eitaa logo
شعر هیأت
10.4هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
179 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فلق در سینه‌اش آتش‌فشان صبحگاهی داشت که خون‌آلود پیغام از کبوترهای چاهی داشت طراوت در هوا از ریشۀ زنجیر می‌روید زمین در خود سپیداری در اعماق سیاهی داشت مگر خورشید را هم می‌توان خاموش کرد آخر کسی از تیرۀ شب در سرش افکار واهی داشت عبایی روی خاک افتاده بود از خاک خاکی‌تر که در آن نخ‌نما آغوش اسرار الهی داشت کدامین گل به جرم عطر افشاندن گرفتار است مگر او نیت دیگر به غیر از خیرخواهی داشت هماره آه او خرج دعا بر دیگران می‌شد اگر در سینه‌اش یارای آهی گاه‌گاهی داشت به تسبیحش قسم، زنجیرۀ عالم به دست اوست چنین مردی کجا در سر خیال پادشاهی داشت چه بنویسم از آن گودال، از آن قعر سجون، از زخم از آن زندان که حکم روضه‌های قتلگاهی داشت تمام کشور من، کاظمین کوچک مردی‌ست که در هر گوشه‌ای از خاک ایران بارگاهی داشت تمام سرزمینم غرق در موسی بن جعفر شد تو حَوّل حالنایی، حال و روزم با تو بهتر شد تو مثل جان، درون خاک من هر گوشه پنهانی تو شیرازی، خراسانی، قمی، آری تو ایرانی کنون دریای طوفانی‌ست ایران ناخدایی کن نمک‌گیر تبار توست این کشور دعایی کن دلم روشن، نگاهم گرم، حالم اَحسَنُ الاَحوال به لطف روضه‌های تو چه سالی می‌شود امسال که ایران در تو می‌بیند بهار سرزمینش را کنار سفرۀ باب‌الحوائج هفت‌سینش را 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4561@ShereHeyat
ای چشم‌هایت جاری از آیات فروردین سرشارتر از شاخه‌های روشنِ «والتّین» لبخندهایت مهربان‌تر از نسیم صبح پیشانی‌ات سرمشق سبز سورۀ یاسین ای با تو صبح و عصر و شب «فی أحسَنِ التقویم» ای بی‌تو صبح و عصر و شب دل‌مرده و غمگین ای وعدۀ حتمی! بگو کی می‌رسی از راه کی می‌شکوفد شاخه‌های آبی آمین؟ رأس کدامین ساعت از خورشید می‌آیی صبح کدامین جمعه‌ها با عطر فروردین؟ 📝 #مریم_سقلاطونی 🌐 shereheyat.ir/node/1316 ✅ @ShereHeyat
باغ سپیدپوش که بسیاری و کمی بر برگ‌برگ خاطر من لطف شبنمی با هر نفس، بهار مرا تازه می‌کنی تقویم سبزِ خاطره در شادی و غمی سال جدید را به تو تحویل می‌دهیم ای یارِ مهربان که بهارِ مُجَسّمی تا در بهشت خانۀ خود زندگی کنم خاموش و بردبار، میان جهنّمی دادی به جان میهن من خون تازه‌ای سبز سپیدپوشی و همرنگ پرچمی از پا نمی‌نشینی و قد خَم نمی‌کنی چون سرو، استواری و چون کوه، محکمی ما خانه مانده‌ایم و تو شمشیر می‌زنی یعنی شهید زندۀ خطّ مقدّمی بعد از خدا، سلامت ایران به دست توست آه ای دمی که همدم عیسی بن مریمی... 📝 #سعید_بیابانکی 🌐 shereheyat.ir/node/4564 ✅ @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یار رسولِ خدا🔹 ای همه جا یار رسولِ خدا محرم اسرار رسولِ خدا... کفر ز اسلام تو اندر ستوه کفۀ ایمان تو سنگین چو کوه وصل نبی را همه‌جا طالبی حامی اسلام، ابوطالبی قدر تو برتر ز تمام قریش نجل تو، آقا و امام قریش حامی جان بر کف پیغمبری جان به فدایت که اباالحیدری قلب محبان علی مشهدت پشت نبی گرم شد از اَشهدت حضرت صادق، شه دنیا و دین حجت حق، کعبۀ اهل‌یقین گفت ز هر مؤمن یکتاپرست کفۀ ایمان تو سنگین‌تر است... یار و طرفدار محمّد تویی شاخص انصار محمّد تویی رفتن تو غربت اسلام شد روز محمّد ز غمت شام شد داشت پیمبر ز غمت حال حزن سال وفات تو شدی سال حزن روح خدایی به تن پاک تو لالهٔ ایمان دمد از خاک تو صدق و خلوص تو قبول خداست زائر قبر تو رسول خداست قلب نبی سوخت به یاد غمت اشک علی ریخته در ماتمت... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1364@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹آفتاب حرا🔹 دمید ماه رجب رؤیتش مبارک باد به دوستان خدا نعمتش مبارک باد نزول بارقۀ رحمتش مبارک باد محمد آمده و بعثتش مبارک باد که بعثتش حرکت داد چرخ هستی را که هجرتش برکت بود حق‌پرستی را سپیده دم ز حَرا آفتاب برخیزد فروغ رحمت حق بی‌حجاب برخیزد ز صخره صخرۀ آن، عطر ناب برخیزد سحر که شهر خدایان ز خواب برخیزد امین مکه رهایی ز مستی‌اش بدهد نوید مذهب یکتاپرستی‌اش بدهد... بزرگ مرد چهل ساله با رُخی چون ماه رسیده است و به راز پیمبری آگاه دهند تهنیتش ز آنچه بگذرد در راه به این ندا که محمد! تویی رسول الله بشارتی که عمو زادۀ خدیجه دهد امید بر دل آزادۀ خدیجه دهد نفس کشیدن او نکهت خدایی داشت برای خسته‌دلان مژده رهایی داشت به درد مردم محروم آشنایی داشت که در جهان عرب این همه فدایی داشت خلوص و صبر و رضا را ز بس به کار گرفت به نیم قرن جهان را در اختیار گرفت خلیل نیست ولی بر خلیل ناز کند به روی عالم، درهای علم باز کند کلیم پیش رخش سجدۀ نیاز کند مسیح پشت سر مهدی‌اش نماز کند نظر ز آمدن انبیاء والا اوست بزرگ معجزۀ نون والقلم با اوست کسی که عالم ایجاد بی‌قرارش بود جوامع بشریت در انتظارش بود رسید و وحدت و