eitaa logo
شهید شو 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 باشد قرارمان #جنت_الحسین علیه السلام دنیا برای سینه زدن جای ما کم است #صلےالله_علیڪ_یااباعبدلله #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 #کلام_معصوم #امام_علي علیہ السلام مي‌فرمایند: اى مردم در راه راست، بہ دليڸ شمار اندڪ رهرواڹ آڹ، احساس تنہايي نڪنيد؛ زيرا مردم بر سفره اى گرد آمده اند ڪہ سيرى آڹ، ڪوتاه مدّت و گرسنگي‌اش طولاني است...❌ 📚 میزاڹ الحڪمة ج ۱ ص ۴۶۵ #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت: "گاهی به قدر صبر بلا مےدهد خدا" #شهیدجوادمحمدےصلوات #آھ... http://eitaa.com/joinchat/1335885836Cf6915e67a8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 لحظه دردناک شهادت دو تن از پرسنل نیروی انتظامی در اولین روز سال در مشهد صبح روز گذشته و در نخستین روز سال 98، یک مورد نزاع و درگیری در پی اختلافات خانوادگی در خیابان ارشاد مشهد به مرکز فوریتهای پلیسی 110 اعلام شد که به سرعت مأموران گشت کلانتری سناباد به محل حادثه اعزام شدند. پس از حضور پلیس در محل حادثه، فردی اسلحه به دست به سمت مأموران تیراندازی کرد که در اثر این حادثه ستوان‌سوم هادی صفایی (افسر گشت) و استوار هادی عزتی (راننده گشت) به شهادت رسیدند. در این حادثه همسر ضارب نیز جان باخت و فرد مسلح نیز در ادامه با شلیک تیر به زندگی خود پایان داد 💐 در سال جاری که فقط چند روز از آن گذشته نیروی انتظامی سه شهید فدای امنیت این مرز و بوم کرده است ولی نه انعکاس قابل توجهی در #رسانه های چپ و راست، نه واکنشی از سوی #سلبریتی ها و نه حتی یک پیام تسلیت توسط #مسئولین را شاهد نبودیم، این مظلومیت پلیس مردمی ایران است، مدافعان امنیت کشور را دریابید. #مدافعان_امنیت #رسانه_میلی😏 #آھ_اےشهادت 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 لحظه دردناک شهادت دو تن از پرسنل نیروی انتظامی در اولین روز سال در مشهد صبح روز گذشته و در نخس
💔 تصاویر دو #شهید مشهدی استوار #هادی_عزتی و ستوان #هادی_صفایی #شهدای_مظلوم_ناجا #روحشان_شاد_و_یادشان_گرامی #آھ_اےشهادت 💕 @aah3noghte💕
💔 ..آنـکه می‌گفت دلــــش خانه‌ی ِدربستِ من‌است ..... ..آنچنان دربــه درم کـــرده!! کــه حیــــران شـــده‌ام ..... #رقصی_چنین_میانه_میدانم_آرزوست #آھ_اےشهادت 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎬لعنت بازی! . خلاصه حرفای دکتر: ما که نبودیم!😇 هرکی بود خدا لعنتش کنه😀✊ #کی_بود_کی_بود؟ #مانبودیم #آھ_ز_بےبصیرتی 💕 @aah3noghte💕
💔 زمزمه ی عاشورایش به سختی شنیده می شد: اللهم اجعلنی عندک و جیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الاخره.... خیلی چله می گرفت ، این اخری هم برای این بود که حالش خوب شود و بتواند در مراسم عزاداری خانم فاطمه زهرا(س) خدمت کند😭 ارادتش به بی بی مثال زدنی بود😭😍 بین همه دوستانش معروف بود😍 تا اسم خانم می اومد صدای گریه و ناله علی بلند می شد😭😭 به قول یکی از دوستانش: همونجورم شد مثل مادر حدود ۱۸سالش بود که ضربت خورد و دو ماه و نیم بود که توی بستر افتاد ،😭 وقتی که بدنشو رو سنگ غسالخانه گذاشتن همونجوری که در مورد زمان شهادت حضرت زهرا شنیده بودیم 💔😭😔 علی همونجور پوست و استخوان شده بود و اینطوری اون علاقه و ارادتش رو به حضرت زهرا (س) نشون داد.😭💔 به رسم مادرش فاطمه زهرا (س) هم دعای او شده بود: اللهم عجل وفاتی سریعا😭😭 این دوسال به علی میگفتند شهید زنده، هر بار به او می گفتند می خواهی شهید بشوی، می گفت: می خوام بمونم انتقام خون حضرت زهرا رو بگیرم😭😭💔💔😭 بزرگواری داشت می رفت کربلا، زنگ زد به علی حلالیت بطلبه😔 شاید دو روز قبل شهادتش ، علی گفت دعا کن شهید بشم😭 سه بار تاکید کرد: دیگه خسته شدم ، دیگه نمیکشم.😭 انگار تصمیم خودش را گرفته بود کتاب نای سوخته نویسنده :هانیه ناصری ناشر: انتشارات تقدیر 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
🔹 #او_را ... 30 دم ظهر بود که با صدای زنگ گوشی چشامو باز کردم. یه شماره غریبه بود باصدای خش دار و خ
🔹 ... 31 کلافه گوشی رو پرت کردم و چشمامو بستم. خوابم پریده بود و اعصابم خورد بود. خودمو فحش میدادم که چرا اون روز شماره عرشیا رو گرفتم😏 دستمو گذاشتم رو شونه ی مرجان و صداش کردم... -مرجان؟ مری؟ -هوم😴 -مرجان بلند شو، گشنمه، بریم صبحونه بخوریم... -ترنم! جون اون عرشیا ولم کن،خوابم میاد -اوه اوه جون چه کسی روهم قسم دادی😒 بلندشو لوس نشو... -وای ترنم...بیخیال، بذار بخوابم -باشه، خودت خواستی.... لیوانو برداشتم و رفتم از تو حموم پر از آب سردش کردم، -مرجان؟ -هووووممممم؟😖 -هنوز میخوای بخوابی؟ -اوهوم😢 -باشه بخواب... و آب لیوانو خالی کردم روش😂 مرجان مثل جن زده ها بلند شد نشست و با چشمای گشاد زل زد بهم😳 -مگه مرییییییییضیییییی؟😰 بیشعوووووررررر... خفت میکنم😠 زدم زیر خنده و همینجور که سمت در اتاق میدویدم داد زدم -تقصیر خودت بود😝😂 همونجور دویدم سمت حیاط و مرجانم به قصد کشت دنبالم میدوید دم استخر رسید بهم و با یه حرکت هلم داد تو استخر😐 آب یخخخخخ بود، نمیتونستم تکون بخورم،تمام عضلاتم قفل کرده بود😣 فقط جیغ میزدم و فحشش میدادم اونم میخندید و میگفت -تقصیر خودت بود😝😂 تا دو ساعت از کنار شومینه تکون نمیخوردم، بدنم سر شده بود از سرما مرجان هم میخواست از دلم دربیاره،هم قیافمو که میدید خندش میگرفت😁 با اینکه از دستش حرصم گرفته بود،اما منم از خنده هاش خندم میگرفت... چقدر دلم میخواست مرجان خواهرم بود و همیشه باهم بودیم...😢 "محدثه افشاری" @aah3noghte @Romanearamesh
💔 •┄❁#قرار‌هرشب‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر #شهیدجوادزین #حزب_الله 💕 @aah3noghte💕