eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 تبرک جستن به رزمنده‌‌ها 🌿 چهره‌‌های گردآلود و خاک گرفته‌‌ی بچه‌‌های جبهه را که‌‌‌‌ می‌‌دید آنها را در آغوش گرفته و خود را به آنها متبرک‌‌‌‌ می‌‌کرد. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔@ShamimeOfoq
🌷 گمنام نامدار 🌿 پدر شهید: رفته بودیم نماز جمعه. حاج آقا آخر خطبه‌‌‌‌ها گفت: «حسین خرازی را دعا کنید.» آمدم خانه. به مادرش گفتم. گفت: «حسین ما رو‌‌‌‌ می‌‌گفت؟» گفتم: «چی شده که امام جمعه هم‌‌‌‌ می‌‌شناسدش؟»‌‌‌‌ نمی‌‌دانستیم فرمانده لشکر اصفهان است. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 فرمانده‌‌ی همیشه بسیجی 🌿 پدر شهید: رفتیم بیمارستان، دو روز پیشش ماندیم. دیدیم محسن رضایی آمد و فرمانده‌‌های ارتش و سپاه آمدند و کی و کی. امام جمعه‌‌ی اصفهان هم هر چند روز یک بار سر‌‌‌‌ می‌‌زد بهش. بعد هم با هلی کوپتر از یزد آوردندش اصفهان. هر کس‌‌‌‌ می‌‌فهمید من پدرش هستم، دست‌‌‌‌ می‌‌انداخت گردنم، ماچ و بوسه و التماس دعا. من هم‌‌‌‌ می‌‌گفتم: «چه‌‌‌‌ می‌‌دونم والله! تا دو سال پیش که بسیجی بود. انگار حالا فرمانده لشکر شده.» 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 یاد ایامی ... 1️⃣ نمی‌‌دانستیم کیه. همین طوری خوشم اومده بود ازش. گفتم بریم یک گپی بزنیم. با هم رفتیم توی سنگر فرماندهی. رفت چای آورد، چهار زانو نشست کنار من. دستم را گرفت توی دستش، از اصفهان و خانه شان و چایی‌‌های مادرش حرف زد. اصلاً به نظرم‌‌‌‌ نمی‌‌آمد فرمانده لشکر باشد. 2️⃣ گفت: «امشب من اینجا بخوابم؟» گفتم: «بخواب. ولی پتو نداریم.» یک برزنت گوشه‌‌ی سنگر بود. گفت: «اون مال کیه؟» گفتم: «مال هیشگی. بردار بخواب.» همان را برداشت کشید روش. دم در خوابید. فردا صبح، سرنماز، بچه‌‌‌‌ها بهش‌‌‌‌ می‌‌گفتند: «حاج حسین شما جلو بایستید.» 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 حاج حسین بود!!! 🌿 علی که اومد، بهش گفتم: یه نفر اومده بود، لاغر مردنی. کمپوت‌‌‌‌ می‌‌خواست، بهش ندادیم. خیلی پررو بود،‌‌‌‌ می‌‌گفت: «نمی خواین از مهمونتون پذیرایی کنید؟» علی گفت: «همین که الان از این جا رفت بیرون؟ یه دست هم نداشت؟» گفتم: «آره همین.» گفت: «خاک! حاج حسین بود.» 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 فرشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی به نام فرمانده 🌿 یک تویوتا پشت خاکریز ترمز کرد. جایی که من بودم، جای پرتی بود. خیلی توش رفت و آمد‌‌‌‌ نمی‌‌شد. گفتم: «کیه یعنی؟» یکی از ماشین پرید پایین. دور بود، درست‌‌‌‌ نمی‌‌دیدم. یک چیزهایی را از پشت تویوتا گذاشت زمین. به نظرم گالن‌‌های آب بود. بقیه‌‌‌‌‌‌اش هم جیره‌‌ی غذایی بود لابد. گفتم: «هر کی هستی خدا خیرت بده. مُردیم تو این گرما.» برایم دست تکان داد و سوار شد. یک دست نداشت. آستینش از شیشه‌‌ی ماشین آمده بود بیرون. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 ...جنسش فرق داره! 