بود . همه اینها به دلیل مسئولیت سنگین اش در منطقه بود ....
🕊️#شهیدمدافع حرم
🕊️#اصغر_پاشاپور
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush
💌 # خاطرات_شهدا
◾️زمانی که حاج قاسم به شهادت رسید، من برای جراحی قلب بیمارستان بودم با شنیدن خبر شهادتش، فشار و قند خونم بالا رفت و عمل به تاخیر افتاد. همان زمان بود که اصغر تماس گرفت، آن روز یک هفته قبل از شهادتش بود، گفت: «ما داریم میریم خط، مامان خیلی برای ما دعا کن! از آن دعا قشنگت، بگو عاقبت به خیر بشید و من دعا کردم و بعد گفت دیشب رفیق شفیقم حاج محمد پورهنگ را خواب دیدم» و شروع کرد به تعریف کردن خواب و میخواست من را متوجه این اتفاقات بکند.
◾️آن روز برگشتیم منزل و شرایط عادی نبود، شب قرصهایم را خوردم و خوابیدم و قبل از بیدار شدن برای نماز صبح، خواب دیدم که فقط سر اصغر با من صحبت میکند، گفتم: «پس اصغر جان! بدنت کو»؟ گفت: «مامان خوشحال باش بدنم جای خوبیه خیره انشاالله نگران نباش» و حدود ۲۰ روز بعد جنازه شهید را از سوریه آوردند و پیکرش را مبادله کردند.
🎙به روایت: مادرشهید
✨#سالروز_شهادت
🕊شهیدمدافع حرم
🕊#اصغر_پاشاپور
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎 eitaa.com/ShahidestanBrotoush