#سبک_زندگی
#اینگونه_باشیم
#آداب_معاشرت
#حقوق_مسلمان
#مدارا
#سازگاری
#حدیث_زندگی
🌸 مدارا با دشمن
🍃 در برخوردهای اجتماعی با مردم که قلمروی جدا از برخورد با دشمنان داخلی و خارجی دارد مدارا و نشان دادن ملاطفت و روحیه سازگاری، کار انسان را هم بیشتر پیش می برد و دل ها را هم بیشتر جلب و جذب می کند. بویژه در مواجهه با کسانی که به هر حال، مثل استخوان لای زخم و مانند یک جراحت اند که ناچار باید به نحوی آنان را تحمل کرد.
💠 به این تحمل از روی ناچاری امام علی علیه السلام اشاره فرموده و آن را نوعی حکمت به شمار آورده است. می فرماید:
🌿 «کسی که مدارا نکند، با شخصی که چاره و گریزی از مدارا کردن با او ندارد، حکیم و فرزانه نیست.»
✍️ (میزان الحکمه، ج 3، ص 239)
🌺 راستی!... با یک جراحت و زخم، چه می توان کرد، جز ساختن و مدارا و تحمل، تا خوب شود؟ گاهی بعضی ها مثل همان زخمند باید با آنان ساخت و جز نشان دادن صبوری و سازگاری هیچ راهی نیست.
📚 (برشی از کتاب اخلاق معاشرت استاد جواد محدثی)
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#یوسف_کلاهدوز
#مدیریت_انقلابی
#معنویت
#نمازشب
🌷 مداومت بر نماز شب
1️⃣ یکبار دیدم کسی در کنجی خلوت و تاریک، دستهایش به طرف آسمان بلند است و شانه هایش از گریه میلرزد، جلو که رفتم دیدم کلاهدوزاست.
2️⃣ نیمه شب بود، خسته بودیم و خوابیدیم. ساعت دو بعد از نیمه شب از خواب بیدارشدم. صدای ضجه میآمد. صدا آرام و ملایم بود. بلند شدم دیدم. کلاهدوز در گوشه حیاط مشغول نماز شب و ذکر است.
3️⃣ هر وقت که از گشت بر میگشتم، میدیدم در حال مناجات است و نماز شب میخواند. همیشه وضو داشت.
🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی میداریم. ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سبک_زندگی
#راسخون
#بازی_در_خانه
#کودک
🎲 دست و پا را اشتباه نذاری
👶 ویژه کودکان 4 تا 7 سال 👶
#بازی
#سرگرمی
🆔 @ShamimeOfoq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سبک_زندگی
#راسخون
#بازی_در_خانه
#نوجوان
💚 فوت کن جلو
👶 ویژه کودکان 7 تا 12 سال 👶
#بازی
#سرگرمی
🆔 @ShamimeOfoq
#نشاط_معنوی_1400
#کودک_نوجوان
💖 #نیایش
پنجره ی ذهنم...
کسی نیست. اینجا فقط من هستم. یک اتاقِ کوچک با یک پنجره ی بزرگ!!
من توی اتاقِ خودم نشسته ام و پنجره ی ذهنم در برابرِ من است. به تو که فکر می کنم پنجره باز می شود و نور می آید توی اتاق؛ از تو که غافل می شوم، پنجره بسته می شود و من زندانیِ اتاق تاریکِ خودم میشوم.
من گاهی با خودم مهربانم و گاهی نامهربان. تو همیشه با من مهربانی. تو همیشه پشتِ پنجره ی ذهن من منتظری.
منتظری که من صدایت بزنم.
✍️ منبع: نشریه باران
🆔 @ShamimeOfoq
14.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نشاط_معنوی_1400
#کودک_نوجوان
🔹 #نماهنگ
🌺 استعدادت را پیدا کن
🌸 اگر ما استعداد کسی را مورد توجه قرار دادیم و او را در همان جایی که استعداد و میل او هست به کار بگیریم، امروز هم پیدا شدن ابوعلی سیناها و محمدبن زکریای رازی ها و امثال آن¬ها بعید نیست.