🌿 حمام خراب شده بود. حاج حسین به راننده‌‌ی تانکر آب گفت: «برادر‌‌‌‌ می‌‌شود لوله آب را روی سر من بگیری تا سرم را بشویم.» راننده تانکر گفت: «مگر خون تو از بقیه رنگین‌‌تر است برو در نهر شنا کن.» حاجی گفت: «من به آن آب حساسیت دارم.» بالاخره با اصرار، راننده شلنگ را روی سر حاجی گرفت. موقع شستن سر به خاطر اینکه حاجی یک دست داشت مقداری در شستن شامپوها معطل شد. راننده گفت: «مَردم با دو دست کم‌‌‌‌ می‌‌آرن. تو نصفه اومدی چی کنی؟ اصلاً دست و پاگیر هستی، جبهه شده بچه بازی! حالا یک چیز شنیده اند، همه‌‌‌‌ می‌‌خوان بشن خرازی. یکی نیست بگوید پدر آمرزیده‌‌‌‌ها او که‌‌‌‌ می‌‌بینی جنسش فرق داره.» حاج حسین همچنان ساکت بود. آخر سرهم راننده برای شوخی آب را گرفت داخل یقه‌‌ی حسین و او را خیس کرد، حسین هم خندید و بعد به طرف قرارگاه رفت. راننده هنوز‌‌‌‌ نمی‌‌دانست با چه کسی طرف بوده است! 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 مایه‌‌ی افتخار همه 🌿 جمله‌‌ی حسین تمام نشده بود که سرگرد گفت: «فرمانده‌‌ی خودتون رو بفرستید تا با من صحبت کند، اینطوری که نمیشه سَرسری کار کرد.» به هم نگاه کردیم و خندیدیم. گفتیم: «آقای خرازی هستند فرمانده ی....» سرگرد بلند شد دوید کنار موتور و حسین را بغل کرد. «ما به امثال شما افتخار‌‌‌‌ می‌‌کنیم.» 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 جوونِ بی‌‌تکبر 🌿 پیرمرد گفت: «جوون! دستت چی شده؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه؟» حاجی خندید. آن یکی دستش را آورد بالا. گفت: «این جای اون یکی رو هم پر‌‌‌‌ می‌‌کنه. یه بار تو اصفهان با همین یه دست ده - دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم.» پیرمرد گفت: «این، چه جوونِ بی‌‌تکبری بود! ازش خوشم اومد دیدی چطور حرف رو عوض کرد؟ اسمش چیه این؟» گفتم: «حاج حسین خرازی.» راست نشست. گفت: «حسین خرازی؟ فرمانده لشکر؟» 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 یه خراش کوچیک 🌿 پدر شهید: داییش تلفن کرد گفت: «حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همین طور نشستین؟» گفتم: نه، خودش تلفن کرد. گفت «دستش یه خراش کوچیک برداشته. پانسمان‌‌‌‌ می‌‌کنه،‌‌‌‌ می‌‌آد.» گفت «شما هم‌‌‌‌ نمی‌‌خواد بیایین.» خیلی هم سر حال بود. گفت: «چی رو پانسمان‌‌‌‌ می‌‌کنه؟ دستش قطع شده!» همان شب رفتیم یزد، بیمارستان. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 وقف جنگ 🌿 پدر شهید: دکتر چهل پنج روز بهش استراحت داده بود. عصر نشده، گفت: «بابا! من حوصله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام سر رفته.» گفتم: «چی کار کنم بابا؟» گفت: «منو ببر سپاه، بچه‌‌‌‌ها رو ببینم.» بردمش. تا ده شب خبری نشد ازش. ساعت ده تلفن کرد، گفت: «من اهوازم! بی‌‌زحمت داروهامو بدید یکی بیاره.» 🌿 در سال، شاید یک هفته هم به مرخصی‌‌‌‌ نمی‌‌رفت. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 شیفته خدمت، نه تشنه قدرت 1️⃣ بهِش گفته بودند باید فرمانده بشی. فهمید که شرایط به گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای نیست که بتواند قبول نکند، کمی داد و قال بعد شروع به گریه و زاری کرد، مثل کسی که مصیبت بزرگی به او رسیده. بچّه‌‌‌‌ها از سنگرها بیرون آمده بودند ببینند چه خبر شده. 2️⃣ از آن دسته رزمندگانی بود که همه چیز بلدند، همه فن حریف بود اما اگر او را به حال خود رها‌‌‌‌ می‌‌کردند ترجیح‌‌‌‌ می‌‌داد یک آر پی جی زن شود. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
