این اولین صبح جمعه ای است
که رئیس جمهور شهید هیچ برنامه ای ندارد و استراحت می کنید :)
#شهید_جمهور
#رئیسی_عزیز
@Sheikh_Alii
وقتی حیرت سراغت بیاد؛ طول میکشه تا همون آدم سابق بشی. اصلا شایدم نشی و لازم باشه خودت رو از نو بسازی.
بعد از ماجرای شهادت رئیس جمهور، حیرتِ عجیبی منو در آغوش گرفت. هم خیال نوشتن دارم و هم احساس ضعف میکنم در برابر قلم و کاغذ. این حیرت هنوز تموم نشده... هنوز این غم عادی نشده. نمیتونم بنویسم و این نیاز به صبر داره .
شِیخ .
بهار را دوست دارم. قدری کمتر از پائیز،
هوشنگ ابتهاج میخوانم و خط به خط کتاب سمفونی مردگان را در حافظه ام میسپارم. به روزی ده صفحه و بیست صفحه و .. بسنده نمیکنم؛ آنقدر باید بخوانم که سرگیجه بگیرم.
اگر خیال کنیم که آدمیزادان درختی تنومندند. این کتابها و جملات و کلمات، هرکدام شکوفههایشان هستند و داستانها ریشههای کهنهیشان. پس زیبایی هر انسانی به کتابهاییست که میخواند. در یکی شکوفهی شعر ابتهاج و در دیگری جملاتِ کمنظیر بینوایان. یا در دیگری ریشههای عمیق کتاب نهجالبلاغه میروید و در آدمیزادی دیگر برگهای سبز شعر های سهراب سپهری رشد میکند و جوانه میزند.
جهان، کتاب قصهای عظیم است. هیچ اتفاقی در آن رقم نمیخورد مگر آنکه بر روی صفحات آن ماجرایش باقی بماند و بعدها به گوش دیگر مردمان برسد.
ما، تاریخِ فردای این جهان هستیم و هرآنچه در دفتر زندگی ما رقم بخورد بر روی برگ برگ کتابِ هستی برای همیشه ثبت میشود:)
پ.ن : برم ادامهی سمفونی مردگان رو بخونم
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
بعضی آدمها
کوهِ نا امیدی، خستگی، ناله، بدبینی، نفرت و کینه اند. یا از آنها فاصله بگیرید یا برای همیشه در دایرهی بیرونیِ دوستانتان قرارشان دهید.
پ.ن : انصافا خیلی مهمه که کیو برای رفاقت انتخاب کنی. تفکراتش، تک یه تک حرفهاش و حتی عادتهای شخصیش، ممکنه روی خودت و انگیزههات و عادتهات، نتیجهی مثبت یا منفی بزاره.
آرزوهای کوچکِ لونا:
آتش بس، برگشت به خانه ، دیدن
پسرعموها، نودل فوری بخورم (:🌱
پ.ن: گاهی گمان میکنم دستهای
به دعا بلند شده و شانههای لرزان
از اشک، میتواند کارساز باشد ...
خدایا، اندوهگینو مغموم وخسته
از تو میخواهیم که اسرائیل را در
همین روز ها ، به نابودی ِ مطلق و
هلاکت برسانی .
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
#رفح | #غزه | #مرگ_بر_اسرائیل
@Sheikh_Alii
به رسمِ عادتِ این شبها
میروم هوشنگ ابتهاج بخوانم.
بیتی اگر مطلوبِ دل بود؛ اینجا
برای شما میفرستم 🌱.
مظلوم تو بودی که تا وقت بودنت، مدام گله کردیم و مطالبه سر دادیم؛ حالا که نیستی اما شده ایم وکیل مدافعات.
حلالمان کن 🌿
تغییر آدمها ممکن نیست.
اما تغییرِ خویشتن، اگر بخواهی و در طلبش باشی، به زودی رقم میخورد. سخت است. سنگین و سهمگین است. ولیکن ممکن ..
من در این ایامی که نگاهم را به زیستن تغییر دادهام، به زودی دریافتم که زندگی را میتوان تحمل کرد. از رنج ها به آسانی میتوان عبور کرد؛ به شرط آنکه بپذیریم گاهی لازم است درونمان را تغییر دهیم و آدمی دیگر باشیم..
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
خداوندا
تلفیق تمام نعمتهای تو
عجیب و غریب و رنگین است.
دلسپرده ام به آفریده هایت :)
طبیعتِ زیبای شمال .
یک روایت براتون میزارم
از دوست شفیق و عزیزم
خانم محدثه دانشگر ؛
بخونید و نشر بدید.
اوایل سال تحصیلی پارسال اوج اغتشاشات مهسا امینی و زن زندگی آزادی بود و مدرسه رو در اوضاع خوبی شروع نکردیم. بچه ها مقنعه هاشون رو در میوردن، شعار مینوشتن و....
اون موقع مدیر دبیرستان متوسطه اول بودم.
یکی از دانش آموزام تصویر امام خمینی، رو در ابتدای کتاب به شکل بدی نقاشی کرده بود، عکس گرفته بود و همراه با شعار های خیلی بدی استوری کرده بود.