آزادگی شعارش بود چو حُسن خلق سلاحی دراختیارش بود محمد آمد و آورد هرچه خوبی بود کتاب او در حکمت به روی خلق گشود کجاست غیرت عمار و عزم سلمانش که زنده گشت مدائن ز عدل و ایمانش کجاست منطق بوذر علیه عثمانش که کُشت دشمن دین را به تیغ بُرهانش اگر به راه بزرگان دین برآمده‌ایم به کاخ‌های مجلل چرا در آمده‌ایم مدینه از تو به بیت‌الحرام می‌نازد حرم ز فیض تو بر هر مقام می‌نازد خدا ز بندگی‌ات بر اَنام می‌نازد عرب ز نام تو بر خاص و عام می‌نازد ولی دریغ که این افتخار پوشالی‌ست تمام دعوی اهل حجاز تُو خالی‌ست از این قبیله که بر خاص و عام حمله کند گهی به کوفه و گاهی به شام حمله کند به مسلمین یمن صبح و شام حمله کند بعید نیست به بیت الحرام حمله کند خدای قدرت خود را کشیده بر رُخشان مدافعان حرم می‌دهند پاسخشان مدافعان حرم باور علی دارند به پیش دیدۀ خود خیبر علی دارند‌ جهاد نامه‌ای از دختر علی دارند امید مرحمت از همسر علی دارند قسم به فاطمه محبوب قلب فاطمه‌اند مدافعان حرم زینبی‌تر از همه‌اند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2196@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹رسالت موعود🔹 ﮔﻠﻮﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺗﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ ﭼﻮ ﺗﺎﻭﻟﯽ ﺯ ﻋﻄﺶ، ﺍﺯ ﺳﺮﺍﺏ ﺑﺮﻣﯽ‌ﮔﺸﺖ هُبَل ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﺍﺝِ بی‌نوایی‌ها ﻣﻨﺎﺕ ﻭ ﻻﺕ ﻭ ﻋُﺰﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﯾﯽ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺧﺪﺍﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ... ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻏﺎﺭ ﺣﺮﺍ ﺧﻠﻮﺕ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻝِ ﺻﺒﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ... ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﭼﻢ ‏«ﻟﻮﻻﮎ» ﺑﺮ ﺟﺒﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ ﺟﻮﺍﺯِ ﮐﺸﺘﻦ بت‌ها ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ ﭘﯿﻤﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺣﻖ ﻣﻘﯿﻢ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭۀ ﺩﺳﺘﺶ ﻗﻤﺮ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﺷﻮﺩ ﻧﺒﯽ ﺯ ﻫﯿﺒﺖ ﺟﺒﺮﯾﻞ، ﺳﻮﺧﺖ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻋﺸﻖ ﻧﺪﺍ ﺭﺳﯿﺪ: ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺸﻖ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ، ﺍﯼ ﭘﯿﺎم‌آﻭﺭ ﺻﺒﺢ! ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﺩﻓﺘﺮ ﺻﺒﺢ... ﺑﺴﯿﻂ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺭﺍ ﺭﺯﻣﮕﺎﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻮﺝ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ بی‌قرارتر؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﺑﺮ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ‌ﺗﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟ ﺯ ﺷﺮﻡ، ﺻﺎﻋﻘﻪ ﺯﺩ، ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺭﺳﯿﺪ، ﮔﺮﯾﺴﺖ ﺗﻮ ﺍﯼ حماسۀ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﺶ ﮐﻮﭺ ﺍﺳﺖ! ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺗﺼﻮّﺭﯼ ﭘﻮﭺ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ، ﻗﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ... ﻋﺼﺎﯼ ﻣﻌﺠﺰۀ ﺻﺪ ﮐﻠﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ ﮐﻤﻨﺪِ ﻣﺤﮑﻢِ ﻋﺰﻣﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ... ﺑﻪ ﯾﻤﻦ ﺑﻌﺜﺖ ﺗﻮ ﺳﻘﻒِ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭﺍ ﺷﺪ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻮﺝ ﻣﻼئک ﺑﻪ ﻏﺎﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪ ﺗﻮ ﺳﺮ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺪﻝ، ﭘﺸﺖ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﻪ دست‌های ﺗﻮ ﻣﺸﺖِ ﺩﺭﺷﺖِ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﺯ ﺣﺠﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﯽ‌ﺗﻮ ﺁﺏ ﻣﯽ‌ﺟﻮﺷﯿﺪ؟ ﻓﻘﻂ ﺳﺮﺍﺏ ﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺍﺏ ﻣﯽ‌ﺟﻮﺷﯿﺪ... ﺗﻮ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯼ ﻋﻄﺸﻨﺎﮎِ ﺟﻬﻞ، ﺍﺩﺭﺍﮐﯽ ﺗﻮ ﻣﺜﻞ آیۀ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻘﺪﺳﯽ، ﭘﺎﮐﯽ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺣﺮﻑِ ﮐﻼﻣﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺁﯾﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻋﻄﺮِ ﻋﺒﻮﺭِ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺯ ﭼﺸﻤﻪ چشمۀ ﺍﻟﻬﺎﻡ، ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺩﻻﻥ ﻣﺜﻞ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﻮﺷﯿﺪﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺗﺮﯾﻦ ﺑﻐﺾِ ﺑﻮﺳﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﭼﻮ ﻓﺮﺷﯽ ﺍﺯ ﻋﻄﺶِ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﺳﻔﯿﺮ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻔﺮ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ‌ﻭﺯﺩ ﺍﺯ ﻻﺑﻪ‌ﻻﯼ گل‌ها ﺑﺎﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺟﺎﺭﯼﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﺤﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ ﻫﻤﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﺍﯼ ﻋﻄﺮِ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ! ﺑﺪﺍﻥ، ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ ﺍﯼ ﯾﺎﺩِ ﺳﺒﺰِ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻦ!؟ ﻗﻠﻢ ﻗﻨﺎﺭﯼ ﮔﻨﮕﯽﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺩﻥِ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺮﺍﯾﺪ ﺳﺮﺍﺏ، ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ﺁﺏِ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟... ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﺍﺩ، ﺍﯼ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺁﮔﺎﻩ! ﻟِﻮﺍﯼ ‏«ﺍﺷﻬﺪ ﺍﻥ ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠّﻪ‏» ﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﻧﺒﺾ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮ ﺩﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ، ﺍﺳﯿﺮِ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ 📝 🌐 shereheyat.ir/node/50@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹سیر الی الله🔹 شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود امواج مد واقعه تا ماه رفته بود هر یوسفی که پیرهنی از کمال داشت با طعن گرگِ حادثه در چاه رفته بود حتی زمین که دیر زمانی خروش داشت در خلسهٔ شکفتن یک آه رفته بود دختر طلای زنده به گوری به گوش داشت شیطان به بزم مردم گمراه رفته بود تنها به مکه بود که در جادهٔ حرا مردی به شوق سیر الی الله رفته بود آن مرد هم تو بودی و تکبیر زن شدی ذریّهٔ حقیقی آن بت‌شکن شدی... ارزانی کمال تو، قلب سلیم بود مستی هر پیامبر از این شمیم بود آنجا که شرح خلقت آدم نوشته شد وصف تو در کتاب به خلق عظیم بود مردی به نام احمد، از این راه می‌رسد این حادثه، نوشتهٔ عهد قدیم بود کوری چشم ظلمت شب راهه، مثل نور تنها نگاه آینه‌ات مستقیم بود فرعون نفس ساحر ما را چه خوش گرفت محو عصای معجزهٔ تو کلیم بود پر زد خدیجه همچو ابوطالب از حرم آن فصل، فصل هجرت دو یاکریم بود این زخم‌ها به سینهٔ تو غالب آمده‌ست دشوارتر ز شعب ابی‌طالب آمده‌ست خورشیدی است جلوهٔ هفت آسمان تو توحیدی است سیرهٔ پیشینیان تو آن عرشیان که سجده به آدم نموده‌اند بوسیده‌اند با صلوات آستان تو با آن‌که صبر نوح به نفرین گشود لب غیر از دعا نخواست بر امّت، زبان تو جدّت اگرچه لایق وصف خلیل شد شد واژهٔ حبیب سزاوار جان تو بر اسب باد بود سلیمان، ولی نداشت تیری که داشت لیلة الاسری کمان تو موسی اگر برای تکلّم به طور رفت شد آسمان هفتم حق، میزبان تو با گردباد خاک، اگر آسمان رود کی می‌رسد به پله‌ای از نردبان تو؟ نورت چو آفتاب در آفاق جلوه کرد از سینه‌ات مکارم اخلاق جلوه کرد... کردیم در حریم تو دست دعا بلند ای آنکه هست مرتبه‌ات تا خدا بلند بر دامن شفاعت تو چنگ می‌زند دستی که کرده‌ایم به یا ربنّا بلند خورشیدی آن‌قدر که به جسمت نمانده است حتی نسیم سایۀ کوتاه یا بلند همراه دسته‌های گل یاس، می‌شود نام تو از صلابت گلدسته‌ها بلند کفر ازهراس موج تو نابود می‌شود هرچند چون حباب شود از هوا بلند این جمع را بگو که به تحقیر کم کنند از پشت حجره‌های جهالت صدا بلند حتی خیال دوری اگر بال گسترد حنانه‌ایم و نالۀ ما در قفا بلند ما را به حال خویش مبادا رها کنی! این کار را -همیشۀ رحمت- کجا کنی؟... با آن‌که خلقت است طفیل امیری‌ات دم می‌زنی به نزد خدا از فقیری‌ات حتّی به کودکی ز خدا جلوه داشتی خورشید، خانه داشت به دندان شیری‌ات با آن‌که تاج و تخت سلیمان هم از خداست معراج می‌رویم ز فرش حصیری‌ات کمتر به شرح سورهٔ هود آستین گشا می‌ترسم آیه‌ها ببرد سمت پیری‌ات آفاق را چو آیهٔ انفاق زنده کرد از پابرهنگان خدا دستگیری‌ات با آن‌که ناز می‌دمد از سر بلندی‌ات شوق نماز می‌چکد از سر به زیری‌ات کوری چشم سامری از جنس نور هست هارون‌ترین وصّی خدا در وزیری‌ات وقتی سخن ز لطف بهار ولی شکفت بر غنچهٔ لبان تو نام علی شکفت... