eitaa logo
شعر هیأت
11.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
206 ویدیو
20 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹هشتمین بهار🔹 من كیستم؟ کبوتر بی‌آشیانه‌ات محتاج دست‌های تو و آب و دانه‌ات نامت بلند مثل غزل‌های آسمان هشت‌آسمان نشسته به ایوان خانه‌ات از کوچه‌باغ‌های نشابور رد شدی با کوله‌باری از غم غربت به شانه‌ات دل در مدینه عاشق روی تو شد ولی از کوچه‌های توس گرفتم نشانه‌ات دست من و ضریح تو ای هشتمین بهار امشب دلم عجیب گرفته بهانه‌ات 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5426@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شوق شهادت🔹 پروانه شد تا شعله‌ور سازد پرش را پیچید در شوق شهادت باورش را داغ گلویش تازه شد از قحطی آب وقتی به خنجر داد زخم حنجرش را... با رود جاری کرد در دشتی عطشناک آن دست‌های کوچک و نام‌آورش را تا لحظه‌ای دیگر عمویش زنده باشد انداخت بر وی، کودکانه پیکرش را با کاروان، بعد از غروب سرخ خورشید بر نیزه می‌بردند در غربت سرش را! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3967@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شور شهادت🔹 این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیده‌ست؟ سیزده بار زمین دور قدش گردیده‌ست رو به سرچشمهٔ زیبایی و دریای وفا ماه از اوست که این‌گونه به خود بالیده‌ست خاک پرسید که سرچشمهٔ این نور کجاست؟ عشق انگشت نشان داد که او تابیده‌ست پیش او شور شهادت ز عسل شیرین‌تر آسمان میوهٔ احساس ز چشمش چیده‌ست گر چه هفتاد و دو لاله همه از ایل بهار باغ سرسبزتر از او به جهان کی دیده‌ست؟... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/775@ShereHeyat
🔹اذان عشق🔹 وقتی نمازها همه حول نگاه توست شاید که کعبه هم نگران سپاه توست بی‌شک «سعید» نیز به چشمت اقامه کرد رو می‌کنم به قبلۀ سرخی که راه توست هر صبح با اذان علی‌اکبرِ تو عشق، تکرار می‌شود که بگوید پگاه توست هر روز و شب به خاک شما سجده می‌برم خاکی که ذره ذرۀ آن بارگاه توست «خورشید سر برهنه برون شد ز کوهسار» تا بنگرد به غیرت سقا که ماه توست این شعله‌ها که در نفس باد می‌دود گرد و غبار حادثه یا اشک و آه توست طوفان فرو نشست ولی کربلا هنوز چشم‌انتظار بیرق سبز نگاه توست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3762@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شوق شهادت🔹 پروانه شد تا شعله‌ور سازد پرش را پیچید در شوق شهادت باورش را داغ گلویش تازه شد از قحطی آب وقتی به خنجر داد زخم حنجرش را... با رود جاری کرد در دشتی عطشناک آن دست‌های کوچک و نام‌آورش را تا لحظه‌ای دیگر عمویش زنده باشد انداخت بر وی، کودکانه پیکرش را با کاروان، بعد از غروب سرخ خورشید بر نیزه می‌بردند در غربت سرش را! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3967@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شور شهادت🔹 این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیده‌ست؟ سیزده بار زمین دور قدش گردیده‌ست رو به سرچشمهٔ زیبایی و دریای وفا ماه از اوست که این‌گونه به خود بالیده‌ست خاک پرسید که سرچشمهٔ این نور کجاست؟ عشق انگشت نشان داد که او تابیده‌ست پیش او شور شهادت ز عسل شیرین‌تر آسمان میوهٔ احساس ز چشمش چیده‌ست گر چه هفتاد و دو لاله همه از ایل بهار باغ سرسبزتر از او به جهان کی دیده‌ست؟... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/775@ShereHeyat