✍️ رهبرانقلاب،19/8/1371
🆔 @ShamimeOfoq
#نشاط_معنوی_1400
#کودک_نوجوان
#داستانک
#امام_رضا علیه السلام
🌼 آنجا پر از آینه بود. یکی که بودی، هزارتا میشدی. دوست داشتم بخوابم وسط آینهها و با تاب خوردن الماسهای لوستر روی سقف، خوابم ببرد. مامان میگوید «بزرگ شدی، خانم شدی. حالا باید قرآن برداری و یک سوره کوچک را از رو با معنی بخوانی.»
من سورهی ناس را از بر میخوانم و فلق را از رو. بعد باز محو آینهها میشوم. کمی بعد، سرم را روی پای مامان میگذارم و به صدای ملایم دعایش گوش میکنم. مامان که میایستد به نماز، بلند میشوم و با بچههای کوچک دیگر بازی میکنم؛ بی سروصدا و بین زمزمه دعاهای مادرها. مامان نمازش تمام میشود. دستم را از بین بچهها میگیرد و به سمت پنجره فولاد میرویم. شلوغ است. مرا کنار اتاقکی میگذارد و میگوید همینجا صبر کن تا من برگردم. بعد از توی کیفش پارچه سبزی در میآورد و به سمت پنجره و جمعیت میرود.
از پنجره اینجا، اتاق خالی است. از پنجره فولاد، صحن پر است.
کسی انگار از دور نگاهش روی ماست، از پشت پنجره.
🆔 @ShamimeOfoq
#نشاط_معنوی_1400
#کودک_نوجوان
#داستانک
#امام_رضا علیه السلام
🌼 پدربزرگ همیشه دوست داشت خادم شود. دوست داشت صحن را جارو بزند. دوست داشت نمازهای صبح، بستههای نذری بین مردم پخش کند. دوست داشت آدرس به مردم بدهد. دوست داشت زمین سنگی صحن را بشوید. دوست داشت پرهای رنگی دستش بگیرد. پدربزرگ روی ویلچر مینشست؛ اما از آرزوی دور و دراز هل دادن ویلچریها در حرم و سوار کردن سالمندها روی ویلچرهای خالی حرف میزد. ما با رویاهای پدربزرگ زیارت میکردیم تا اینکه یک شب، مثل آدمهای رویایی فیلمها، خوابید و بلند نشد. همان هفته بود که یک نفر زنگ زد و خبر خادم شدن پدربزرگ را داد. پدر اول گریهاش گرفت و نتوانست حرف بزند. بعد خواست دوباره باهاشان تماس بگیرد. در تماس دوم بود که فهمید کسی پدربزرگ را خادم افتخاری ثبت نام کرده و با این وضعیت، پدر میتواند به جای او برود.
روز خادمی، پدر از توی جا نماز، انگشتر عقیق پدربزرگ را برداشت و به دست کرد. پدربزرگ در قاب روی دیوار میخندید.
🆔 @ShamimeOfoq
#نشاط_معنوی_1400
#کودک_نوجوان
🔹 #شعر
خدا
می شود اینجا خدا را خوب دید
در نگاه ساکت پروانه ها
رد سبز پاش را دنبال کرد
در تمام کوچه ها و خانه ها
می شود گلدوزی اش را هر بهار
درنگاه رنگ رنگ بیشه دید
می شود هر صبح ، از توی اتاق
نور او را باز ، پشت شیشه دید
می شود با او سفر کرد از زمین
رفت روی شانه های آسمان
می شود با ابرها هم دوست شد
ریسمانی بست بر رنگین کمان
با خدا هم می شود همسایه شد
در نگاه مخمل یک نارون
او که تند از اشتیاق دیدنش
می تپد قلب کبوترهای من
✍️ شعر: حمید هنرجو
🆔 @ShamimeOfoq