eitaa logo
احکام شرعی کاربردی
1.8هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
17 فایل
پاسخگویی به سؤالات شرعی👇 مقلدین مقام معظم رهبری و آیت الله سیستانی @Chnani313 مقلدین آیت الله مکارم و دیگر مراجع @h_babazadeh لینک کانال: @Sharia313
مشاهده در ایتا
دانلود
.... 🌷تو راه فکه بودیم. کلی در مورد فکه شنیده بودم و خیلی دوست داشتم اونجا رو ببینم. وقتی رسیدیم آنقدر هوا طوفانی بود و خاک پخش شده بود که جایی رو نمى شد؛ دید. بنابراین پیاده نشدیم و قرار شد؛ بریم یکی از مناطق جنگی نزدیک که اطراف فکه بود. به اسم کانال کمیل. اسمی که کمتر شنیده شده بود. به یاد شهیدان مظلوم قتلگاه فکه (موقعیت کمیل و حنظله).... 🌷و خاطراتی که سربازی که اونجا بود برای همه تعریف کرد با صداى بلند تو اون هوای آلوده ولی با عشــــق: "گردان کمیل تو این کانال محاصره مى شن و تمام نیروی دشمن رو سرشون خمپاره مى ريزن. بچه ها همه زخمی شدن. همه یه قمقمه آب داشتن که اونم بین راه تموم شده بود. ٥ روز اونجا می مونن و دیگه با اون تن زخمی نمى شه کمبود آب و غذا رو تحمل کرد.... 🌷بچه ها دیگه روحیه ندارن راهی نمونده! یکی از بچه های با روحیه که صدای خوبی هم داشت، بلند مى شه و از حضرت فاطمه مى خونه و بچه های دیگه سینه مى زنن. یهو یه راهی که تا قبل اون متوجه ش نشده بودنو مى بينن. باور نکردنی بود.... 🌷چند نفری سالم ترن و تصمیم مى گيرن که برگردن. چشم زخمی ها بهشونه. یکی میگه مارم ببرید. یکی میگه وقتی رسیدین حتماً برای کمک به ما بیاید ها!! زخمی ها رو خودشون خاک مى ريزن که وقتی عراقی ها اومدن تیر خلاصی نزنن. 🌷بچه ها از کانال دارن رد مى شن که همونی که با صداش به دل بچه ها صفا داده بود، دچار موج گرفتگی مى شه و بلند مى شه و سرشو از کانال مى آره بیرون و به جای اینکه به سمت نیروی های خودی بره برعکس مى ره سمت نیروی دشمن!! هی صداش مى كنن اونور نرو کجا مى رى؟! ولی فایده نداشت. حالا خودتون تصور کنید حضرت علی اکبری که تن زخمیش به سمت دشمن مى ره و عمود آهنین.... 🌷تو این مسیر بچه هایی که شهید مى شن. ازون تعداد معدود چند نفری سالم برمى گردن. همون چند نفری که با دل شکسته به رفیقاشون قول داده بودن برای نجاتشون برگردن و مى دونستن که نمى تونن؛ برگردن و زخمی هایی که تو اون کانال پر پر می شن بی دفاع...." 🌷این خاک برای کشور عراق بود و چند سال هست که دست ایران بود. برای تفحص شهدا و سالی که ما رفتیم آخرین سالی بود که دست ایران بود و چه حکمت زیبایی بود اون طوفان. سر مرز عراق بودیم و یه سيم خاردار و عراق و افقی که امتدادش به کربلا مى رسيد و اونور سیم خاردار؛ کتونی پاره، کلاه، خمپاره هایی که ازون موقع به یادگار مونده بودن. و يه عالمه از شهدایی که هنوز تفحص نشده بودن.... 🌷....به قول اون سرباز: "شهدا چشماشونو اینجا گذاشتن که شما قدم رو چشماشون بذارین. روحــــشون شــــاد..." 🌹 @arefeen
🌷 🌷 ...! 🌷....می خوام وصیت کنم. دست هایم را گذاشتم روی گوش هایم. گفتم: «نمی خوام بشنوم.» آمد جلو پیشانیم را بوسید و گفت: «بیا امروز يه قولی به من بده.» صورتم را برگرداندم. گفتم: «ول کن مصطفی. به من از این حرف ها نزن. من قول بده نیستم. حال این کارها رو هم ندارم.» 🌷....قسمم داد. گریه کرد. گفت: «اگه شهید شدم، جنازه م رو جلوی در گلستان شهدای اصفهان دفن کنید. دلم مى خواد پدر و مادرها که می آن زیارت بچه ها شون، پاشون رو بذارن روی قبر من. شاید خدا از سر تقصیرات من هم بگذره.» 🌹خاطره اى از شهيد مصطفى ردانى پور 🌹@arefeen