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/51@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹منجی عالم🔹 نور «اِقرَأ»، تابد از آیینه‌ام کیست در غار حرای سینه‌ام؟! رگ رگم، پیغام احمد می‌دهد سینه‌ام، بوی محمّد می‌دهد گل دمد از آتش تاب و تبم معجز روح‌القُدُس دارد لبم من سخن گویم، ولی من نیستم این منم یا او؟! ندانم کیستم؟! جبرئیل امشب دمد در نای من قدسیان، خوانند با آوای من ای بتان کعبه! در هم بشکنید با من امشب از محمّد دم زنید دم زنید از دوست، خاموشی چرا؟ ای فراموشان! فراموشی چرا؟ از حرا، گلبانگ تهلیل آمده دیده بگشایید، جبریل آمده اینک از بیدادها، یاد آورید با امین وحی، فریاد آورید بردگانِ برده بار ظلم و زور! دخترانِ رفته زنده زیر گور! مکه، تا کی مرکز نااهل‌ها؟ پایمال چکمۀ بوجهل‌ها؟ کارون نور را، بانگ دَراست یک جهان خورشید در غار حَراست دوست می‌خواند شما را، بشنوید! بشنوید اینک خدا را، بشنوید! یا محمّد! منجی عالم تویی این مبارک نامه را، خاتم تویی مردگان را گو که: صبح زندگی‌ست بردگان را گو که: روز بندگی‌ست ای به شام جهل و ظلمت، آفتاب از حرا بر قلۀ هستی بتاب... کعبه را، ز آلایش بت پاک کن بتگران را، هم‌نشین خاک کن... ای تو را هم مهر و هم قهر خدا تا به کی ابلیس درشهر خدا؟! با علی، بت‌های چوبین را بکش وین خدایان دروغین را بکش مکتب تو، مکتب عمّارهاست این کلاس میثم تمّارهاست ای زمام آسمان، در مشت تو مَه دو نیمه از سرِ انگشت تو جای تو، دیگر نه در غار حراست در دل امواج توفان بلاست دست رحمت از سر عالم، مدار! گر تو را خوانند ساحر، غم مدار! یا محمّد! ای خرد پابست تو ای چراغ مهر و مه در دست تو ابر رحمت! رحمتی بر ما ببار بار دیگر! از حرا بانگی برآر ما کویر تشنه، تو آب حیات ما غریقیم و تو کشتی نجات ما به قرآن، دست بیعت داده‌ایم از ازل، با مهر عزّت زاده‌ایم عترت و قرآن، چراغ راه ماست روشنی بخش دل آگاه ماست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/48@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹بوی پیراهن یوسف🔹 از حرا آمد و آیینه و قرآن آورد مژده آن جان جهان از بر جانان آورد مژدۀ وحی و نبوت دل عالم را برد هر که دل داشت به آن آینه ایمان آورد همه دیدند که انفاس مسیحایی او روح در کالبد خستۀ دوران آورد دردمندان، طلبِ عافیت از او کردند که طبیب از ره دور آمد و درمان آورد در کویری که در اندیشه به جز خار نداشت یاس و نسرین و گل و لاله و ریحان آورد دشت را تشنۀ سرسبزی و بیداری دید با زلال سخنش رحمت باران آورد شب بیداد و ستم را شب تنهایی را با فروغ سحر خویش به پایان آورد سبب روشنی چشم خداجویان شد بوی پیراهن یوسف که به کنعان آورد... ناخدای سفر عشق به ایمان و امید تا به ساحل همه را از دل طوفان آورد رشک فردوس برین شد همه‌جا از قدمش با خودش رایحۀ روضۀ رضوان آورد داشت انگشتری‌اش خاتم پیغامبری باغ در مقدم او فرش سلیمان آورد بر لبش بود حدیث «وَ لَقَد کَرَّمنا» مژدۀ عزت و آزادی انسان آورد تا بسنجند عیار شرف و وجدان را آیه معرفت و حکمت و میزان آورد سایه پروردۀ این مهر جهانتاب علی‌ست که به این آینه پیش از همه ایمان آورد عجب این نیست که سلمان شود از اهلُ البیت مکتبش گوهر از این دست فراوان آورد گرچه خاموش شد آتشکدۀ فارس ولی پرتوش مشعل توحید به ایران آورد جلوۀ روشن آن ماه شب چهاردهم قرص خورشید شد و رو به خراسان آورد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3749@ShereHeyat
صد سوره در آیینۀ نامت پیداست تصویر کلیم در کلامت پیداست این‌بار درون سینه یاسین داری از عطر دل‌انگیز سلامت پیداست #سیدمحمدامین_جعفری ✅ @ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹المؤمنون اخوة🔹 می‌آید از کوه حرا پایین کام جهان را می‌کند شیرین «قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّة»! مسلمانان! گل داده باغ سوره یاسین در موسمش پیوند خواهد خورد دست ربیع و دست فروردین گل‌های باغ او نمی‌ترسند از بادهای هرزهٔ دیرین شد «مختلف، الوانها»؛ اما «یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِد» ای گلچین نفرین و لعنی هم اگر باشد بر آن‌که آفت زد به ما، نفرین! این باغ، باغ وحدت و مهر است ای گل کنار باغبان بنشین بنشین و بذر دوستی بنشان «چیزی به جز حب است آیا دین؟» «المؤمنون اخوةٌ»، آری این است اسلام محمد، این گل می‌دهد یک جمعه باغ ما در مسجد الاقصی، بگو آمین 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1084@ShereHeyat
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹مژدۀ رسالت🔹 حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش باید نماز بست نمازی به قامتش این نور از کجاست که همواره روشن است این شعله چیست در دلمان جز محبتش جاری شده‌ست چشمۀ آیات در حجاز گل‌ها شکفته‌اند برای تلاوتش حسن ختام و نقطۀ آغاز دهر بود حسن ختام بود شروع نبوتش از آسمان غار حرا نور می‌رسید نوری که داد مژده برای رسالتش دستان اتحاد نباید جدا شوند آری امید داشت به دستان اُمّتش 📝 🌐 shereheyat.ir/node/67@ShereHeyat
