#نشاط_معنوی
#تعطیلات
#تابستان
#کرونا 😢
🧡 از صبح ذهنم مشغول این است که چطور میشود احوال مامان شیرینِ بیحوصله، بابا جوادِ خسته و سرشلوغ، آبجی نرگس پرخواب و داداش نیمای موبایلباز را عوض کنم. یک کاسه تخمه و چندتا متکا میزنم زیر بغلم که کنار یکیشان بنشینم و چند کلمه حرف حساب بزنم اما از شما چه پنهان هیچکس به روی مبارکش نمیآورد که شادترین و شیرینترین و باحالترین آدمِ خانواده دلش میخواهد با یکی حرف بزند.
لجم درآمده، هر چی هست تقصیر کروناست که حال و هوایمان را ابری کرده. عمراً اگر تسلیمش شوم. تخمه و متکا را سرجایشان میگذارم. دفتر و خودکارم را برمیدارم و شروع به نوشتن میکنم. بلکه بتوانم با یک حرکت، همه را برای چنددقیقه از لاک خودشان بیرون بیاورم و کمی شاد بازی کنیم!
فهرستی از بازیهایی که مامان، بابا، نرگس و نیما بلدند، مینویسم. به نظرم اسم و فامیل از بقیه هیجانانگیزتر است. دفترم را میبندم، به هر نفر یک برگه و خودکار میدهم تا اسم و فامیل بازی کنیم. برق از چشمهای بابا میپرد، خودش را جمع و جور میکند و میگوید: من میگم از چی!
هنوز چنددقیقهای از بازی نگذشته که سر و صدایشان خانه را پر می کند. هورااااااااا😊😁
🆔 @ShamimeOfoq
#نشاط_معنوی_1400
#تعطیلات
#تابستان
#کرونا 😢
🧡 از صبح ذهنم مشغول این است که چطور میشود احوال مامان شیرینِ بیحوصله، بابا جوادِ خسته و سرشلوغ، آبجی نرگس پرخواب و داداش نیمای موبایلباز را عوض کنم. یک کاسه تخمه و چندتا متکا میزنم زیر بغلم که کنار یکیشان بنشینم و چند کلمه حرف حساب بزنم اما از شما چه پنهان هیچکس به روی مبارکش نمیآورد که شادترین و شیرینترین و باحالترین آدمِ خانواده دلش میخواهد با یکی حرف بزند.
لجم درآمده، هر چی هست تقصیر کروناست که حال و هوایمان را ابری کرده. عمراً اگر تسلیمش شوم. تخمه و متکا را سرجایشان میگذارم. دفتر و خودکارم را برمیدارم و شروع به نوشتن میکنم. بلکه بتوانم با یک حرکت، همه را برای چنددقیقه از لاک خودشان بیرون بیاورم و کمی شاد بازی کنیم!
فهرستی از بازیهایی که مامان، بابا، نرگس و نیما بلدند، مینویسم. به نظرم اسم و فامیل از بقیه هیجانانگیزتر است.
دفترم را میبندم، به هر نفر یک برگه و خودکار میدهم تا اسم و فامیل بازی کنیم. برق از چشمهای بابا میپرد، خودش را جمع و جور میکند و میگوید: من میگم از چی!
هنوز چنددقیقهای از بازی نگذشته که سر و صدایشان خانه را پر می کند. هورااااااااا😊😁
🆔 @ShamimeOfoq