#بصیرت_عاشورایی
#نماز
🌹 عشق خدایی ... 🌹
🌳 نماز آور به جا، دانی که آن چیست؟
🌳 خدا را زین عمل محبوب تر نیست
🌱 نماز از قید ظلمت ها رهایی ست
🌱 نماز آیینه ی عشق خدایی ست
🌿 دل خود را به این آیینه بسپار
🌿 که ننشیند بر این آیینه زنگار
☘️ بیا ای دل خدا را بندگی کن
☘️ خدایی شو، خدایی زندگی کن
🍃 خدا را در نماز آری توان یافت
🍃 معطر شد دلی کز گُل نشان یافت
📚 محمود تاری
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی
#نماز
#معارف_نماز
🔹🌟 کشتی آب میخواهد وگرنه در خشکی هیچ حرکتی ندارد. نماز کشتی است و «ایمان به غیب» مثل آب است.
🔹🌟 کشتی نماز بایستی در دریای «ایمان به غیب» قرار گیرد تا به حرکت درآید و انسان را به ساحل نجات برساند.
🔸🌟 قرآن می فرماید : «اَلذینَ یُؤمنونَ بِالغَیبِ وَ یُقیمونَ الصّلاة» (سوره بقره ، آیه 3) اقامه نماز، بدون ایمان به غیب سودی نخواهد داشت.
🔸🌟 [در روایات، خداوند، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، روز قیامت و فرشتگان ، غیب معرفی شده اند]
📚 آیتاللهحائریشیرازی ، تمثیلات، جلد ۱ ؛ خلاصهای از صفحه ۱۵۰.
🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
#بصیرت_عاشورایی
#راسخون
#مجموعه_نمایشگاهی
3️⃣ ستارگان بصیرت
💠 پیامبرکربلا (2)
عزیزم على، قدم بزن پیش رویم راه برو. میخواهم قد و بالایت را خوب تر ببینم. بگذار تماشای قامت تو آرامم کند. دوباره تویی و آغوش بابا. زودتر به میدان برو. نکند بابا در آغوشت جان بسپارد. اکبر، برو. جانهای تشنه را بیش از این به لب نرسان. اکبر، برو.
***
تشنه ای اکبر، حنجره خشکیده، لبها ترک بسته، چشمها در تهديد تاری، و فرات در تیررس این چشمان عطشناک. پدر کنار میدان منتظر نبرد توست. رجز بخوان اکبر! بگذار صدای پیامبر بر دشت بریزد؛ رجز بخوان اکبر! هیبت نبرد تو میدان را پر کرده است. خاک به تماشا برخاسته، آسمان کف می زند، رود هلهله می کند، زمین دف می زند؛ حتی دشمن پشت لبهای گزیده آفرین می گوید. از کرانه میدان صدای ستایش پدر می آید. عمه بر تل زینبیه ایستاده است. می بیند و زمزمه می کند: ماشاء الله لاحول و لاقوة الّا بالله.
هیچ کس را سر میدان نیست. می چرخی و می چرخی. شعله ور بر خاشک دشمن میزنی و تلی از خاکستر، خاکستر تنهای عبث، بر جای می گذاری. علفهای هرز را درو میکنی تا آوندهای درخت توحید این همه عطش زده نماند. اما عطش امان از شمشیر می برد. صدای پدر می آید. دشمن درنگ بردن کشتگان از میدان دارد و تو درنگی برای دیدار پدر می جویی.
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی
#احکام
#احکام_عزاداری
❓اگر شخصی عَلَمی را برای عزاداری سیدالشهدا(علیهالسلام) نذر کرده باشد، آیا جایز است مسئولین حسینیه از قبول آن خودداری کنند؟
✅ اين نذر، متولّی حسينيه و هيأت امناء آن را ملزم به قبول عَلَم نمیکند.
✍️اجوبه الاستفتائات، مسئله 1443
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی
#احکام
#احکام_عزاداری
❓ برهنه شدن در سینه زنی به شرط این که نامحرم نباشد اشکال دارد؟
✅ شایسته است عزاداری به شیوه مرسوم و سنتی ـ که با لباس انجام می گرفته ـ برگزار گردد.
🆔 @ShamimeOfoq
#بصیرت_عاشورایی
#احکام
#احکام_عزاداری
#کرونا
❓ حکم رفت و آمد خانوادگی و نیز حضور در مراسمات که در آن احتمال مبتلا شدن به کرونا وجود دارد، چیست؟
✅ از وارد شدن به محلی که احتمال عقلائی مبتلا شدن وجود دارد، اجتناب شود مگر اینکه با رعایت نکات بهداشتی، این احتمال منتفی و یا غیر قابل توجه باشد.
🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
#بصیرت_عاشورایی
#راسخون
#مجموعه_نمایشگاهی
4️⃣ ستارگان بصیرت
💠 پیامبرکربلا (3)
زخم آگین و عرق کرده آمدهای جرعه ای از پدر بنوشی و باز گردی. با شرمی که تا ژرفای روحت ریشه می دواند، می گویی عطش جان به لبت رسانده است. می گویی سنگینی سلاح تاب از تو گرفته است. ادامه ی نبرد تو آب می طلبد!
نه، عطش بهانه است. اگر قرار است عطش را پاسخی باشد، کودکان از همه تشنه ترند. شیر خوار بی تاب خیمه به قطره آبی آرام می گیرد. آب بهانه است اکبر. می خواهی از بابا توان بگیری. می خواهی کام جان از او لبریز کنی.
پدر گویاترین پاسخ را میدهد؛ با لهجه عطش سخن می گوید. کام می گشاید تا زبان بر زبانش بگذاری. همه ی تشنگی حسین را مینوشی. باز می گردی. تشنه نیستی. حنجره ات از کام امام سیراب شده است.
تیر بر گلوگاهت می نشیند. خون می جوشد. برق نیزه تا ژرفای قلبت را می کاود. ضربه ای دیگر بر سر می نشانند. دست بر گردن اسب می آویزی. خون بر چشم اسب نشسته است. راه گم می کند. به قلب سپاه دشمنت می آورد. شمشیرها حریصانه و شرورانه می رسند. چشم می گردانی و از متن غبار و خون پدر را می خواهی صدای تکبیر تو خاموش شده است. ناگهان از دوردست میدان، قامتی بلند و سبز نزدیک می شود. چه قدر شبیه خود توست. فریاد می زنی: یا ابتاه! هذا جدی رسول الله.
هیچ کس چون تو، پیش از شهادت جام از دست پیامبر(ص) ننوشیده است. پیامبر عزیز کربلا، هیچ کس در کربلا جز تو پیامبر را بر بالین خویش ندیده است. پدر سرت را در آغوش می فشرد. اما شراره های درد، قلب ملتهبش را رها نمی کند. بیهوش می شود. دیگربار به هوش می آید. بابا دستی بر سر و دستی بر کمر می خواند: عزیزم على، بعد از تو خاک بر سر دنیا باد.
🆔 @ShamimeOfoq