eitaa logo
شهید شو 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 ‼️پیام بازگشت ۱۷۵ غواص دست بسته پس از گذشت 4 سال روشن تر شد !🤔😳 📝امام علی (ع): همانا عاقل کسی
💔 بد نیست یادی بشه از پیام خاص یکی از پاسداران حادثه خاش؛ ما پیروزیم حتی اگر جانی برای ایستادن نداشته باشیم✌ #نحن_صامدون #ما_تا_آخر_ایستاده_ایم #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 ولی بخونین ✅ از بشاراسد تا آبه شینزو! 🔸ماجرای دیدار بشار اسد را بیاد دارید !؟🤔 👈حضور بشار در تهران و ملاقات او با که می توانست یک مانور بسیار مهم در دنیا باشد ! ☝️اما استعفای ظریف تا حدی کار را خراب کرد !😒 🔹در آن مقطع زمانی رسانه های استکباری، استعفای ظریف را تیتر یک کردند تا آن ملاقات بسیار مهم را به حاشیه برانند !!😏 😊این بار اما وضعیت متفاوت بود ! 👈رسانه های مهم جهان آماده بودند که دیدار نخست وزیر ژاپن را با رهبر انقلاب تیتر یک کنند! 👈از مدتی قبل این آمادگی، حاصل شده بود ! 👈همه چیز مهیای مانور بزرگی بود تا در جهان از این ملاقات بعنوان پیروزی دیپلماسی چماق و هویج ترامپ نام برده شود ! 😏 حتی در داخل هم تیم مذاکره کننده اوضاع را آرام کرده بود ! 💵دلار به کانال دوازده هزار تومان عقب نشست تا سیگنال های منفی این ملاقات مهم را تحت الشعاع خود قرار ندهد !😏 🔹در این سو اما معلوم شد که فوق تصور رسانه های خنگ استکباری است لطفا بیشتر دقت کنید !😊 ▪️فرستاده ترامپ، نخست وزیر ژاپن بود ! آبه شینزو به همین سادگی با هرکسی فالوده نمی خورد !چه رسد به اینکه واسطه پیغام باشد !😬 ☝️اما اهمیت کار را ببینید ! ▪️دو قدرت بزرگ جهانی دست به دست هم می دهند تا خودشان را به رهبر ایران نزدیک کنند ! 👈اینها قبلا شانس خود را با واسطه های درجه دو و سه مثل فرستاده عمان... امتحان کرده بودند ! ☝️اما این بار نخست وزیر یکی از قدرت های بزرگ اقتصادی جهان و کشوری با شخصیت برجسته اجازه دیدار با رهبری را کسب می کند ! 😊بطور قطع و یقین حضرت رهبری از ماموریت او مطلع بوده اند ! و بدون تردید پاسخ رهبر به تقاضای شینزو آبه هم از قبل معلوم بود ! ☝️اما چرا این ملاقات اتفاق افتاد !؟ 1⃣اول : یک مانور قدرتمندانه برای بسط تفکر انقلابی در جهان شکل گرفت ! 👈حتی انفجار دو کشتی حامل نفت برای ژاپن هم نتوانست این مهم را به حاشیه براند و برای مثال رسانه روباه پیر بلافاصله پاسخ منفی رهبری را تیتر یک کرد !😏 😊با عرض پوزش باید اذعان کرد تیم روحانی و ظریف هم در این ماجرا به سختی رکب خوردند و به نوعی ماجرای حضور بشار اسد و استعفای ظریف به بهترین شکل ممکن جبران شد !!!✌️ 2⃣دوم : مدتهاست که به واسطه تلاش های ذلیلانه تیم سیاست خارجی کشور وجهه انقلابی و نفوذ ناپذیر ایران در دنیای اسلام دچار نقصان شده بود ! 👈دنیای اسلام شاهد عقب نشینی دولت روحانی در مقابل قدرتهای زورگوی جهان بود و همین امر ممکن بود زمینه عقب نشینی جبهه مقاومت در مقابل استکبار جهانی را فراهم کند ! 😊پس لازم بود تا این خللی که بوجود آمده جبران شود !