🕊️ #یادی از سردار شهید محمد دریساوی🕊️
🌷به محمد گفتم می خواهم فلان خط مرزی را ببینم، گفت: چند روز آن را شناسایی کردم، امن هست، توی روز هم می شود رفت. به اتفاق یکی دیگه از برادران رفتیم. قبل از حرکت محمد آیه وجعلنا خواند و گفت جا پای من بگذارید. شب قبل نم بارانی زده بود و راه که می رفتیم، کمی خاک با کفش ما بلند می شد. بین یک شیار می رفتیم، محمد جلو بود، ما هم با فاصله یک متر جاپای او می رفتیم. ناگهان دیدم محمد که قدم برداشت، زیر خاک هایی که همراه پایش بلند شد یک چیز سیاه به چشم می آید. محمد را صدا زدم و گفتم : این چیه؟
برگشت. از محل قدمش یک مین برداشت و به دستم داد و گفت: ولک گفتم آیه بخونیم خدا حفظمون می کنه!
نفر سوم گفت: حتماً خنثی یا خراب هست که با وزن محمد عمل نکرد!
مین را باز کردم، هم چاشنی سالم بود هم خود مین. محمد اطراف را نگاه کرد و چند مین دیگر در آورد. گفت برگردیم، این مسیر تا دیشب پاک بود، حتماً عراقی ها همین اطراف کمین زده اند
•┈┈•┈┈•⊰✿❈✿⊱•┈┈•┈┈•
🌷شهیدستان (بدون روتوش)🌷
در این روزگار، لحظهای شهدایی شویم👇🏻
eitaa.com/ShahidestanBrotoush