اهل_بیت 🌷 عشق به اهل بیت علیهم السلام 1️⃣ تو وصیتش نامه‌‌‌‌‌‌اش نوشته بود: «اگر بچّه م دختر بود اسمش زهراست، پسر بود، مهدی.» 2️⃣ روزهای عاشورا با پای برهنه همراه رزمندگان در بیابان‌‌های خوزستان به سینه زنی و عزاداری‌‌‌‌ می‌‌پرداخت. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 یبکون و یزیدهم خشوعاً 1️⃣ قرآن که‌‌‌‌ می‌‌خواندیم، حاجی گریه‌‌‌‌ می‌‌کرد. بعد از کربلای چهار هم قرآن خواندیم و حاجی گریه کرد؛ بیشتر از دفعه‌‌های قبل. خیلی بیشتر. 2️⃣ نماز‌‌‌‌ می‌‌خواند و به شدت‌‌‌‌ می‌‌گریست و با استغاثه از خداوند‌‌‌‌ می‌‌خواست که رزمندگان اسلام پیروز شوند. 3️⃣ پشت سر هم گریه‌‌‌‌ می‌‌کرد. یک لحظه را از دست‌‌‌‌ نمی‌‌داد. یا در حال نماز بود یا در حال طواف، روزهای آخر که رسیده بود، حال و هوای خوش تری داشت، صدای "یا ابن الحسن یا ابن الحسنِ" او، ما را هم گریه‌‌‌‌ می‌‌انداخت. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 بنده‌‌ی شاکر 🌿 بی‌‌سیم چی حاجی بودم، یک وقت‌‌‌‌ها خبرهای خوب از خط‌‌‌‌ می‌‌رسید و به حاجی‌‌‌‌ می‌‌گفتم. برمی گشتم‌‌‌‌ می‌‌دیدم توی سجده است. شکر‌‌‌‌ می‌‌کرد توی سجده‌‌اش. هر چه خبر بهتر، سجده‌‌‌‌‌‌اش طولانی‌‌تر! گاهی هم دو رکعت نماز‌‌‌‌ می‌‌خواند. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 وظیفه شناسی 🌿 بعدِ خواندنِ عقد، امام یک پولِ مختصری بِهِشان داد، بروند مشهد، ماه عسل. پول را داده بود به احمد آقا. گفته بود: «جنگ تموم بشه، زیارت هم‌‌‌‌ می‌‌ریم.» با خانمش دوتایی رفتند اهواز. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 قابل توجه صاحبان حقوق‌‌های نجومی 1️⃣ حسّاسیت زیادی روی مصرف ‌‌بیت‌‌المال داشت. سهم حسین، حداقل لباسی که یک رزمنده در جبهه از تدارکات دریافت‌‌‌‌ می‌‌کرد، بود. در نگهداری کفش و لباس با دقت عمل‌‌‌‌ می‌‌کرد. در مسافرت و مأموریت ها، خرج‌‌های بین راه را از حقوق مختصر خود پرداخت‌‌‌‌ می‌‌کرد. تا قبل از ازدواج حقوق او 2200 تومان بود. بسیاری از افراد که خارج از جبهه فعالیّت داشتند باور‌‌‌‌ نمی‌‌کردند که حقوق فرمانده‌‌ی لشکر از حقوق یک کارگر ساده کمتر است. در زمان ازدواج، هیچ پس انداز و ذخیره‌‌ی مالی نداشت. بسیجی وار ازدواج کرد. 2️⃣ وقتی به مرخصی‌‌‌‌ می‌‌رفت از ماشین سپاه استفاده‌‌‌‌ نمی‌‌کرد. اگر چه فرمانده‌‌ی سپاه اجازه از آن را تمام وقت داده بود. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 معنای واقعی مردم سالاری 🌿 نظر مسؤولینِ عملیاتی لشکر را تا رده‌‌ی دسته جویا‌‌‌‌ می‌‌شد. با این کار، هم به نیروهاش ارزش‌‌‌‌ می‌‌داد، هم انگیزه‌‌ی نیروها برای کار بیشتر‌‌‌‌ می‌‌شد. