شمیم افق
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نوجوان
#داستان
🌸 وقت خوندن داستانه 😊
حامد می گوید: «می تونیم از یاران امام حسین(ع) بگیم. حتی می تونیم لباسی مثل لباس اون زمان بپوشیم و در نقش خود اون فرد، او را معرفی کنیم. از زندگی اش، چطور پیوستنش به امام حسین(ع) در کربلا تعریف کنیم.»
علی سرخ می شود: «ما حتی راجع به امام حسین(ع) و خانواده ی ایشان مطالعه نکرده ایم. می تونیم بگردیم، بخونیم و برای بچه ها راجع به ایشون بگیم.»
نیما یکی از آن پرچم های مثلثی را می کشد: «قسمت های کوتاهی از وقایع کربلا را روی پرچم های مقوایی بنویسیم و در دید بچه ها نصب کنیم.»
حامد می گوید: «اعمال ماه محرم را از مفاتیح الجنان بخونیم و بعضی از اون ها را دسته جمعی در مدرسه انجام بدیم.»
علی زمزمه می کند: «بنویسیم.»
-«چی؟»
-«برای آقا امام حسین(ع) بنویسیم. از بچه ها هم بخواهیم برای ایشان بنویسند.»
نیما چند نامه ی بالدار می کشد: «یک صندوق زیبا درست می کنیم تا حرف های شان را آن جا بگذارند.»
از جا بلند می شوم: «حتی می تونیم به دوستان نزدیک بسپاریم، اولین کسی که به زیارت آقا می رود نامه ها را با خودش ببرد.»
صدای ممتد زنگ بلند می شود. من، حرفها را تندتند می نویسم...
برای خواندن داستان روی فایل بالا کلیک کن👆🏻
🆔 @ShamimeOfoq
10.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نوجوان
هر خانه یک پرچم سیاه🖤
▪️ با علی و مرتضی و یونس جلوی در خانه ما نشستهایم. از جایی که نشستهایم میشود سردر حسینیه آن طرف خیابان را دید که بیرق کوچک یا حسیناش به آرامی در باد تکان میخورد. هیچ کدام چیزی نمیگوییم اما هر سه به یک چیز فکر میکنیم. به مرور شلوغیهای هر سال حسینیه و صدای طبل و سنج و دمام و دیلینگ دیلینگ قاشقها توی استکانهای چای ایستگاه صلواتی.
دلمان گرفته و میدانیم نمیشود دست روی دست گذاشت. همسایه روبرویی ایستاده روی نردبانی که هر لحظه تکان تکان میخورد. علی و مرتضی میدوند به سمت مرد تا پایههای نردبان را نگه دارند. همسایه دارد ریسههایی که هنوز از عید غدیر روی سردر خانهاش بود را باز میکند. به یونس نگاه میکنم. حالا هر دو داریم به یک چیز فکر میکنیم. به سردر خانههایی که مثل ما دلشان گرفته اما هر کدام میتوانند حسینیهای به گرمای حسینیه آن طرف خیابان باشند. به یونس میگویم چرا برای محرم پرچمهای کوچک سیاه به سردر خانهها آویزان نکنیم؟ میگوید حالا که بساط طبل و سنج ممنوع شده، میشود. علی و مرتضی که حالا نردبان را رها کردهاند به سمت ما میآیند. میدانم آنها هم ایدههای خوبی دارند.
🆔 @ShamimeOfoq
jalekuvi-5f40a8966fd7e.pdf
378.2K
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نوجوان
🌷 خادمان کوچک هیئت
چهار دختر نوجوانی که با کمک هم یک هیئت بزرگ تشکیل داده اند و تمام کارها را بین خودشان تقسیم کرده اند.
نرگس: «عشق به امام حسین؛ یعنی دوست داشتن از ته دل. امام حسین همهی بچّههای خودشان و خواهرشان را فدای دین اسلام میکنند. واقعاً امام زمان دست ما را میگیرد که به هیئت جدّش بیاییم.»
ستاره: «من شش سال هست که کفشدار هستم. پلاستیک میدهم و مراقبم کفشهایشان را روی فرش نپوشند.»
نرگس: «من قند میدهم. استکانها را جمع میکنم. دستمال کاغذی پخش میکنم. همه کار میکنم.»