اجل چون سایه‌ای دور و برش بود و شمشیر بلا روی سرش بود شبانه از مدینه رفت بیرون شبانه رفتن ارث مادرش بود 📝 @ShereHeyat
محبوب رضاست هرکه دل‌ريشتر است از کعبه صفای اين حرم بيشتر است اينجاست طبيبی که ندارد نوبت هر دل که شکسته‌تر بُوَد پيشتر است @ShereHeyat
🔹احسان بهاران🔹 عارفانى که از این رشته، سَرى یافته‌‏اند بى‏‌خبر گشته ز خود تا خبرى یافته‌‏اند سال‌ها مرکز پرگار حوادث شده‏‌اند تا از این دایره‏‌ها پا و سرى یافته‌‏اند... بار برداشته‌‏اند از دل مردم، عُمرى‏ تا ز احسان بهاران ثمرى یافته‌‏اند سال‏‌ها غوطه چو شب، در دل ظلمت زده‌‏اند تا ز چاک جگر خود سحرى یافته‌‏اند بسته‌‏اند از دو جهان چشم هوس، چون یعقوب‏ تا ز پیراهن یوسف نظرى یافته‌اند... همچو پروانه در این بزم، ز سوز دل خویش‏ بارها سوخته، تا بال و پرى یافته‌‏اند... «صائب» از گریۀ مستانه مکن قطع نظر که زِ هر قطرۀ اشکى گهرى یافته‏‌اند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3766@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹احرام شوق🔹 آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت هر شاخه‌ای قنوت برای خدا گرفت شعر علیل و واژهٔ بی‌اشتهای آن با اشک‌های شوق تشرّف شفا گرفت در گرگ و میش صبح، در انبوه خیر و شر دل بیدلانه حالت خوف و رجا گرفت اما پس از طلوع فراگیرِ آفتاب بی‌اختیار دامن مهر تو را گرفت مهر تو شرح روشن اشراق ناب بود خورشید با تبسم تو روشنا گرفت عالم قرار بود پس از تو شود خراب مهرت قدم نهاد که عالم بقا گرفت با فطرت اویس، دل آمد به سوی تو از عطر مصطفای وجودت صفا گرفت باغ از شکوفه هر سحر احرام شوق بست اذن طواف در حرم کربلا گرفت بی‌شک سراغ رایحهٔ گیسوی تو را حافظ هزار بار ز باد صبا گرفت با شوق تو مشارقِ الهام جلوه کرد با عطر تو عوالمِ ایجاد پا گرفت دیدم چگونه شاهد بزم شهود شد آن عاشقی که رخصت «یا لیتنا» گرفت از داغ تو که در دل افلاک جا گرفت آدم به ناله آمد و خاتم عزا گرفت فیض عظیم با «وَ فَدَیْناهُ» موج زد این جام را خلیل به لطف شما گرفت حتی پیامبر به پیامت امید داشت آن روز که تو را به سر شانه‌ها گرفت عُمّان درست گفت: خدا در دم نخست وقتی که امتحان ز همه اولیا گرفت قلب تو بیشتر ز همه درد و داغ خواست جانِ تو بهتر از همه جام بلا گرفت ای دم به دم حماسه! ببخشا که شعر من از حد گذشت و حال و هوای رثا گرفت در حیرتم «کمیت» چگونه میان شعر از دشمنان خون خدا خونبها گرفت؟! «آنان که در مقام رضا آرمیده‌اند» دیدند «دعبل» از چه امامی قبا گرفت من درخور عطای شما نیستم ولی باید دهان شاعرتان را طلا گرفت وقتی خروش کرد که «باز این چه شورش است» آری، چه شورشی که جهان را فرا گرفت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/243@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹آستان حسین🔹 چقدر مانده به دریا، به آستان حسین پر از طراوت عشق است آسمان حسین بگو که نام مرا دل شکسته بنویسند بگو! که می‌رسد از راه کاروان حسین همیشه دل‌نگرانم مباد خط بخورد شناسنامه‌ام از نام دوستان حسین هنوز حسرت آن روز در دلم جاری‌ست به کربلا نرسیدیم در زمان حسین مرور کرده‌ام این قصه را هزاران بار نمی‌شود به‌خدا کهنه، داستان حسین به جستجوی چه هستی از آفتاب بپرس! که هست در همه جای جهان، نشان حسین... هنوز می‌وزد احساس شرم از هر رُود قصیده‌ای نسرودند نذر جان حسین نداشتم به جز این بیت‌ها ره‌آوردی که پیش‌کش کنم آن را به آستان حسین بهار بود، که یک شب به خواب می‌دیدم به کربلا، شده‌ام باز میهمان حسین! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/994@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سلام من به امامم🔹 قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم قسم به عطر غریبی که می‌رسد به مشامم قسم به تک تک این واژه‌های دست به سینه که رنگ و بوی خدا را گرفته است سلامم... سلام من به کسی که فقط به خاطر اشکم مرا رسانده به جایی که دوزخ است حرامم... چه اسم‌های بزرگی گرفته دور و برش را به حیرتم که در این بین خویش را چه بنامم چگونه پیش «حبیب» ادعا کنم که حبیبم چگونه پیش «غلام» ادعا کنم که غلامم پیام من غزل است و به لطف گوشۀ چشمش رسیده است به گوش تمام خلق پیامم بدون شک غزل من به لطف او شده گیرا قسم به مطلعِ نابم، قسم به حُسن ختامم سلام دادم و از دور یک جواب شنیدم گمان کنم که به حضرت رسیده است سلامم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4228@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹بارانی از غزل🔹 هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد خوشا به حال خیالی که در حرم مانده و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد به یاد چایی شیرین کربلایی‌ها لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد چه ساختار قشنگی شکسته است خدا درون قالب شش‌گوشه یک غزل دارد بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟ بگو محبت ما ریشه در ازل دارد غلامتان به من آموخت در میانهٔ خون که روسیاهی ما نیز راه حل دارد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/497@ShereHeyat
ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی خورشید که سرچشمهٔ زیبایی و نور است از میکدهٔ چشم تو آموخته مستی تا جرعه‌ای از عشق تو ریزند به جامش هر لاله کند دعوی پیمانه به دستی از چار طرف محو تماشای تو هستند هفتاد و دو آیینهٔ توحیدپرستی وا کرد درِ مسجدالاقصای یقین را تکبیرة الاحرام نمازی که تو بستی تا وا شدن پنجره هرگز نزدی پلک تا خون شدن حنجره از پا ننشستی ای کاش که گل‌های عطشناک نبینند در دیدهٔ خود خار غمی را که شکستی یک گوشهٔ چشم تو مرا از دو جهان بس ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی 📝 #محمدجواد_غفورزاده 🌐 shereheyat.ir/node/241 ✅ @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹عباس من!🔹 یا علی! این کیست می‌آید شتابان سوی تو؟ با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟ او که می‌آید تو احساس جوانی می‌کنی باز یاد رزم و شور پهلوانی می‌کنی آمده پیش تو تا مشق سپه‌داری کند تا به سبک حیدری تمرین کرّاری کند می‌زند زانو که رسمت را بیاموزد، علی! با چه شوقی بر لبانت چشم می‌دوزد، علی! مانده‌ام در بهت شاگردی که استادش تویی هم چراغ رفتن و هم نور ایجادش تویی بارها آن اسم زیبا را شنیدم من ولی چیز دیگر بود عباسی که تو گفتی علی! با صدایی مهربان گفتی: بیا عباس من! تیغ را بردار با نام خدا عباس من! نور چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن این چنین با هر دو دستت تیغ را حرکت بده دست چپ را هم به وزن تیغ خود عادت بده فکر کن هر حالتی بر جنگ حاکم می‌شود دستِ چپ، عباس من! یک وقت لازم می‌شود الامان از چشم شور و تیر پنهانی پسر! کاش می‌شد چشم‌هایت را بپوشانی پسر! بی‌نقاب ای جلوهٔ حُسن خدادادی نجنگ سعی کن تا می‌شود بی خُودِ فولادی نجنگ... تشنه‌ای، فهمیدم از آنجا که شیداتر شدی تا لبانت خشک شد عباس، زیباتر شدی... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/820@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹حدیث حُسن🔹 شراره می‌کشدم آتش از قلم در دست بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟ قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی‌ست که با نوشتن نامت شود معطر دست؟ حدیث حُسن تو را نور می‌برد بر دوش شکوه نام تو را حور می‌برد بر دست چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود وگرنه بود شما را به آب کوثر دست چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟ برای آن‌که بیفتد به کار یار، گره طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست بریده باد دو دستی که با امید امان به روز واقعه بردارد از برادر دست فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر چنین معامله‌ای داده است کمتر دست صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست هوای ماندن و بردن به خیمه، آب زلال اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟ به خون چو جعفر طیار، بال و پر می‌زد شنیده بود شود بال، روز محشر، دست حکایت تو به ام‌البنین که خواهد گفت و زین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟ به همدلی، همه کس دست می‌دهد اول فدای همّت مردی که داد آخر دست به پای‌بوس تو آیم به سر، به گوشهٔ چشم جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/246@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹درس عاشقی🔹 اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب‏ افتاد سايه‌‏اى ز سمند تو در فرات پيچيد و رنگ باخت ز شور شهامت، آب‏ دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت اوج گذشت ديد و كمال كرامت، آب‏ بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت لعلى كه خورده بود ز جام امامت آب‏ لب، تر نكردى از ادب اى روح تشنگى! آموخت درس عاشقى و استقامت، آب‏ ترجيع درد را، ز گريزى كه از تو داشت سر می‌‏زند هنوز به سنگ ندامت، آب‏... سوگ تو را، ز صخره چكد قطره قطره، رود زين بيشتر سزاست به اشك غرامت آب‏ از ساغر سقايت فضلت قلم چشيد گسترد تا حريم تغزّل زعامت، آب‏ زينب، حسين را به گل سرخ خون شناخت بر تربت تو بود نشان و علامت: آب! از جوهر شفاعت تيغت بعيد نيست گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب‏ آمد به آستان تو گريان و عذرخواه با عزم پاى‌بوسى و قصد اقامت، آب‏ مى‌‏خوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را در ديدگان منتظرم بسته قامت، آب 📝 🌐 shereheyat.ir/node/818@ShereHeyat
