eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🕋 خلبانی که امام جماعت بود 🕋 🌼 در آغاز جنگ با سه هليكوپتر و دوازده خدمه در مقابل یک لشگر مجهز عراق ايستاد و علاوه بر نجات پادگان سرپل ذهاب، دشمن را وادار به عقب‌نشينی كرد. 🌼 شهيد فلاحی او را ستاره غرب [کشور] ‌ناميد. بارها مورد تشويق قرار گرفت، ولی هيچ كدام از آن تشويق‌نامه‌ها را نپذيرفت. می‌گفت: همين كه می‌دانم چرا و برای چه و كه می جنگم، خود برايم تشويق است. 🌼 هشتم ارديبهشت سال ۱۳۶۰ تانک‌های عراقی به طرف قره بلاغ دشت ذهاب حمله كردند و او پس از اقامه نماز به منطقه درگیری پرواز كرد و هنگام دفاع از کشور روحش به آسمان پر گشود. 🌸 حضرت آیت الله خامنه ای فرمودند: « [شهید] شیرودی اولين نظامی‌ای است كه من در نماز به او اقتدا كردم.» 🆔 @ShamimeOfoq
♥️ ﺳﺮﻋﺖِ ﺁﻫﻮ ۹۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺩﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺳﺖ ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ که سرعت شیر ۵۷ کیلومتر در ساعت ﺍﺳﺖ ؛ ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﺁﻫﻮ ﻃﻌﻤﻪ‌ﯼ شیر می‌شود ؟ ♥️ ﺗﺮﺱ ﺁﻫﻮ ﺍﺯ ﺷﮑﺎﺭ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯼ سنجیدن فاصله خود با شیر مدام به "پشت ﺳﺮ" ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ همین ، سرعتش بسیار کم می‌شود تا جایی که شیر می‌تواند به او برسد ، یعنی ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ ﻃﻌﻤﻪﯼ ﺷﯿﺮ ﻧﻤﯽشود ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ شیر به نیرویش ایمان دارد ، ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﻃﻌﻤﻪﯼ ﺷﯿﺮ نخواهد شد ! ♥️ ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ ! ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ایمان نداشته باشیم و در طول زندگی ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻧﮕﺎﻩ کنیم و به مرور خاطرات ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﻢ ، ﻫﻢ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﻋﻘﺐ می‌مانیم ﻭ ﻫﻢ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ‌ﺩﻫﯿﻢ ... 🆔 @ShamimeOfoq
❣️ خدا توکل کنندگان را دوست دارد❣️ 🌺 فبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ 🌸 [ای پیامبر!] پس به مهر و رحمتی از سوی خدا با آنان نرم خوی شدی، و اگر درشت خوی و سخت دل بودی از پیرامونت پراکنده می شدند؛ بنابراین از آنان گذشت کن، و برای آنان آمرزش بخواه، و در کارها با آنان مشورت کن، و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن؛ زیرا خدا توکل کنندگان را دوست دارد.🍃 📚آیه 159 سوره آل عمران 🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ چه کسانی مورد شفاعت پیامبر(ص) قرار می گیرند؟ 🌺 پیامبر(ص) فرمودند: چهار گروه را خودم در قیامت شفاعت می کنم: 1️⃣ کسی که پس از من به خاندان من احترام بگذارد. 2️⃣ حاجت آنها را برآورده سازد. 3️⃣ هنگامی که به سختی بیفتند برای آنها قدمی بردارد. 4️⃣ کسی که آنها را با قلب و زبان دوست بدارد. (عیون آخبار الرضا، شیخ صدوق: ج1، ص253) 🆔 @ShamimeOfoq
✅شیوه برخورد با رفتارهای ناپسند کودک 🌸 فرض کنید شما ظرفی پر از شیر، از مغازه ای گرفته، و می خواهید به منزل ببرید، چون این ظرف پر می باشد، بسیار آهسته و با احتیاط کامل حرکت می کنید، تا چیزی از شیر بر زمین نریزد، اما اگر در این حال کسی آمد و به شما تنه زد، و نصف ظرف شیر بر زمین ریخت، در این هنگام، دیگر شما در حرکت، احتیاط نمی کنید، و آهسته نمی روید، بلکه بدون هیچ هول و هراسی، می توانید به سرعت حرکت کنید؛ چون دیگر خوف ریختن شیر وجود ندارد. 🌸 دربارۀ کودکانِ خود نیز سعی کنید کودک شما خیال کند که ظرف حیثیت و حرمت او پر می باشد، و باید احتیاط کامل رفتار کند، و تلاش کند کسی به او تنه نزند، امّا اگر شما آمدید و به او تنه زدید دیگر ظرف حرمت و شخصیت او تقلیل خواهد یافت، و طبعاً دیگر نباید توقع داشته باشید که این کودک رفتارش با شما مثل سابق باشد. 🌸 پس، این نکتۀ مهم را فراموش نکنید که گاهی “تغافل” لازم است، به این معنا که شما از عیوب فرزندانتان آگاه باشید، اما کودک شما اطلاع نداشته باشد که شما از عیوب او آگاه هستید. 🌸 آگاه بودن شما از عیوب فرزندانتان خوب است، اما آگاه بودن ایشان از این که شما عیوب وی را می دانید، خوب و به صلاح نیست. ✅آیت الله حائری شیرازی 🆔 @ShamimeOfoq
(https://novinhub.com/assets/uploads/19963/yuroyado-5f0eb68e90f9c.jpg)#نشاط_معنوی_1400 مرتضی دانشمند تصویرگر: فرشته منعمی 🐜 قصّه‌ی من و مورچه 🐜 🔹 خیلی گرسنه بودم. مامان یک لقمه نان و پنیر برایم درست کرد و روی میزِ آشپزخانه گذاشت. خواستم بردارم. یک‌دفعه نگاهم به مورچه‌ای افتاد. به مامان گفتم: «یک مورچه این‌جا دارد راه می‌رود. چه کارش کنم؟» گفت: «هیچی.» انگشتم را جلوش گذاشتم، راهش را کج کرد. دوباره راهش را بستم، یک طرف دیگر رفت. مامان چایی آورد و گفت: «چی کار می‌کنی؟» مورچه را به مامان نشان دادم و گفتم: «بگیرمش؟» گفت: «نه، چه کارش داری؟» گفتم: «فشارش بدهم؟» مامان گفت: «تو برای مورچه یک غول بزرگ هستی. دوست داری یک غول بزرگ یا یک فیل، پایش را روی تو بگذارد؟» گفتم: «من هم مورچه را اذیّت نمی‌کنم. یک گاز به لقمه‌ام زدم و یک تکّه نان جلو مورچه گذاشتم.» - بخور. امّا نخورد. فکر کنم کمی از دست من ناراحت بود. یک‌دفعه صدای گریه‌ی خواهر کوچکم از اتاق آمد. به طرفش دویدم و شیشه‌ی شیر را در دهانش گذاشتم. ساکت شد و غان و غون کرد. من هم یک بوس کوچولو از لُپش گرفتم. خیلی خوش‌مزّه بود. وقتی برگشتم، مورچه رفته بود. مورچه‌ای را که آزار نمی‌دهد، نکُش! علیه السلام 🆔 @ShamimeOfoq