eitaa logo
شِیخ .
12.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
159 ویدیو
8 فایل
‌الله ‌ بانوی طلبه‌ی دهه هشتادی که شیفته‌ی کتاب و چای و نوشتن است. و او همیشه می‌نویسد‌. شبها، روزها، عصرها و همیشه! پس در این مکانِ مقدس دنبال زرق و برقهای مجازی نباش. فقط بخوان و لبخند بزن. مدیر و رزرو تبلیغات : @Oo_Parvaneh_oO
مشاهده در ایتا
دانلود
قدم زدن زیرِ سقفِ آسمانِ شهر در شبِ تاریکِ سرد ، نوشیدنِ چایِ داغ در کنارِ آتش ، بوییدن گلهای باغچه و تماشایِ درختانِ بالا بلند ، خواندن اشعارِ سهراب سپهری با صدایِ آرام و خیالی که تا ولیعصر تهران پرواز می‌کند ، ساعت ها سکوت بعد از بازگشت از سینما و تفکر درباره‌ی اوجِ زیباییِ شخصیتِ اصلیِ فیلم ، لبخند زدن های عمیق و به اطرافیان عشق ورزیدن ، ساده از کنار مشکلات عبور کردن و به هنگامِ خفتن بیدار ماندن ، وصفِ حالِ نویسنده‌ای بود که حتی از پروازِ یک پروانه‌هم ذوق می‌کند و دلش غنج می‌رود .
فیلم سینمایی غریب رو دیدید !!؟؟؟ حتما ببینید !(: تماشای این فیلم چند وجه داره . اول اینکه حمایت از فیلم های سینمایی خوب و انقلابی به حساب میاد و دوم اینکه باعث میشه با ابعاد شخصیتی شهدا بیشتر و بهتر آشنا بشید . یه دیالوگ خیلی قشنگ توی این فیلم بود که می‌گفت : بجنگ ... ولی تخم کینه نَکار !
عید فطر است ، بگو فطریه‌مان گردن کیست؟ هردوعمریست که مهمان دل هم شده‌ایم!
مولایِ من مهدی ... چه زیبا می‌شود حیاتِ مشفقانه در کنارِ شما و اجداد طاهرینتان . اینک با قلبی آکنده از غم، آمده‌ام تا بگویم که طاقتم طاق شده است و دیگر تاب و تحملِ نفسِ گنهکارم را ندارم. یک ماه امر خداوند عزوجل را اطاعت کردم و روز را با روزه به شب پیوند زدم.. و حالا ناچارم یک سالِ دیگر را به انتظارِ آمدنِ رمضان صبر کنم. آشفته و حیران و پریشان به استقبال ماهِ شوال آمده‌ام. از تو میخواهم در مناجات‌های شبانه‌ات، برایِ قلبهایِ مغموم ما نیز دعا کنی. مبادا که دل به غیر راهِ حق اسلام گره بزنیم. گفتم شبی کنار تو افطار می‌کنم آقا نیامدی رمضان هم تمام شد .
از لحاظ معنوی دلم یه هیئتِ قدیمی و با اصالت توی کوچه پس کوچه‌های شهر میخواد که برم کنجِ دیوار بشینم و آروم و آروم زیارت عاشورا بخونم . این شهر یه هیئتِ هفتگیِ ولایی به من بدهکاره .
هر صبح ، بعد از بیداری به آرزوهات فکر کن و بجنگ ...
نویسنده‌ی کتاب فرنگیس می‌گفت : وقتِ نگاشتنِ این کتاب ، مثل رزمنده ای شدم که کار با اسلحه رو بلد نیست اما رفته دفاع کنه . . .
از خانم فرنگیس حیدرپور پرسیدند : سختت نیست از خاطراتت برامون تعریف کنی ؟ ایشون با زبان شیرین کردی گفتند : ما همه‌‌ی سال‌های جنگ سختی کشیدیم . بنابر این تعریف کردنِ خاطرات سخت و دشوار نیست .
دیروز محفل گرم و گیرایی بود ... حضورِ دو بانویِ قهرمانِ کُرد ، در دیارِ شهیدپرورِ ما . عنایتِ خدا بود و توجهِ عزیزانِ فعال در عرصه‌ی نویسندگی که توفیق شد و من هم به عنوانِ عضو کوچکی از اهالیِ حوزه‌ی هنری انقلاب اسلامی ، در آن محفل حضور پیدا کردم . . نه آن‌که بخواهم بگویم دیدار با یک نویسنده‌ی بزرگ شور و شعف دارد . نه ! بلکه میخواهم بگویم دیدار با یک بانویِ نویسنده‌ی مجاهدِ مبارز است که اشتیاق انسان را چندین برابر می‌کند.‌ خانمِ مهنازِ فتاحی از رشادت های زنِ قهرمان کُرد میگفت و روایتگرِ رشادت‌ها بود و من غرقِ لحنِ گیرای خودِ نویسنده‌ی کتاب بودم . و ایمان آوردم به صداقتِ کلامش. کاش کسی می‌آمد و زندگیِ این نویسنده را روایت میکرد‌‌. زنی که یک مسیر سه ساعته را به سوی فرنگیس حیدرپور رهسپار می‌شد تا از او مصاحبه ای بگیرد ‌. ساعت ها رویِ خاطرات آن بانوی غیور وقت بگذارد و پنجاه بار کتاب را ویراستاری کند تا به دست دستگاه‌های چاپ برای انتشار و تکثیر برسد ‌. ‌. . و اما در چهارمین روز از اردیبهشت ماه سال یک هزار و چهارصد و دو ، برای هزارمین بار دریافتم که خدمت به انقلاب اسلامی ، تنها به دست گرفتن اسلحه نیست. می‌شود با قلم ، اندیشه ها را هدایت کرد و جان فدا بود . . @sheikh_ali