...! 🌷رفاقت‌های زمان جنگ عجیب بود؛ یک فرمانده گردان به نام «ماشاءالله رشیدی» داشتیم، او شب عملیات «کربلای 5» می‌خواست وارد عملیات شود؛ دم خط به سنگر من آمد؛ گردان هنوز نرسیده بود، او موضوعی تعریف کرد. 🌷رشیدی فرمانده گروهانی به نام ذکی‌زاده داشت که دو روز پیش شهید شده بود؛ رشیدی می‌گفت: من و ذکی‌زاده با هم عهد بستیم که هر کدام از ما زودتر شهید شد، وارد بهشت نشود، تا دیگری بیاید، دیشب ذکی‌زاده را خواب دیدم که به من می‌گفت: «ماشاءالله مرا دم در نگه داشتی چرا نمی‌آیی؟!» 🌷وقتی رشیدی این موضوع را تعریف کرد، فهمیدم که به زودی شهید می‌شود؛ او را نگه داشتم اما رفت و درگیر خط شد؛ بلافاصله هم شهید شد. 🌹خاطره ای به یاد شهیدان ماشاءالله رشیدی و ذکی‌زاده راوی: سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی ┏━✨🕊✨🕊✨┓ 🆔    @arefeen ┗━✨🕊✨🕊✨┛
! 🌷تخریب در کردستان تجربه خاصی بود. یکی از آن تجربه‌ها؛ تجربه زمین بود. خودی و دشمن دیگر دریافته بودند که در زمین‌های سخت و سنگلاخ مین کار گذاشتن دشوار است و مطمئن‌ترین محل‌ها برای عبور؛ راه رفتن داخل شیار و پا روی سنگ‌ها گذاشتن بود. ولی یکی از بچه های سمج؛ محل تردد دشمن را با دشواری به هم ریخت. 🌷او مسئولیت طاقت‌فرسای مین‌گذاری در شیار را به عهده گرفت و تضمین کرد که دیگر دشمن از آن محل عبور نکند! یا اینکه آن‌قدر دلهره در دلش ایجاد شود که تا حد امکان از آن محل عبور نکند، وی بر خلاف تجربه به دست آمده، زیر تمام سنگ‌هایی که به نوعی موقع عبور هر کسی ترجیح می‌داد روی آن قدم بگذارد و عبور کند مین کار گذاشت. 🌷بعضی را قطع کششی و بعضی را تله انفجاری کرد و در آخر همان شد که قولش را داده بود. دشمن بعد از چند بار عبور از آن مسیر و دادن تلفات به ناچار به راه‌های صعب العبورتر روی آورد. ┏━✨🕊✨🕊✨┓ 🆔    @arefeen ┗━✨🕊✨🕊✨┛
! 🌷در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد. مسئول دفتر گفت: این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره. فرمانده گفت: خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری. 🌷یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار شهید بروجردی کرد. در کمال تعجب دیدم شهید بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت: دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه. بعد هم او را برد داخل اتاق. صورتش را بوسید و گفت: ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است. می گم سه روز برات مرخصی بنویسند. 🌷سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند؛ گوشی را از دستش گرفت و گفت: برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟ برای من؟ نمی خواد. من لیاقتش را ندارم. بعد هم با گریه بیرون رفت. 🌷بعدها شنیدم آن سرباز، راننده و محافظ شهید بروجردی شده. یازده ماه بعد هم به شهادت رسید. آخرش هم به مرخصی نرفت.... 🌹 قهرمان لرستان، سردار سرلشکر پاسدار محمّد بروجردى @arefeen