💪 👈برخورد سخت و قاطع رهبر انقلاب در این ملاقات این مهم را ممکن ساخت ! 3⃣سوم : سیره و منش رهبری در این سالهای دولت روحانی بر و در بین مردم کشورمان بود ! 👈همین امر موجب شده بود که حضرت رهبری در مواردی با درخواستهای دولت روحانی در مورد مذاکره با قدرت های بزرگ اندکی کوتاه بیاید تا مردم به این فهم برسند که با نزدیک شدن به امریکا هیچ دردی از کشور درمان نمی شود ! 👈خناسان داخلی و عقبه های دشمن در کشور شبهه افکنی می کردند که چرا رهبری کاری نمی کند !😏 👈این دیدار و برخورد قاطع با پیغام مذاکره ترامپ پایان مرحله صبر رهبری در رساندن مردم به بود! 4⃣چهارم : قطع امید دولتمردان به مذاکره و ... فرصت سازی رهبری برای رویکرد جدید دولت در اتکا به توان داخلی ! ✖️حالا دیگر امریکا هم می داند که راهبرد تهدید و مذاکره و باج خواهی به بن بست رسیده !💪 👌امریکا باید فهمیده باشد که دیگر بدون ، مذاکره ای در کار نخواهد بود و رهبر انقلاب هم در سخت ترین شرایط به مذاکره با امریکا گفتند ! 👈اگر ذره ای عقل داشته باشند از این به بعد باید شیوه های دیگری بجز راهی که رفته اند را امتحان کنند ! 5⃣پنجم : نقش ژاپن بعنوان نماد کشورهایی که از تحریم های کور امریکا پیروی می کنند در این ملاقات بسیار مهم بود ! 👈پذیرش آبه شینزو و حوادث بعد از آن یک پیغام مهم به اینگونه کشورها داشت که با طناب پوسیده امریکا به چاه نروند !😅 👈این کشورها حالا باید با خودشان فکر کنند که ترس از امریکا بیهوده بوده و هیچ غلطی نمی تواند بکند !😏 👈این پیغام به طور قطع در آینده کشورهای ترسو و زیر یوغی همچون ژاپن را رودرروی امریکا قرار خواهد داد ! اینست عاقبت اعتصام بحبل الهی 💪 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 همه جا از مقایسه زبان بدن، نخست وزیر ژاپن در مقابل #آقاسیدعلی و روحانی نوشتند اما شما مقایسه زبا
💔 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ... و أَمَّا بَعْدُ ؛ #آسیدعلی‌آقا‌خامنه‌ای اصلِ #مذاکره غلط است ... گزینه قطعی ملتِ #ایران‌مقاومت‌است مذاکره سم است جنگ‌هم‌نمی‌شود #میدان‌اراده‌هااست اراده‌‌ ما قوی‌تر و توکل بر خداداریم ... #فداےسیدعلےجانم❤️ #مدافعانه #پروفایل😍 #گوش_به_فرمان_سیدعلی #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
#او_را... 116 سوار ماشین شدم،اما روشنش نکردم.هنوز داشتم به حرف های زهرا فکر میکردم! من وارد یه جنگ
.... 117 انتظار داشتم که خیلی سنگین باشه وهمون لحظه ی اول گردنم کج بشه،اما خیلی سبک بود. تو آینه خودم رو نگاه کردم. اینقدر گشاد بود که هیچ‌چیز از هیکلم رو مشخص نمیکرد! جلوی آویزون شدن لب و لوچم رو گرفتم و زیرلب گفتم "داره بدجور حالت گرفته میشه ها جناب نَفْس!" یه بار دیگه سر تا پام رو نگاه کردم. لبخندی صورتم رو پر کرد،اونقدرا هم که فکرمیکردم ،بد نبود!! به طرف خانم فروشنده که حالا چشماش داشت برق میزد برگشتم -هزار الله اکبر!هزار ماشاءالله...چقدر خوب شدی تو دختر! -ممنونم ازتون!لطف دارین.ببخشید اسم این مدل چیه؟؟ -لبنانیه گلم.