34.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده نظرش خیره به گهوارۀ سقا مانده 📹 شعرخوانی @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یا ایها الساقی🔹 نه در توصیف شاعر‌ها، نه در آواز عشاقی تو افزون‌تر از اندیشه، فراوان‌تر از اغراقی وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی ندارند این صفت‌ها جز تو دیگر هیچ مصداقی به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان یزید آنجا که می‌گوید «الا یا ایها الساقی» تمام کودکان معراج را توصیف می‌کردند مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟ چنان رفتی که حتی سایه‌ات از رفتنت جا ماند رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی فرار از تو فراری می‌شود در عرصۀ میدان چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی بدون دست می‌آیی و از دستت گریزانند پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی به سوی خیمه‌ها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد که تو بی‌مشک سقّایی، که تو بی‌دست رزّاقی شنیدم بغض بی‌گریه به آتش می‌کشد جان را بماند باقی روضه درون سینه‌ام باقی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1370@ShereHeyat
مست‌اند همه، ساقی و ساغر که تو باشی از سر نپرد مستی، در سر که تو باشی در هیچ دلی هیچ غمی راه ندارد دلدار و دلارام و دلاور که تو باشی تکرار اباالفضل اباالفضل اباالفضل ذکری به من آموخته مادر، که تو باشی از گرگ هراسی به دلی راه ندارد بر یوسف این قوم، برادر که تو باشی بین‌الحرمین امن‌ترین جای جهان است این سو که حسین و سوی دیگر که تو باشی 📝 #محمدحسین_ملکیان 🌐 shereheyat.ir/node/3132 ✅ @ShereHeyat
💠 تاج شهیدان همه عالمی 🔹 وقتی سخن از تاج شهیدان همه عالم، ماه بنی‌هاشم علیه‌السلام و مدایح ایشان به میان می‌آید (به‌ویژه در ایام اعیاد شعبانیه) شاید بسیاری از هم‌نسلان من، ناخودآگاه به یاد مثنوی معروف مرحوم (۱۲۹۰-۱۳۶۱ش) می‌افتند. مرحوم ریاضی یزدی در شمارمعروف‌ترین و برجسته‌ترین شاعران انقلابی و ولایی‌سرا در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ بود و مثنوی ایشان، تا همین اواخر دهه ۶۰ به عنوان مناجات پایانی (بحرطویل‌خوانی) مجالس عزاداری خوانده می‌شد. 🔸 پرسش مهمی که ذهن من و هم‌نسلان مرا به خود مشغول داشته، این است که راز مقبولیت این مثنوی، و ماندگاری این مثنوی در ذهن نسل‌‌های بعد چیست؟ سعی دارم با بررسی ابعاد مختلف این مثنوی، به اندازه بضاعت خود به دنبال پاسخ به این سؤال باشم. لازم به ذکر است، از مهم‌ترین نکات در تاثیرگذاری شعر، اولاً شناخت شاعر از نیاز خاص مخاطب(فکری-عاطفی) است؛ و ثانیاً توان شاعر در انتقال مفاهیم به زبان ساده، مطابق ذهن و زبان مردم است. 🔹 به عبارت دیگر، هر شعری در یک دوره زمانی خاص، اگر مطابق اقتضائات(حال و مقام) سروده شود، و در آن به نیازهای فکری و عاطفی مخاطبان توجه شده باشد، و به زبانی ساده اما هنری(سهل ممتنع) ارائه شود، مطمئناً به زبان، ذهن و سپس قلب مردم آن زمان و حتی نسل‌های بعد راه پیدا می‌کند و در دل‌ها ماندگار می‌شود. مثنوی مرحوم ریاضی یزدی به دلیل بهره‌مندی از همین صفات و خصایل است که هنوز طراوت و جذابیت خود را حفظ کرده است. 🔸 دلایل موفقیت این شعر را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد: ۱. زبان و بیانِ ساده و طبیعی: (هیچ واژه متکلفانه، ناآشنا و نامأنوس، یا هیچ عبارت ثقیل و غیر قابل فهمی در آن وجود ندارد) ای حرمت قبلۀ حاجات ما یاد تو تسبیح و مناجات ما تاج شهیدان همه عالمی دست علی ماه بنی‌هاشمی عَمّ امام و اَخ و اِبن امام حضرت عباس علیه‌السلام ۲. محتوا‌محور بودن شعر: الف) اشارات مستقیم یا غیرمستقیم تاریخی ب) استنباط‌های شاعرانه از حقایق تاریخی ج) اشارات گسترده به بخش‌های جذاب زندگی حضرت مثلاً: اشاره به داستان رد امان‌نامه که بار حماسی-تاریخی بسیاری دارد و امروزه برخی شاعران از آن غافل‌اند: چون نهم ماه محرم رسید کار بدآنجا که تو دانی کشید از عقب خیمۀ صدر جهان شاه فلک‌جاه ملک‌آشیان شمر به‌آواز تو را زد صدا گفت کجایید بَنُو اُختنا تا برهانند ز هنگامه‌ات داد نشان خط امان‌نامه‌ات رنگ پرید از رخ زیبای تو لرزه بیفتاد بر اعضای تو من به امان باشم و جان جهان، از دم شمشیر و سنان بی‌امان؟! دست تو نگرفت امان‌نامه را تا که شد از پیکر پاکت جدا مزد تو زین سوختن و ساختن دست سپر کردن و سر باختن دست تو شد دسته شه لافتی خط تو شد خط امان خدا ۳. جلوه‌های مضمون گرایانه: کاربرد ترکیبات خاص و بدیع حاویِ بار مضمونی قوی، که باعث جذابیت اثر شده و احتمالاً در آن سال‌ها به نوعی، کشف زبانی به شمار آمده است. «تاج شهیدان» همه عالمی دست علی ماه بنی‌هاشمی همقدم «قافله‌سالار عشق» «ساقی عشاق» و علمدار عشق مکتب تو «مکتب عشق» و وفاست درس الفبای تو صدق و صفاست شمع شده آب شده سوخته «روح ادب» را ادب آموخته .
