✍ #خاطرات_افلاکیان
احمد می گفت: از این که تمام وقت خود را صرف رسیدگی به کارهای دسته و نیروها کرده ام و وقتی برای #خودسازی و #خودشناسی خودم ندارم، خیلی ناراحتم. تصمیم گرفتم به گردان دیگری بروم که کسی مرا نشناسد و در آنجا بتوانم کمی به خودم برسم. او این کار را انجام داد. او رفت و #تدارکات_چی یکی از دسته ها در گردان دیگری شد.
او #فرمانده_ی_آر.پی.جی زن های گردان عمار در لشگر ۲۷ #حضرت_رسول (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) بود. امّا به عنوان یک #سرباز_معمولی در یکی از پایگاههای زمان جنگ، کار می کرد. او همیشه مشغول نظافت #توالت_های_پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا می گرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آن جا برخورد می کند و او #شهید و در زیر آوار مدفون می شود.
✍ #راوی :خواهر شهید
💐 و الان اوشهیدی است که سنگ قبرش همیشه بوی عطر و گلاب میدهد.
🕊️#شهید_سید_احمد_پلارک🕊️
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
eitaa.com/ShahidestanBrotoush
🔰یکی از آشنایان خوابِ شهیـد احمد پلارک رو دید.
وقتی ازش تقاضای شفاعت کرد،شهید پلارک بهش گفت:
من نمیتونم شما رو شفاعت کنم...
فقط وقتی میتونم شما رو شفاعت کنم که نماز بخوانید و به آن توجه کنید،همچنین زبانتان را نگه دارید در غیر این صورت هیچکاری از من بر نمیاد. .
🕊️#شهید_سید_احمد_پلارک🕊️
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush