eitaa logo
شهید شو 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
🕊🌸🕊🌸 🌸🕊🌸 🕊🌸 🌸 #لات_های_بهشتی #پسر_سلطان_شرابـــــ🍷 دوستِ #ادواردو_آنیلی بود و همراه ادواردو به ای
🌸🕊🌸🕊🌸 🕊🌸🕊🌸 🌸🕊🌸 🕊🌸 🌸 ۱ احمد خلاف بود اما نه هر خلافی!☝️ بیشتر اهل دعوا بود... در یکی از دعواهایش حسابی از خجالت یک نفر درآمد او هم رفت مقداری تریاک در خانه احمد انداخت و به ماموران گفت احمد در کار پخش مواد است!!!! احمد که نمےخواست دستگیر شود، به توصیه من، راهیِ جبهه شد😬 تا بعد از یکی دو ماه بیاید و ثابت کند حرف مواد و... تهمت بوده😅.... با تلاش بسیار راهیِ جبهه شد و فرستادنش ... من هم برای اینکه احمد را تنها نگذاشته باشم رفتم جبههء ریجاب😌... دو ماهی در ریجاب بودیم اما فرمانده سپاه منطقه ، بخاطر زیاد سیگار کشیدن و ... ما را از جبهه کرد!😣 ما هم به شهر ری برگشتیم و با نامه جبهه که پیش احمد بود، قضیه مواد هم تمام شد...✌️ اما این تازه، اول ماجرا بود😑... روزی در قهوه خانه نشسته بودیم که دو نفر با لباس فرم سپاه وارد شدند و به سراغ آبدارچی رفتند، آبدارچی هم با دست ما را نشان داد👈... 😓 ... 💕 @aah3noghte💕 📛
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊🌸 🕊🌸🕊🌸 🌸🕊🌸 🕊🌸 🌸 #لات_های_بهشتی #اخراجی۱ احمد خلاف بود اما نه هر خلافی!☝️ بیشتر اهل دعوا بود...
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 ۲ آن دو پاسدار کنار ما آمدند، سلام کردند و نشستند؛ بعد هم شروع کردند با احمد به حرف زدن... البته با لهجه !😬 بعد هم تعارف کرد!!!!😑 گفت: "من هستم. اومدم بپرسم چرا از جبهه ریجاب رفتی"؟🤔 احمد که در این مدت کم، از اخلاق مهدی خیلی خوشش اومده بود گفت: "من داشتم اونجا مےجنگیدم اما فرمانده ریجاب منو اخراج کرد!!! منم دیگه برنمےگردم"!!!☹️ مهدی گفت: "حالا فرمانده ریجاب داره از تو خواهش مےکنه برگردی"!😊 احمد با تعجب نگاهش کرد.😳 پاسدار همراه مهدی خندید و گفت: "آقای خندان الان فرمانده ریجاب شدن، سراغ بچه های قدیمی رو گرفت که رسید به شما، پرسون پرسون اومدیم و شما رو پیدا کردیم"...🙃 احمد حس کرد چقدر با مهدی شباهت دارند... و همین شد که دوباره به ریجاب رفت...☺️ این بار اما برای فرار نبود و خیلی با دفعه قبل فرق داشت... ... مطالب متفاوت در مورد شهدا را اینجا بخوانید 👇👇👇 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #اخراجی۲ آن دو پاسدار کنار ما آمدند، سلام کردند و نشستند؛ بعد هم شرو
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 ۳ بعد از مدت ها که احمد در جبهه بود به مرخصی آمد؛ مهدی خندان هم تصمیم گرفت همراه برادرش سری به احمد بزند و به خانه اش برود...☺️ در راه به برادرش گفت: "داریم به دیدن کسی مےرویم که اگر دکمه های پیراهنش را باز کند، مےبینی بدنش پر از هست ولی در جبهه یکی از ترین و سر به زیرترین و انقلابی ترین بچه هاست... مےخوام تو را از او یاد بگیری"😌.... ادامه را بشنوید از زبانِ برادر مهدی خندان: وارد منزل که شدیم جوانی ، با موها و ریش به استقبالمان آمد و خیلی تحویلمان گرفت.😍 احمد بود... ...😊 نماز و ناهار را پیش او بودیم و بعد برای دیدار امام، راهیِ جماران شدیم.😇 و بعد به منطقه ریجاب رفتیم. در طول مسیر، تمام رفتار و کردار احمد را زیر نظر داشتم،👀 بود...☺️ یک ماه با احمد بودم. رفتارش خیلی برایم عجیب بود! بود!!!💪 یک روز ازش پرسیدم: "قبل از جنگ و انقلاب چکار مےکردی"؟؟🤔 معلوم بود نمےخواهد کسی از کارهای قبل انقلاب او خبردار شود؛ فقط گفت: "اون زمان جامعه آلوده بود! پر از فساد بود!! ما هم کسی را نداشته باشیم نصیحتمان کند... تا این که امام آمد و دست ما را گرفت. الان دیگه جامعه این طور نیست... الان اگه کسی پیش بده"!!!!😬☝️ احمد به یکی دیگر از دوستاش که گفته بود: "چقدر تغییر کردی"!!! گفته بود: "امام خمینی کاری کرد من "...😇 ... مطالب متفاوت پیرامون شهدا را اینـــ👇ـــجا بخوانید 💕 @aah3noghte💕 📛
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #اخراجی۳ بعد از مدت ها که احمد در جبهه بود به مرخصی آمد؛ مهدی خندان
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 ۴ شنیدم که احمد از شهید شدن مےترسد!!!😳🤔 تعجب کردم... احمد آن قدر شهامت داشت که اگر بگویم یک تنه در برابر دشمن مےایستاد، غلوّ نکرده ام! اما حالا شنیدم که او مےترسد!!!!😳😳 یک روز احمد گفت: "دعا کن وقتی خدا منو قبول مےکنه، کسی بدنمو نبینه"!! مےترسم مردم بدن منو ببینن و به شهدا بےاعتماد بشن!!! آن وقت فکر مےکنن همه شهدا مثه من..... دعا کن بدن من بسوزه و از بین بره"!!!!!🔥😔 خیلی از حرف های احمد تعجب کردم... دیده بودم که او هیچ وقت با بچه ها به حمام عمومی نمےرود یا در رودخانه استحمام مےکرد یا به حمام شهرهای مجاور مےرفت.... مےخواست حتی بسیجےها هم بدنش را نبینند!!!!🤔 سرانجام روز ۲۲ اردیبهشت از راه رسید. قرار بود شناسایی منطقه توسط محسن حاج بابا انجام شود و احمد هم به عنوان راننده با چند نفر دیگر عازم شدند... ساعتی بعد گلوله توپ دشمن، درست به خودروی آنها خورد و بدن احمد، کاملا !!!!😱 همان طور که بارها از خدا خواسته بود... پیکر احمد و همراهانش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. چند روز بعد، تکه های بدن این سه شهید از لا به لای ماشین جمع آوری شد و در گلزار شهدای یکی از روستاهای به خاک سپرده شد... زندگی شهید احمد بیابانی و امثال او ، بودن خدای مهربان را به ما گوشزد مےکند☝️ صد بار اگر توبه شکستی بازآ.... فقط! واقعا توبه مردانه کن مطالب متفاوت راجع به شهدا را اینـــــ👇👇👇ـــجا بخوانید 💕 @aah3noghte💕 📚...تاشهادت