۴. جلوه‌های موسیقایی: عَمّ امام و اَخ و اِبن امام حضرت عباس علیه‌السلام کاربرد عبارت «حضرت عباس علیه‌السلام» در یک مصراع یا عبارت عربی «یا کاشف کرب الحسین»: ای علم افراشته در عالمین «اکشف یا کاشف کرب الحسین!» از نمونه‌هایی است که در چشم مخاطب، جلوۀ خاصی داشته است. ۵. کاربرد وزن کوتاه و نشاط‌ انگیز وزن کوتاه و سه رکنی «مفتعلن مفتعلن فاعلن» از نظر موسیقایی، طراوت و جذابیت خاصی دارد و شاید در آن دوران، نوع انتخاب وزن، غافلگیرانه بوده و جذابیت خاصی داشته است. گفتنی است، شاعر از ظرفیت‌های حماسی، نشاط‌انگیزی، ایجاز(خلاصه‌گویی) این وزن، به درستی و به خوبی استفاده کرده است. همه می‌دانیم که وقتی شاعر در مصراعی سه رکنی (مثلاً: مفتعلن مفتعلن فاعلن) مطلبی را ارائه کند، لازم است به جای اطناب (زیاده‌گویی، پرگویی و پرورش کلام) به ایجاز (خلاصه‌گویی، بیان تلگرافی ، مختصر و مفید، با محوریت تداعی) روی آورد. هنر مرحوم ریاضی این است که با وجود آن که مخاطب شعرش عموم مردم‌اند و به پرورش کلام و اطناب نیاز است، با محوریت «ایجاز»، مضامین را به صورت تمام و کمال ارائه کرده است. ۶. بیان سهل ممتنع (غیرمستقیم و شاعرانه) اگر مخاطب با ابیات این شعر، ارتباط مفهومی و حسی برقرار می‌کند، به راحتی ابیات را می‌فهمد و از آن لذت می‌برد، به جهت بیان شاعرانه شعر است. به جهت پرهیز از اطاله کلام، صرفاً به دو نکته اشاره می‌شود: الف) بیان شاعرانه با محوریت حسن تعلیل: مطلع شعبان همایون اثر بر ادب توست دلیلی دگر سوم این ماه چو نور امید شعشعۀ صبح حسینی دمید چارم این مه که پر از عطر و بوست نوبت میلاد علمدار اوست شد به هم آمیخته از مشرقین نور ابوالفضل و شعاع حسین ای به فدای سر و جان و تنت وین ادب آمدن و رفتنت وقت ولادت، قدمی پشت سر وقت شهادت، قدمی پیش‌تر! ب) روایت شاعرانه همین جنبه روایت‌گری (وصف با بیان جزئیات) باعث می‌شود که شاعر، زبان صمیمی و روان و عموم‌فهم را برگزیند: چون نهم ماه محرم رسید کار بدآنجا که تو دانی کشید از عقب خیمۀ صدر جهان شاه فلک‌جاه ملک‌آشیان شمر به‌آواز تو را زد صدا گفت کجایید بَنُو اُختنا تا برهانند ز هنگامه‌ات داد نشان خط امان‌نامه‌ات رنگ پرید از رخ زیبای تو لرزه بیفتاد بر اعضای تو... شاید تنها نکته‌ای که می‌توان بر این شعر خرده گرفت، غفلت از شیوه بلاغی در مصراع اول بیت است: تا برهانند ز هنگامه‌ات داد نشان خط امان‌نامه‌ات نکته یکم: جهش ضمیر و کاربرد آن، به شکلی که با زبان شاعر و شیوۀ بلاغی او در این شعر (بیان سهل ممتنع) سازگاری ندارد. نکته دوم: مضمون«رهاندن» در مصراع «تا برهانند ز هنگامه‌ات» انتخاب درست و شایسته‌ای برای این بیت نیست. امید است، بتوانیم به عنوان شکر نعمت، از میراث‌های ماندگار در ادب ولایی، به عنوان الگوهای پیشرفت و تعالی در شعر بیش از همیشه بهره ببریم. 📝 سیدمهدی حسینی رکن‌آبادی ✅ @smhroknabadi@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹سید الساجدین🔹 سلام! ای سلام خدا بر سلامت! درود! ای کلام الهی، کلامت! تو هم سجده؛ هم سیدالساجدینی که قلب حسین است بیت‌الحرامت... سلام خدا بر سجود و رکوعت درود خدا بر قعود و قیامت حجر بر در خانه‌ات قطعه سنگی مقام آورد سر به پای مقامت تو حَجّی، صلاتی، زکاتی، جهادی تو ممدوح با نامِ زین العبادی تو در تیرگی‌ها سراج‌المنیری تو همچون پیمبر، بشر را بشیری سماوات و عرش‌اند در اختیارت تو آزادۀ عالمی، کی اسیری؟ تو در کنج ویرانه‌ها هم بهشتی تو در زیر زنجیرها هم امیری به پای تو سر کرد خم «سربلندی» تو تنها به نزدِ خدا سر به زیری یمِ هشت بحری و دُرِّ سه دریا ولی خداوند حیّ قدیری تو «قدر» و «تبارک» تو «فرقان» و «نوری» تو عیسی، تو گردون، تو موسی، تو طوری... تو زمزم، تو مروه، تو سعی و صفایی تو فرزند کعبه، تو رکن و منایی تو قرآن، تو احمد، تو حیدر، تو زهرا تو در حُسن، آیینۀ مجتبایی امامی و پیغمبری از تو زیبد که تنها پیام‌آورِ کربلایی کلامت بوَد وحیِ صاعد چه گویم تو از پای تا سر کلامِ خدایی دعا بر دهان و لبت بوسه آرد همانا همانا تو روح دعایی چه بهتر که «میثم» ثنای تو گوید برای تو خواند، برای تو گوید 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1371@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹مزامیر صحیفه🔹 بسته‌ست همه پنجره‌ها رو به نگاهم چندی‌ست که گمگشتۀ در نیمۀ راهم حس می‌کنم آیینۀ‌ من تیره و تار است بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است از بس که مناجات سحر را نسرودم سجادۀ‌ بارانی خود را نگشودم پای سخن عشق دلم را ننشاندم یعنی چه سحرها که ابوحمزه نخواندم ای کاش کمی کم کنم این فاصله‌ها را با خمسه‌عشر طی کنم این مرحله‌ها را بر آن شده‌ام تا که صدایت کنم امشب تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب ای زینت تسبیح و دعا زمزمه‌هایت در حیرتم آخر بنویسم چه برایت؟ اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه‌ست جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت در پردۀ‌ عشاق تو یک گوشه نشسته‌ست صد حنجره داوود در آغوش صدایت از بس که ملک دور و برت پر زده گشته‌ست «پیراهن افلاک پر از عطر عبایت» تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران باشد حجرالاسود، الکن به ثنایت من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم عالم شده سجاده و افتاده به پایت 📝 🌐 shereheyat.ir/node/248@ShereHeyat