لبنانی! -خیلی قشنگه،همین رو میبرم. چادر رو گرفتم و داشتم از مغازه خارج میشدم که با صدای خانم فروشنده،برگشتم -خواستم بگم اینجا جای مبارکیه.حتما ببر اینجا چادرت رو متبرک کن.آقا هم بهت کمک میکنن برای نگه داشتنش! بی صدا نگاهش کردم.واقعا برای سر کردنش نیاز به کمک داشتم.با لبخند سرم رو تکون دادم و رفتم سمت حرم. سرامیک های سفید و گنبد و گلدسته های فیروزه ای ترکیب خیلی نازی در کنار هم داشتن. چند لحظه ای محو اون صحنه و کبوترهایی که دور گنبد میچرخیدن شدم.واقعا زیبا بود... رفتم سمت پله که صدایی مانع جلو رفتنم شد! -خانم لطفا از چادرداری چادر بگیرید! با دستپاچگی کیسه رو آوردم بالا -خودم چادر دارم آقا!! -خب پس لطفا اول سر کنید بعد وارد شید.اینجا حرمت داره! تذکر خوبی بود!یادم رفته بود که تو حریم خدا،لذت های سطحی جایی ندارن! با خجالت چادر رو سر کردم.احساس میکردم الان همه ی نگاه ها روی من زوم شدن،اما با چرخوندن سرم دیدم از این خبرا نیست!هرکسی حواسش پی خودش بود! قدم رو پله ها گذاشتم و پایین رفتم. از سمت راست حرم،وارد قسمت مخصوص خانم ها شدم .نمیدونستم باید چیکار کنم! شنیده بودم که اینجور جاها میرن ضریح رو میبوسن اما خودم تا به حال این کار رو نکرده بودم. پشت سر چند تا خانوم که تازه وارد شده بودن،راه افتادم. چندقدم جلوتر به سمت راست پیچیدن و با تعظیم کوتاهی،پله ها رو پایین رفتن .دنبالشون رفتم و وارد یه اتاق کوچیکی شدم که وسطش ضریح بود. به تبعیت از اونا رفتم جلو و خودم رو چسبوندم به اون شبکه های کوچیک و خوشبو! یه قبر اونجا بود. بازم نمیدونستم باید چیکارکنم! اطرافم رو نگاه کردم. یه نفر گریه میکرد و بقیه زیرلب داشتن با اون قبر،صحبت میکردن! دوباره به شبکه ها چسبیدم و داخلش رو نگاه کردم .آخه کسی که دیگه زنده نیست،چه کمکی میتونست بکنه؟ "من نمیدونم اینجا چه خبره و نمیدونم چرا مردم جمع شدن دور یه قبر! ولی من که تازگیا اینهمه کار عجیب و جدید انجام دادم،اینم روش! شاید یه خبری اینجا هست که اینجوری درداشون رو آوردن پیشتون! لطفا من رو هم کمک کنید... اگر بقیه راست میگن و شماها واقعا کاری از دستتون برمیاد،پس به داد منم برسید! تو شرایط سختی قرار دارم..." خداحافظی کردم و در بیرون اومدم .از خانومی که بالای پله ها ایستاده بود پرسیدم -ببخشید...ایشون کی هستن؟؟ -ایشون صالح ابن موسی الکاظم علیه السلام هستن،پسر امام کاظم و داداش امام رضا و عموی امام زمان! بازم امام زمان...چقدر تازگیا زیاد از امام میشنیدم!دلم یه جوری شد .هنوز حرف های داخل کلیپ ها از یادم نرفته بود. از امامزاده که خارج شدم،دستم رفت سمت سرم و چادر رو از سرم بلند کردم،اما به خودم تشر زدم و دوباره گذاشتمش رو سرم! خیلی معذب بودم!احساس میکردم همه نگاه ها روی منه! از اینجا تا خونه فاصله ای نبود.اگر یه آشنا منو میدید،باید چیکار میکردم؟؟ از دعوای نفس و عقلم داشتم دیوونه میشدم،یکی میگفت "برش دار،ضایس،تو رو چه به این کارا؟" اون یکی میگفت "تو میتونی!دوباره تسلیم این نفس ذلیلت نشو!تو قراره به آرامش برسی!" دوباره اون یکی میگفت "کدوم آرامش؟