زینب: «پذیرایی میکنم. جارو میکشم.»
فرزانه: «من هم کیسهی پلاستیکی برای کفش میدهم. کسانی که خیلی پیر هستند، وقتی به هیئت میآیند تا میخواهند خم شوند، سریع خم میشوم و کفشهایشان را برمیدارم و برایشان داخل کیسه میگذارم. من مسئول نقّاشی بچّهها هم هستم. به آنها دفتر و مدادرنگی میدهم و میگویم در مورد چی نقّاشی بکشید. صبح از پدر و مادرم میپرسم که امشب شب چه کسی است؟ من هم به بچّهها میگویم؛ مثلاً امشب شب حضرت علیاصغر است، دربارهی حضرت علی اصغر نقّاشی بکشید.»
روی فایل بالا کلیک کن تا بهتر با آنها آشنا شوی 👆🏻
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نوجوان
دوی استقامت 💪🏻
💠 امام صادق(ع) به ما یاد داده اند، خداوند خیر و خوبی هرکسی را که بخواهد محبت امام حسین(ع) را به دلش می افکند.🦋
از کنار نمازخانه ی دانشگاه که می گذرد، دانشجویان شیعه را می بیند که مشغول سیاه پوش کردن در و دیوار هستند. محرم دارد از راه می رسد و او هم اگر چه شافعی مذهب است؛ اما نباید بی کار بنشیند؛ ولی از دستش چه کاری برمی آید؟
به پایانه ی مسافربری که می رسد، سوار مینی بوس می شود و راه «دهگلان » را در پیش می گیرد.
کمی جلوتر چشمش به تابلوی کنار جاده می افتاد: «دهگلان سی و شش کیلومتر»
یکدفعه فکری بکر به ذهنش می رسد: «سی و شش را اگر دو برابر کنیم می شود، هفتاد و دو. من اگر مسیر رفت و برگشت را به شکل دوی استقامت طی کنم می شود، هفتاد و دو کیلومتر، آن هم به یاد هفتاد و دو شهید دشت کربلا.»
مسیر را با پارچه نوشته ای که بر سینه دارد می دود؛ همه تحسینش می کنند. از جمله رئیس دانشگاه که می خواهد به او وام تشویقی بدهد؛ اما او لبخندی می زند و می گوید: «من برای وام گرفتن این کار را انجام ندادم؛ حتی اگر کوچکترین جبرانی هم در کار نبود من باز این راه را میرفتم، چون به امام حسین ارادت دارم.»
🆔 @ShamimeOfoq
21.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نوجوان
#انیمیشن
💖 وقت دیدن انیمیشنه😊
💠 داستان راستان
💠 بی نیازی
🆔 @ShamimeOfoq
انصاریان_سخن_خدا_با_بی_نمازی_که_توبه_می_کند.mp3
591.7K
#بصیرت_عاشورایی_1400
#پرسمان_نماز
#نماز
❣️سخن خدا با بی نمازی که توبه می کند❣️
✍️ استاد #انصاریان
🆔 @ShamimeOfoq
حاج_ابوالقاسم_12_زیر_و_زبر_نماز_صحیح_خوانی_نماز_تغییر.mp3
791.8K
#بصیرت_عاشورایی_1400
#صحیح_خوانی_نماز
#نماز
🌼 زیر و زبر نماز
🌼 تغییر حرکات قرائت نماز
💠 استاد #حاج_ابوالقاسم
🆔 @ShamimeOfoq
کتاب_صدایی_تو_را_می_خواند_اهمیت_و_جایگاه_نماز_رضا_اخوی.pdf
2.48M
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نماز
#اذان
✅ دانلود کتاب «صدایی تو را می خواند»
🌹اهمیت و جایگاه اذان🌹
🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نماز
#دعوت_به_نماز
❣️ پسر هفت ساله ام علاقه ای به یادگیری نماز ندارد؛ چه کنم؟ ❣️
✍️ استاد #تراشیون
🆔 @ShamimeOfoq
بیان_و_تدریس_احکام_نماز_مفید_برای_معلمان_و_مبلغان.pdf
2.01M
#بصیرت_عاشورایی_1400
#نماز
🌴 روش تدریس و بیان احکام نماز 🌴
👌 مفید برای معلمان و مبلغان
🆔 @ShamimeOfoq