🔰شب ۲۱ ماه رمضان سال ۹۰ به همدان آمد، شب احیا بود.
من و محمد ساعت یک و نیم رفتیم به مادربزرگش سر زدیم. کمی طول کشید، گفتم : احیا دیر نشود، گفت: مادر احیای من تویی، من به خاطر تو آمدم همدان.
تنم لرزید، پیش خودم گفتم : محمدم شهادتش نزدیک است
ساعت دو من را گذاشت خانه و رفت احیا و با همه دوستانش هم خداحافظی کرد.
آن شب هم ظرفهای افطاری را شست و هم ظرفهای سحری را، اذان صبح را که می گفتند، وقتی در صورتش نگاه کردم فهمیدم که این پسر ماندنی نیست...
🎙[به روایت مادر شهید]
🕊شهیدمدافعحرم
🕊#محمد_غفاری
🌷شهیدستان (بدون روتوش)
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
▫️سنگر جبهه و جنگ قرارگاه
جــبــهــه فـــرهـنـــگی فــــاطمیــون
⏳در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
📎eitaa.com/ShahidestanBrotoush