شبیه گونی شدی!درش بیار!زشت شدی!" اون یکی میگفت "زشت اینه که مثل ببعی هرکاری که دلت خواست انجام بدی!" تمام مدت سرم رو انداخته بودم پایین و با سرعت تمام راه میرفتم. تا به ماشین برسم با هم جنگ کردن و تو سر و کله ی هم زدن! سوار ماشین که شدم یه نفس عمیق کشیدم و سرم رو گذاشتم رو فرمون.باورم نمیشد من چادر سر کرده باشم!! هنگ هنگ بودم! "محدثه افشاری" @AAH3NOGHTE @RomaneAramesh ‼️
💔 #ایھاالارباب جـــُز ڪـــربَلا ایــــن دل💔 تَــمَــــنّــــــایـی نــــــــــــــــــــدارد.. #صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله #آھ_ڪربلا 💕 @aah3noghte💕
💔 #دلشڪستھ_ادمین... در آسمان دلت اگـر لاشخورها، جـا باز ڪردند دیگـر برای پرواز پرستوها جایی نمےماند تو اگــر کبوتران خونـین بال را در آشیانه دلت، پـر و بال ندهی🕊 و بھ فڪرشان نبـاشی باید با مرغان زمینی، دمخور شوی #آھ... #شھادت را اگـر از یاد بردی اگـر از راه و مَنِش #شھدا دور شدی آسمــان را پــــرواز را محبوب را از یاد خواهےبـرد😔 دل اگر زمین را منزل دانست پرواز ... جز یک رویای شیرین، چیز دیگـری نخواهد بود💔 #آھ... بشتاب! ڪہ همــپروازان🕊 نگران غمـ همپروازند.. #شھیدجوادمحمدی #نگران_منی_که_نگیره_دلم #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء #جامانده... 💕 @aah3noghte💕 #انتشارحتماباذکرلینک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 قسمت نهم #بےتوهرگز❤️ 🚫این داستان واقعی است🚫 #غذای_مشترک اولین روز #زندگی مشترک، بلند شدم غذا
💔 قسمت دهم ❤️ 🚫این داستان واقعـےاست🚫 چند لحظه کرد زل زد توی چشم هام و گفت : واسه این ناراحتی می خوای کنی؟😏 دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه😭 _آره افتضاح شده با صدای بلند زد زیر 😃 با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت کشید و مشغول خوردن شد یه طوری غذا می خورد که اگر یکی می دید فکر می کرد غذای 😋 یه کم چپ چپ زیرچشمی بهش نگاه کردم - می تونی بخوریش؟خیلی شوره ، چطوری داری قورتش میدی؟ از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت _خیلی عادی همین طور که می بینی ، تازه خیلی هم عالی شده دستت درد نکنه😉 - مسخرَم می کنی؟😕 - نه به خدا هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم جدی جدی داشت می خورد ،کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم ، غذا از دهنم پاشید بیرون سریع خودم رو کنترل کردم و دوباره همون ژست ام رو گرفتم نه تنها برنجش بی نمک نبود بلکه اصلا درست دَم نکشیده بود☹️ مغزش خام بود ، دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش حتی سرش رو بالا نیاورد _مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی درست کنی!😉 سرش رو آورد بالا با بهم نگاه می کرد _برای بار اول، کارت بود😍 اول از دستم مادرم شدم که اینطوری لوم داده بود اما بعد خیلی خجالت کشیدم شاید بشه گفت برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد ... 💕 @aah3noghte💕