صداش زدم دفترو بهش گفتم : به سه دلیل میتونم به راحتی اخراجت کنم از مدرسه، گوشی آوردن، نوشتن این شعار ها و بی احترامی به امامخمینی اما فعلا این کارو نمیکنم، یه کتابی از امام خمینی تو کتابخونم داشتم بهش دادم و گفتم : بهت یه فرصت سه روزه میدم این کتاب رو بخون و بعد بیا باهم راجع به محتوای کتاب صحبت میکنیم، اون وقت راجع به اخراجت تصمیم میگیرم..
بعد از سه روز سه شنبه روزی بود داشتم سر صف صحبت میکردم که دیدم وارد مدرسه شد و مستقیم رفت تو دفتر.
صحبت هام که تموم شد، رفتم تو دفتر و دیدم داره با معلما دعوا میکنه...
فکر میکردین داشت به معلما چی میگفت؟
داشت با معلما دعوا میکرد که شما چی از این آقا به ما گفتین؟
ما همیشه یک عکس اخمو اول کتاب هامون دیدیم اما شما ها یکبار اومدین بگین جوونا نوفل لوشاتو عاشق شخصیت ایشون بودن؟
گفتین چه زندگی عاشقانه ای با همسرشون داشتن، که در حد اینکه لطفا درو ببند در عمرشون به همسرشون نگفتن؟
گفتین همه ساعتشون رو با رفت و آمد ایشون تنظیم میکردن، انقدر که دقیق و منظم بودن؟
از هنر و مهارت شون در خطاطی و شاعری گفتین برامون؟
و ده ها گفتین دیگه که همش حکایت از این داشت که نگفتیم، ما خیلی چیزا رو نگفتیم...
#محدثه_دانشگر
#امام_خمینی | #انقلاب
@Sheikh_Alii
گفت : منشأ احساس چیست؟
گفتمش ؛ بگو چگونه فکر میکنی تا بگویم چه احساسی پیدا میکنی؟
گفت : منظورت این است که تفکر زایشگر احساس است؟
گفتم: که جز این نیست .
آدمها رزقاند.
کلامِ برخیها نعمت است و بودنشان در زمانِ خاصی از زندگی، موهبت. حالا که خدا این چنین در رحمت را به رویم گشوده، حیف است اگر بهرهای نبرم.
پ.ن: پای درس استاد حسن محمودی
صدا و سیما بهتره برای مناظرهها از عباس موزون برای مجری استفاده کنه تا آخرت رو یاد کاندیدا بندازه :)
#انتخابات
@Sheikh_Alii
من قصهی حیاتِ ائمه علیه السلام را، به واسطهی کتب ارزشمندِ حوزهی علمیه و به برکتِ طلبگی، بارها مرور کرده ام.
در سرای هستی کمتر کسی میتواند ادعا کند که تا به اندازهی آنها، عاشق است. اگر هم معجزهای بشود و کسی باد به غبغب بیاندازد و بگوید که شبیه به آنها عشق را درک کرده؛ در مقامِ عمل، عقب میماند و سرخورده میشود.
در میان تمام اتفاقاتِ عظیمِ زمان حیات ائمهعلیه السلام که دویست و پنجاه سال میشود؛ هرگز غمی در روایات آنها نقل نشده. هرچه بوده راضی به رضای خلق بودن و نفس کشیدن در هوایِ محبتِ خداوندگار است.
روایتِ زندگی امام جواد علیه السلام، آنچنان عاشقانهست که وصالِ او با معبود در بیست و پنج سالگی اتفاق میافتد.
پرسیدند :
فرق کریم با جواد در چیست؟
فرمودند :
از شخص کریم همینکه درخواست کنید
به شما عنایت میکند ولی جواد خود به
دنبال سائل میگردد تا به او عطا کند ...
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
#شهادت_امام_جواد
@Sheikh_Alii
شِیخ .
-
یک جفت مرغ عشقِ عزیزمان، در کنجِ منزل جایگاهی شاهانه برای خودشان دارند. درست در کنار کنسول و کتابهایی که روی آن با ظرافت و سلیقه چیدهام.
راستش را بخواهید بدانید صبح ها به طرز عجیبی صدای آواز خواندنشان آزارم میدهد. من هنوز تشنهی خوابم و آنها هرگز نمیگذارند خوابِ خوشی را تجربه کنم. ولیکن هرچه باشد بهتر از تنهاییست. همینکه در محیطِ کوچکِ حیاتِ خویش، در اوقاتِ تنهایی، دو پرندهی خوش رنگِ مهربان را در کنار خودم دارم؛ جای شکر دارد. میتوانم برایشان هوشنگ ابتهاج بخوانم و از خیالبافی های شبانهام بگویم. یا حتی موزیکهای بیکلام مورد علاقهام را برایشان پلی کنم و آنها هیچ انتقادی از سلیقهی بد و زنندهام نکنند.
به هرحال بگذریم.
داشتم خاطرات روزم را ثبت میکردم که دیدم دو پرِ زردِ کوچکِ زیبا در کنار قفس کوچکشان افتادهاست. راهی نبود؛ من عجیب شیفتهی این یادگاریهای غریب هستم. پرها را برداشتم و چسباندم بر روی صفحهی خاطراتِ امروزم، برای روزی که آنها نبودند یا من نبودم و یا هردو...
هرچه باشد آنها در قلب من جای دارند.
بماند برای بعدها.
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
#روز_نوشتهای_دلی