به هرکس نگاه میکردم ، انگار عزیزترین کسش را از دست داده بود ؛ معنی از دست دادن برای ما فرق میکرد .
.
آب آنقدر سرد بود که یک نفر مینشست پشتِ درِ حمام ، بلند اَمًّن یجیب میخواند و ما میرفتیم زیر دوش . از سرما نفسمان بند میآمد .
.
مادرم در نامه نوشته بود :
پسرم ، عکس شما که رسید بوسیدم ، بوییدم و بر دیدگانم مالیدم . همهی ما گریه کردیم که انقدر لاغر شده اید . بدن لاغرت را که دیدم اشک ها ریختم . ..
.
خوشحال بود . میگفت : آرزوم برآورده شد . آرزو کرده بود آخرین اسیری باشد که آزادش میکنند !
.
گر تو را با ما تعلق نیست ما را شوق هست🌿
ور تو را بی ما صبوری هست ما را تاب نیست
شِیخ .
.
محمد جان
پیش از هرچیز ، باید بگویم که طرحِ لبخندت سایه میگستراند بر اندامِ زندگانیِ رنجورم - فکر کردن به تو ، مرورِ بودنت و تکرارِ خوبی های بیمثالت ، عادت هرروزهام شده است . صبحی اگر برخیزم و عکس ها و فیلم هایت را بازبینی نکنم ، در هنگام عصر دلتنگی عجیبی بر قلبم روانه میشود . اما این دلتنگی از جنس الیاف های اطرافم نیست . گویا آن را با نخ های بهشتی بافته اند و روانه قلبم کرده اند .
تنها شوقم برای ادامه حیات، رسیدن به تو ، رسیدن به آرمانهای تو و رسیدن به مقامِ تو است . حالا که آن بالا بالاها دستت به بهترین ها ميرسد، سلامِ ما اهالی شهر را به محمد حسین حمزه و عباس دانشگر برسان و بگو ما پای آنچه که به آن اعتقاد داریم ایستاده ایم . به مدد اهل بیت و شهدا ... یاعلی محمدِ قهرمان ♥️-
.
بودنتحبهقندیستکهدرچایافتاد.
مادربزرگِخوبِمن☕️🌿'
شکارِنابِلحظههایِپاک . .