#بصیرت_عاشورایی #راسخون 🌹 داستان مظلومیت امام سجاد (ع) 🆔 @ShamimeOfoq

#بصیرت_عاشورایی #سواد_رسانه ⭕️ نقش رسانه‌های اجتماعی در تقدس ‌زدایی از باورها و احکام دینی 🔹چند سالی است که روندی رو به تزاید با هدایت و حمایت دشمنان در جامعه ما آغاز شده که با عنوان طنز و شوخی و خنده، باورها و احکام دینی به تمسخر گرفته می‌شود، تا آنجا که حتی متدینان هم این طنزها و شوخی‌ها را که در قالب‌های مختلف در شبکه‌های اجتماعی تولید و عرضه می‌شود، برای یکدیگر می فرستند . 🔺 غافل از اینکه در نهایت پس از مدتی با ادامه این روند، از همه باورها و احکام دینی تقدس‌زدایی می‌شود و دیگر هیچکس انگیزه‌ای برای تقید و تعبد به آنها نخواهد داشت. 🆔 @ShamimeOfoq

#بصیرت_عاشورایی #سواد_رسانه 💥مرگ آگاهی 🔹یکی از معضلات شبکه های اجتماعی، از دست رفتن ذهن و آگاهی و حتی نوعی گم گشتی در مبدا فکری انسان نسبت به خود است. ▫️در این شبکه ها آگاهی انسان نسبت به خود، بسیار بیشتر از سایر فضاها آسیب پذیر است؛ این در حالی است که در شبکه های اجتماعی، همواره به انسان القا می شود که آگاهی اش نسبت به رفتار و اعمال و حتی نگرش خودش مدام در حال افزایش است. 🔺بنابراین اگر بگوییم در شبکه های اجتماعی با پدیده ای به نام «مرگ آگاهی» رو به رو هستیم، گزاف نگفته ایم. 🆔 @ShamimeOfoq

#بصیرت_عاشورایی #راسخون #مجموعه_نمایشگاهی 2️⃣2️⃣ بصیرت عاشورایی 💠 زینب سلام الله علیها شیرزن نهضت کربلا حماسه شیرزنان نهضت کربلا، پژواک ماندگار ندای عاشورا و پاروی کشتی نجات بشریت از غرقاب جهالت و ضلالت بسوی ساحل آگاهی و هدایت و بال دوم پرواز به آسمان سعادت است. اگر نهایت زن بودن و اوج مقام زن نیل به مرتبه مردانگی بود، می گفتیم زینب سلام الله عليها اوج مردانگی است؛ اما چنین نیست، آسمان پرواز این دو متفاوت است. تضاد نیست؛ رقابت نیست! تفاوت است. عالم زنان نیز چون عالم مردان آسمانی دارد، خورشیدی، ماهی و ستارگانی. خورشید این آسمان بی تردید زهرا(سلام الله علیها) است. و ماه این آسمان، زینب(سلام الله علیها) است که پس از به قتلگاه افتادن خورشید، در آسمان تیره جهان درخشید، تا مسیر، بی راهنما نباشد و راه، تاریک و بی رهرو نماند. بیان شخصیت او دفتری می طلبد به وسعت گیتی و مرکبی به میزان دریا. مادری، اوج مقام زنانگی است و زینب(سلام الله علیها)، سدرہ نشین مرتبه ی مادری است. زینب سلام الله علیها منادی عفاف و متانت و الگوی صبر و استقامت بود در آن کربلای آتشناک اگر زنی میخواست با آن حجاب کامل در زیر آفتاب دمی بنشیند دوام نمی آورد اما این زن قهرمان چقدر راه رفت چقدر دوید چقدر گریست چقدر فریاد زد چقدر بچه در آغوش گرفت چقدر زمین خورد اما... خم به ابرو نیاورد. کجائی بود این زن؟! چه صولتی! چه جبروتی! چه فخری! چه فخامتی! چه شکوهی! چه عظمتی! 🆔 @ShamimeOfoq

#بصیرت_عاشورایی #راسخون #مداحی 🌹 چه غروب غم انگیزی #هلالی 🆔 @ShamimeOfoq

#بصیرت_عاشورایی #راسخون #مداحی 🌷 رفتند یاران داد از غم تنهایی #مهدی_رسولی 🆔 @ShamimeOfoq