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 عدالت به اختلاف 🌿 چند نوع غذا داشتیم. غذای عقبه، غذای منطقه‌‌ی عملیّاتی، غذای خط مقدَّم. هر چی به خط نزدیک تر، غذا بهتر. دستور حاج حسین بود. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 بازخواست 🌿 اگر ماشین گونی و الوار چند دقیقه دیر به خط مقدّم‌‌‌‌ می‌‌رسید، ما را توبیخ‌‌‌‌ می‌‌کرد. بارها عقب ماشین الوار سوار‌‌‌‌ می‌‌شد و به خط‌‌‌‌ می‌‌رفت تا از کار ما اطمینان حاصل کند. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 مدیریت همه جانبه 1️⃣ آمده بود آشپزخانه‌‌ی لشکر سر بزند. داشتم تند تند بادمجان سرخ‌‌‌‌ می‌‌کردم. ایستاده بود کنارم، نگاه‌‌‌‌ می‌‌کرد. بادمجان‌‌‌‌ها را نشان داد. گفت: «این طرفش خوب سرخ نشده، ببین! اینارو مثل اون یکی‌‌‌‌ها سرخ کن.» گفتم: «چشم.» 2️⃣ توی دژبانی، آشپزخانه و بقیّه‌‌ی جاها همه چیز برق‌‌‌‌ می‌‌زد. از در و دیوار تا پوتین‌‌‌‌ها و لباس ها. شلوارها گتر کرده، لباس‌‌‌‌ها تمیز و مرتّب. از صبح راه افتاده بود برای بازدید واحدها. همه، این طرف و آن طرف‌‌‌‌ می‌‌دویدند. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 تدبیری ساده 🌿 اسیر، همین طور حسین را نگاه‌‌‌‌ می‌‌کرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است. حسین گفت: «بگو بره خرمشهر، به دوستانش بگه راه فراری نیس، تسلیم شن. بگه کاری باهاشون نداریم. اذیتشون‌‌‌‌ نمی‌‌کنیم.» خودش بلند شد، دست‌‌های او را باز کرد. افسر عراقی‌‌‌‌ می‌‌آمد؛ پشت سرش هزار هزار عراقی با زیر پیراهن‌‌های سفید که بالای سرشان تکان‌‌‌‌ می‌‌دادند. حدود هزار نفری‌‌‌‌ می‌‌شدند. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 فرمانده‌‌ی تکلیف گرا 🌿 گفت: «توی عملیات خیبر، دستم که قطع شده بود، یکی گفت حسین‌‌‌‌ می‌‌خوای شهید شی یا نه؟» حس‌‌‌‌ می‌‌کردم هر جوابی بِدَم همون‌‌‌‌ می‌‌شه. یاد بچّه‌‌‌‌ها افتادم، یاد عملیّات. فکر کردم وقتش نیست حالا، گفتم: نه. چشم باز کردم دیدم یکی داره زخممو‌‌‌‌ می‌‌بنده. اشک هاش جاری شد. بلند شد رفت لب آب. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 پیش بینی شهادت 1️⃣ می‌‌گفت: «من کارمو کردم. دیگه کاری توی این دنیا ندارم. دعا کن برم دیگه. بسه هر چی موندم.» 2️⃣ دو روز قبل از شهادتش به من گفت: «من خودم را جهت شهید شدن کاملاً آماده کرده ام.» درست دو روز بعد شهید شد. 3️⃣ گفت: «من در این عملیات شهید‌‌‌‌ می‌‌شم.» گفتم: «اگر شهید شدی اسم بچّه ات را چه بگذارند» گفت: «مهدی» این صحبت‌‌‌‌ها بیست ساعت قبل از شهادتش بود. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🌷✨🌷 ۲۲ بهمن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی مبارک باد 🇮🇷✨🇮🇷 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 خون نوشته 🌿 خدایا! غلط کردم. استغفرالله! خدایا امان، امان از تاریکی و تنگی و فشارِ قبر و سؤالِ نکیر و منکر در روز محشر و قیامت؛ به فریادم برس، خدایا من دل شکسته و مضطربم. صاحب پیروزی و موفقیت تو را‌‌‌‌ می‌‌دانم و بس. 🌸✨ پرچم دار جهاد و شهادت، شهید حسین خرازی را با ذکر صلواتی یاد کنیم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq