eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
❓کسی که در مراسم عزاداری اهل بیت(علیهم السلام)نمی تواند گریه کند و اشکش هم جاری نمی شود ولی خود را به حالت گریه در می آورد (تباکی)، آیا این حالت از مصادیق دروغ و دورویی محسوب می شود؟ ✅ تباکی نسبت به کسی که محزون و ناراحت می باشد، دروغ و دورویی محسوب نمی شود. 🆔 @ShamimeOfoq
❓ آیا هر نوع شادی کردن هر چند با گوش دادن به سرود های شاد و موسیقی غیر مبتذل در ایام عزاداری اهل بیت معصومین (علیهم السلام) حرام است؟ ✅ شایسته نیست مؤمنان در ایام عزای اهل بیت علیهم السلام به شادی بپردازند و اگر به گونه‌ای باشد که عرفاً توهین به حضرات معصومین علیهم السلام محسوب شود باید از آن اجتناب شود. 🆔 @ShamimeOfoq
💢 امام خمینی ره، احیاگر وقف و موقوفات ♦️ پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با فرمان تاریخی امام خمینی که: "املاک موقوفه به وقفیت باقی است و باید عمل به وقف شود" موقوفاتی را که رژیم منحوس پهلوی غصب گردیده بودند؛ دوباره احیا گردید و به وقفیت گذشته خود برگشتند و به متولیان شرعی خویش واگذار شدند. 🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
5️⃣ ستارگان بصیرت 💠 پیشاهنگ شهادت عبدالله را تاب درنگ و تأخیر شهادت نبود. کنار امام آمد. اجازه ی میدان طلبید. امام قامت و سیمای زیبایش را مرور کرد. یاد مسلم تداعی شد. اشک جوشید. آرام و نرم گفت: عزیزم عبدالله، هنوز داغ مسلم تازه است. مادرت داغدار است. عبدالله طوفانی شد. شانه هایش لرزید. احساس کرد همه ی آسمان بر سرش فرود آمده است. گریان و لابه کنان گفت: پدر و مادرم فدایت. مرا به رفتن می خوانی؟ هرگز! هرگز! من آن نیستم که زیستگاه فانی را بر جایگاه جاودانی برتری دهم. اجازه بده این جان هدیه کوچک کربلای تو باشد. عبدالله شکفته و خندان قدم به رزمگاه گذاشت. موج موج دشمن بود و فوج فوج سواران که او را در بر گرفتند. روبهکان وحشت زده از دم تیغش می گریختند. همه شگفت زده رزم این نوجوان چهارده ساله بودند. سه بار نبرد و کشتن نودوهشت نفر توانش را تحلیل می برد. تشنگی بود و آفتاب گدازان که یک ریز بر دشت می ریخت. دمی ایستاد و ناگهان صفیر تیر عمروبن صبیح صیداوی فضا را شکافت. او دست خویش را بر پیشانی نهاد تا عرق را بزداید و تیر دست و پیشانی را به هم دوخت. در تکاپوی جدا کردن بود که ناگهان تیری دیگر آمد و بر قلب آسمانی اش نشست. هنوز فرو نیفتاده بود که دیگری نزدیک شد و نیزه در سینه اش نشاند. تیرانداز نزدیک شد. تیر را از قلبش بیرون کشید. اما بیرون کشیدن تیر از پیشانی نافرجام ماند و تنها چوب تیر بیرون آمد و پیکان در پیشانی ماند. امام خود را به بالینش رساند. اشک امام با جوشش خون از پیشانی عبدالله در می آمیخت. عزیزم عبدالله، سلام مرا به پیامبر و پدر و مادرم و پدرت مسلم برسان. ▪️عبدالله بن مسلم او فرزند مسلم بن عقیل و مادرش رقیه، دختر امیرالمؤمنین است. سن: ۱۴ سال ویژگی ها و فضائل: رشید و شجاع و جان نثار ابی عبدالله، فداکار، خوش صورت و خوش سیرت، قاری قرآن، آشنا به احادیث و روایات، خوش خلق و اهل نیایش بود. 🆔 @ShamimeOfoq
💢 چرا باید همه امامزادگان را گرامی بداریم؟ ♦️ هر کدام از امامزادگان دارای کرامت و فضای معنوی ویژه ای هستند. هر کدام خاصیت و فایده ای خاص دارند. مثالشان به میوه ها می ماند که با وجود داشتن خاصیت در یکی از آن ها، ما دیگری را رها نمی کنیم؛ هر کدام برای خودشان خاصیتی دارند منحصر به فرد. ♦️ وجود امامزادگان برای ما نعمت است. در هر گوشه ای از کشور که باشند؛ نقطه امیدی هستند برای مردم و نقطه ای برای رهایی از بیچارگی نفس و رفتن به سمت خدا و معنویت. 🆔 @ShamimeOfoq
💠 امام رضا (ع): 🌷 يا ابْنَ شَبِيبٍ! إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَسْكُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِيَّةَ فِي الْجَنَّةِ مَعَ النَّبِيِّ وَ آلِهِ ص فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَيْن‏. (امالی صدوق: ص۱۳۰) 🌿 اى پسر شبيب! اگر خواهى در غرفه‏ هاى ساخته بهشت با پيغمبر ساكن شوى؛ بر قاتلان حسين لعن كن. 🆔 @ShamimeOfoq
💠 امام رضا (ع): 🌷 يا ابْنَ شَبِيبٍ! إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ ع فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيما. (امالی صدوق: ص130) 🌿 اى پسر شبيب! اگر خواهى ثواب شهيدان با حسين را دريابى هر وقت بيادش افتادى؛ بگو كاش با آنها بودم و بفوز عظيمى می رسيدم‏. 🆔 @ShamimeOfoq
♦️ سر را تو دادی جای آن من سربلندم ♦️ من کجای سپاه حسینم. 🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 از پیرمردی که قد خمیده و عصا زنان با پای پیاده عازم کربلا بود پرسیدند: کجا می روی؟ گفت: امام حسین (ع) را در خواب دیدم؛ رو به من فرمودند: برخیز و نزد ما بیا. 🆔 @ShamimeOfoq
جهاد با نفس نافع بن هلال، شهیدی دیگر از عاشورائیان بود. همسری داشت كه نامزد بود و هنوز عروسی نكرده بودند. در كربلا هنگامی كه می خواست برای نبرد به میدان رود، همسرش دست به دامان او شد و گریست. این صحنه كافی بود كه هر جوانی را متزلزل كند، و انگیزه جهاد را از او سلب كند. با آنكه امام حسین علیه السلام نیز از او خواست كه شادمانی همسرش را بر میدان رفتن ترجیح دهد؛ ولی بر این محبّت بشری غلبه یافت و گفت: ای پسر پیامبر! اگر امروز تو را یاری نكنم، فردا جواب پیامبر را چه بدهم؟ جنگید تا شهید شد. [موسوعة كلمات الامام الحسین، ص 447]. در یكی از شب های عطش در كربلا، نافع بن هلال همراه جمعی برای آوردن آب برای خیمه های امام، به فرات رفتند. نگهبانان فرات گفتند: می توانی خودت آب بخوری ولی برای امام، حق نداری آب ببری، گفت: محال است كه حسین و یارانش تشنه باشند و من آب بنوشم. [همان، ص 386]. 🆔 @ShamimeOfoq