eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
❓اگر شخصی عَلَمی را برای عزاداری سیدالشهدا(علیهالسلام) نذر کرده باشد، آیا جایز است مسئولین حسینیه از قبول آن خودداری کنند؟ ✅ اين نذر، متولّی حسينيه و هيأت امناء آن را ملزم به قبول عَلَم نمیکند. ✍️اجوبه الاستفتائات، مسئله 1443 🆔 @ShamimeOfoq
❓ برهنه شدن در سینه زنی به شرط این که نامحرم نباشد اشکال دارد؟ ✅ شایسته است عزاداری به شیوه مرسوم و سنتی ـ که با لباس انجام می گرفته ـ برگزار گردد. 🆔 @ShamimeOfoq
❓ حکم رفت و آمد خانوادگی و نیز حضور در مراسمات که در آن احتمال مبتلا شدن به کرونا وجود دارد، چیست؟ ✅ از وارد شدن به محلی که احتمال عقلائی مبتلا شدن وجود دارد، اجتناب شود مگر اینکه با رعایت نکات بهداشتی، این احتمال منتفی و یا غیر قابل توجه باشد. 🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
4️⃣ ستارگان بصیرت 💠 پیامبرکربلا (3) زخم آگین و عرق کرده آمدهای جرعه ای از پدر بنوشی و باز گردی. با شرمی که تا ژرفای روحت ریشه می دواند، می گویی عطش جان به لبت رسانده است. می گویی سنگینی سلاح تاب از تو گرفته است. ادامه ی نبرد تو آب می طلبد! نه، عطش بهانه است. اگر قرار است عطش را پاسخی باشد، کودکان از همه تشنه ترند. شیر خوار بی تاب خیمه به قطره آبی آرام می گیرد. آب بهانه است اکبر. می خواهی از بابا توان بگیری. می خواهی کام جان از او لبریز کنی. پدر گویاترین پاسخ را میدهد؛ با لهجه عطش سخن می گوید. کام می گشاید تا زبان بر زبانش بگذاری. همه ی تشنگی حسین را مینوشی. باز می گردی. تشنه نیستی. حنجره ات از کام امام سیراب شده است. تیر بر گلوگاهت می نشیند. خون می جوشد. برق نیزه تا ژرفای قلبت را می کاود. ضربه ای دیگر بر سر می نشانند. دست بر گردن اسب می آویزی. خون بر چشم اسب نشسته است. راه گم می کند. به قلب سپاه دشمنت می آورد. شمشیرها حریصانه و شرورانه می رسند. چشم می گردانی و از متن غبار و خون پدر را می خواهی صدای تکبیر تو خاموش شده است. ناگهان از دوردست میدان، قامتی بلند و سبز نزدیک می شود. چه قدر شبیه خود توست. فریاد می زنی: یا ابتاه! هذا جدی رسول الله. هیچ کس چون تو، پیش از شهادت جام از دست پیامبر(ص) ننوشیده است. پیامبر عزیز کربلا، هیچ کس در کربلا جز تو پیامبر را بر بالین خویش ندیده است. پدر سرت را در آغوش می فشرد. اما شراره های درد، قلب ملتهبش را رها نمی کند. بیهوش می شود. دیگربار به هوش می آید. بابا دستی بر سر و دستی بر کمر می خواند: عزیزم على، بعد از تو خاک بر سر دنیا باد. 🆔 @ShamimeOfoq
❓کسی که در مراسم عزاداری اهل بیت(علیهم السلام)نمی تواند گریه کند و اشکش هم جاری نمی شود ولی خود را به حالت گریه در می آورد (تباکی)، آیا این حالت از مصادیق دروغ و دورویی محسوب می شود؟ ✅ تباکی نسبت به کسی که محزون و ناراحت می باشد، دروغ و دورویی محسوب نمی شود. 🆔 @ShamimeOfoq
❓ آیا هر نوع شادی کردن هر چند با گوش دادن به سرود های شاد و موسیقی غیر مبتذل در ایام عزاداری اهل بیت معصومین (علیهم السلام) حرام است؟ ✅ شایسته نیست مؤمنان در ایام عزای اهل بیت علیهم السلام به شادی بپردازند و اگر به گونه‌ای باشد که عرفاً توهین به حضرات معصومین علیهم السلام محسوب شود باید از آن اجتناب شود. 🆔 @ShamimeOfoq
💢 امام خمینی ره، احیاگر وقف و موقوفات ♦️ پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با فرمان تاریخی امام خمینی که: "املاک موقوفه به وقفیت باقی است و باید عمل به وقف شود" موقوفاتی را که رژیم منحوس پهلوی غصب گردیده بودند؛ دوباره احیا گردید و به وقفیت گذشته خود برگشتند و به متولیان شرعی خویش واگذار شدند. 🆔 @ShamimeOfoq
شمیم افق
5️⃣ ستارگان بصیرت 💠 پیشاهنگ شهادت عبدالله را تاب درنگ و تأخیر شهادت نبود. کنار امام آمد. اجازه ی میدان طلبید. امام قامت و سیمای زیبایش را مرور کرد. یاد مسلم تداعی شد. اشک جوشید. آرام و نرم گفت: عزیزم عبدالله، هنوز داغ مسلم تازه است. مادرت داغدار است. عبدالله طوفانی شد. شانه هایش لرزید. احساس کرد همه ی آسمان بر سرش فرود آمده است. گریان و لابه کنان گفت: پدر و مادرم فدایت. مرا به رفتن می خوانی؟ هرگز! هرگز! من آن نیستم که زیستگاه فانی را بر جایگاه جاودانی برتری دهم. اجازه بده این جان هدیه کوچک کربلای تو باشد. عبدالله شکفته و خندان قدم به رزمگاه گذاشت. موج موج دشمن بود و فوج فوج سواران که او را در بر گرفتند. روبهکان وحشت زده از دم تیغش می گریختند. همه شگفت زده رزم این نوجوان چهارده ساله بودند. سه بار نبرد و کشتن نودوهشت نفر توانش را تحلیل می برد. تشنگی بود و آفتاب گدازان که یک ریز بر دشت می ریخت. دمی ایستاد و ناگهان صفیر تیر عمروبن صبیح صیداوی فضا را شکافت. او دست خویش را بر پیشانی نهاد تا عرق را بزداید و تیر دست و پیشانی را به هم دوخت. در تکاپوی جدا کردن بود که ناگهان تیری دیگر آمد و بر قلب آسمانی اش نشست. هنوز فرو نیفتاده بود که دیگری نزدیک شد و نیزه در سینه اش نشاند. تیرانداز نزدیک شد. تیر را از قلبش بیرون کشید. اما بیرون کشیدن تیر از پیشانی نافرجام ماند و تنها چوب تیر بیرون آمد و پیکان در پیشانی ماند. امام خود را به بالینش رساند. اشک امام با جوشش خون از پیشانی عبدالله در می آمیخت. عزیزم عبدالله، سلام مرا به پیامبر و پدر و مادرم و پدرت مسلم برسان. ▪️عبدالله بن مسلم او فرزند مسلم بن عقیل و مادرش رقیه، دختر امیرالمؤمنین است. سن: ۱۴ سال ویژگی ها و فضائل: رشید و شجاع و جان نثار ابی عبدالله، فداکار، خوش صورت و خوش سیرت، قاری قرآن، آشنا به احادیث و روایات، خوش خلق و اهل نیایش بود. 🆔 @ShamimeOfoq