#بصیرت_عاشورایی #راسخون #مجموعه_نمایشگاهی 3️⃣2️⃣ بصیرت عاشورایی 💠 قمر منیر کربلا حسین (علیه السلام) مانده بود و عباس. خورشید بود و ماهتاب. عباس در تمنای برادر سوخت. در خواهش حسین(علیه السلام) آب شد و در باران یک ریز اشک کودکان گداخت. مشک خشک را عزیزتر از جان در آغوشش فشرد. عمو می رفت و جانها، هم رکاب او میرفت. گویند عباس تشنه کام چون به آب رسید کفی از آب برگرفت تا بنوشد اما به خاطر عطشناکی حسین(علیه السلام) و کودکان حرم شرم کرد و آب را بر آب ریخت گویی آب هم خجل شد. اینگونه است که آبهایی که در رودخانه ها پرتلاطم روانند و دوانند به دنبال کفی آب می گردند که با دست عباس متبرک شد. آری در بازگشت، دستان عباس به نیرنگ و مکر قطع شد و امیدش نیز. و عباس شرمنده ی کودکان. اینجاست که گویند هرگاه کودکان از قمر بنی هاشم حاجت بطلبند زودتر اجابت می شود پس از عباس هلهله دشمن بود و اندوه حسین. من شهادت حسین را پیش از شهادت دیدم. عباس نقطه پایان کربلا بود. پایان حسین، پایان من و پایان سوسوی امیدی که خیمه ها را به ضیافت آرامش و سکون می برد. 🆔 @ShamimeOfoq

#بصیرت_عاشورایی #راسخون #نماهنگ #مداحی 🌹 جلوی آیینه خودمو می بینم #حمید_علیمی 🆔 @ShamimeOfoq

#بصیرت_عاشورایی #راسخون #نماهنگ 🌹✨ ملت امام حسین (ع)✨🌹 🆔 @ShamimeOfoq

#بصیرت_عاشورایی #راسخون #سخنرانی_کوتاه 💠 شرافت از آن خداوند است 💠 #علامه_جعفری 🆔 @ShamimeOfoq

#بصیرت_عاشورایی #انیمیشن #داستان_عاشورا 3️⃣ انیمیشن داستان عاشورا برای کودکان 🌷 فرستان مسلم (ع) توسط امام حسین ع به کوفه برای راستی آزمایی دعوت کوفیان؛ همچنین بیعت کوفیان با مسلم(ع)؛ نیز گماشتن عبیدالله بن زیاد توسط یزید به عنوان فرماندار کوفه 🆔 @ShamimeOfoq

#بصیرت_عاشورایی #راسخون #مجموعه_نمایشگاهی 4️⃣2️⃣ بصیرت عاشورایی 💠 قصه عجیب یک میزبان و یک میهمان نجوای پدر با دختر خوش آمدی دخترم ببخش که نه پای ایستادن دارم، نه دست نوازش و نه لبهایی که گونه های رنگ پریده ات را به بوسه ای بنوازد. گریه نکن، دستی نیست تا گلبرگهای اشک را بچیند. این آبها شعله ورترم می کند. چه قدر پریشانی گیسوانت، پریشانم میکند! مگرصبح سر انگشتان پدر موهایت را مرتب نکرد؟ چرا پریشانی؟ به موهایت چنگ زدند؟ پریشانت کردند؟ نبودم دخترم وگرنه کدام پاییز را گستاخی آن بود که بهار دخترکم را به پریشانی بسپارد؟ صورتت را نشانم نده، تاب دیدن دوباره ی صورتی سیلی خورده نیست. کدام دست از باغچه ی کوچک چهره ی تو طراوت را برده است؟ دخترم گریه نکن، این آتش مذاب را تاب آوردن، از شرار خيمه ها دشوارتر است مگر چند بار دل را تاب سوختن است، تاب گداختن؟ برخیز دخترم عمه نماز را تمام کرده و به جستجوی تو آمده است. دخترم امشب به میهمانی من آمدی. به پاس محبت تو، شبی به میهمانی تو خواهم آمد. 🆔 @ShamimeOfoq