🔹اذان عشق🔹 وقتی نمازها همه حول نگاه توست شاید که کعبه هم نگران سپاه توست بی‌شک «سعید» نیز به چشمت اقامه کرد رو می‌کنم به قبلۀ سرخی که راه توست هر صبح با اذان علی‌اکبرِ تو عشق، تکرار می‌شود که بگوید پگاه توست هر روز و شب به خاک شما سجده می‌برم خاکی که ذره ذرۀ آن بارگاه توست «خورشید سر برهنه برون شد ز کوهسار» تا بنگرد به غیرت سقا که ماه توست این شعله‌ها که در نفس باد می‌دود گرد و غبار حادثه یا اشک و آه توست طوفان فرو نشست ولی کربلا هنوز چشم‌انتظار بیرق سبز نگاه توست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3762@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹هشتمین بهار🔹 من كیستم؟ کبوتر بی‌آشیانه‌ات محتاج دست‌های تو و آب و دانه‌ات نامت بلند مثل غزل‌های آسمان هشت‌آسمان نشسته به ایوان خانه‌ات از کوچه‌باغ‌های نشابور رد شدی با کوله‌باری از غم غربت به شانه‌ات دل در مدینه عاشق روی تو شد ولی از کوچه‌های طوس گرفتم نشانه‌ات دست من و ضریح تو ای هشتمین بهار امشب دلم عجیب گرفته بهانه‌ات 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5426@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹هشتمین بهار🔹 من كیستم؟ کبوتر بی‌آشیانه‌ات محتاج دست‌های تو و آب و دانه‌ات نامت بلند مثل غزل‌های آسمان هشت‌آسمان نشسته به ایوان خانه‌ات از کوچه‌باغ‌های نشابور رد شدی با کوله‌باری از غم غربت به شانه‌ات دل در مدینه عاشق روی تو شد ولی از کوچه‌های طوس گرفتم نشانه‌ات دست من و ضریح تو ای هشتمین بهار امشب دلم عجیب گرفته بهانه‌ات 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5426@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شوق شهادت🔹 پروانه شد تا شعله‌ور سازد پرش را پیچید در شوق شهادت باورش را داغ گلویش تازه شد از قحطی آب وقتی به خنجر داد زخم حنجرش را... با رود جاری کرد در دشتی عطشناک آن دست‌های کوچک و نام‌آورش را تا لحظه‌ای دیگر عمویش زنده باشد انداخت بر وی، کودکانه پیکرش را با کاروان، بعد از غروب سرخ خورشید بر نیزه می‌بردند در غربت سرش را! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3967@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹شور شهادت🔹 این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیده‌ست؟ سیزده بار زمین دور قدش گردیده‌ست رو به سرچشمهٔ زیبایی و دریای وفا ماه از اوست که این‌گونه به خود بالیده‌ست خاک پرسید که سرچشمهٔ این نور کجاست؟ عشق انگشت نشان داد که او تابیده‌ست پیش او شور شهادت ز عسل شیرین‌تر آسمان میوهٔ احساس ز چشمش چیده‌ست گر چه هفتاد و دو لاله همه از ایل بهار باغ سرسبزتر از او به جهان کی دیده‌ست؟... 📝 🌐 shereheyat.ir/node/775@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹هشتمین بهار🔹 من كیستم؟ کبوتر بی‌آشیانه‌ات محتاج دست‌های تو و آب و دانه‌ات نامت بلند مثل غزل‌های آسمان هشت‌آسمان نشسته به ایوان خانه‌ات از کوچه‌باغ‌های نشابور رد شدی با کوله‌باری از غم غربت به شانه‌ات دل در مدینه عاشق روی تو شد ولی از کوچه‌های طوس گرفتم نشانه‌ات دست من و ضریح تو ای هشتمین بهار امشب دلم عجیب گرفته بهانه‌ات 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5426@ShereHeyat