#امام_سجاد علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹سجادهای به وسعت عشق🔹
مدینه باز هوای خوشِ بهاری داشت
هوای تازۀ فصل بنفشهکاری داشت
چمن شکوفه به گیسوی نخلها میبست
مدینه حالت بُهت و امیدواری داشت
نشسته چشم به راه ستاره، شب تا صبح
مدینه پلک نمیزد که بیقراری داشت..
«ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد»
که مهر در قدمش شوق جاننثاری داشت..
جمال روشن این ماه را نگاه کنید
که حُسن یوسف از او رنگ شرمساری داشت
حلاوت از نفسش، چشمه چشمه میجوشید
طروات سخنش جلوۀ بهاری داشت
به سرو، قامت او راستقامتی آموخت
که استقامت و ایمان و پایداری داشت
سجود کرد به سجادهای به وسعت عشق
چه سجدهای که تجلای رستگاری داشت
دخیل بست به قندیل اشک او محراب
که چشمهای ز غبار زمانه عاری داشت
قلم در اول توصیف او به خود لرزید
که در مقام رضا، صبر و استواری داشت
به یک دعای غلامش، به دشت و صحرا ریخت،
سحاب رحمت حق، هر چه اشک جاری داشت
به بوسهای حجرالاسود از لبش گل داد
حریم کعبه از او یاد و یادگاری داشت
هُشام کرد تجاهل اگر در اوصافش
زبان گشود «فرزدق» که شوق یاری داشت
اشاره کرد که فرزند مکه است و منا
اشارهای که حکایت ز حقگزاری داشت
جهانِ کوچک ما، حیف درنیافت که او
چهقدر شوکت و فضل و بزرگواری داشت
شمیم عشق حسین انتشار یافت از او
چرا که ساغر چشمش، گلابِ جاری داشت..
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/4976
✅ @ShereHeyat
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹مزامیر صحیفه🔹
بستهست همه پنجرهها رو به نگاهم
چندیست که گمگشتۀ در نیمۀ راهم
حس میکنم آیینۀ من تیره و تار است
بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است
از بس که مناجات سحر را نسرودم
سجادۀ بارانی خود را نگشودم
پای سخن عشق دلم را ننشاندم
یعنی چه سحرها که ابوحمزه نخواندم
ای کاش کمی کم کنم این فاصلهها را
با خمسهعشر طی کنم این مرحلهها را
بر آن شدهام تا که صدایت کنم امشب
تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب
ای زینت تسبیح و دعا زمزمههایت
در حیرتم آخر بنویسم چه برایت؟
اعجاز کلام تو مزامیر صحیفهست
جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت
در پردۀ عشاق تو یک گوشه نشستهست
صد حنجره داوود در آغوش صدایت
از بس که ملک دور و برت پر زده گشتهست
«پیراهن افلاک پر از عطر عبایت»
تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران
باشد حجرالاسود، الکن به ثنایت
من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم
عالم شده سجاده و افتاده به پایت
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/248
✅ @ShereHeyat
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹نسیم اجابت🔹
چشمان منتظر خورشید، با خندههای تو میخندد
آه ای تبسم روحانی، هستی به پای تو میخندد
با واژههای گل و لبخند، دارد لب پدرت پیوند
باران بوسه که میگیرد، بابا برای تو میخندد
بانوی شهر خدا حالا، در بر گرفته مسیحش را
دستان منتظر باران، با ربنای تو میخندد
میآیی از گل و فروردین، از نص واقعهای شیرین
آری صحیفۀ هفت اقلیم، با هر دعای تو میخندد
ای پیر وصل مناجاتی، ای آنکه قبلۀ حاجاتی
در هر فراز مناجاتت، گویی خدای تو میخندد
ای روح سجده! دل محراب، در حسرت قدمت بیتاب
آری نسیم اجابت در، زلف رهای تو میخندد
هرچند اهل زمین بودم، هرچند خاکنشین بودم
هربار گریه شدم دیدم، دست عطای تو میخندد
یکبار دیگر از این کوچه، مثل نسیم گذر کردی
در صحن سینۀ مشتاقم، عطر عبای تو میخندد
این شعر هجرت من بوده، از مروهای نفس آلوده
در چشمهای زلال بيت، دارد صفای تو میخندد
📝 #حامد_اهور
🌐 shereheyat.ir/node/1372
✅ @ShereHeyat
#صلوات
#دعا #رباعی
💠 #امام_سجاد (علیهالسلام)
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ... وَ هَبْ لِي مَعَالِيَ الْأَخْلَاقِ»
خداوندا! بر محمد و خاندانش درود فرست... و ارزشهاى والای اخلاقی را به من ببخش!
📗 صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق
🔹گل محمدی🔹
کم نیست گل محمدی در باغش
گلهای بهشتاند همه مشتاقش
در بین صحیفه واژهها با صلوات
ناباند چنان مکارمالأخلاقش
#رضا_خورشیدی_فرد
✅ @ShereHeyat
#امام_سجاد علیهالسلام
#مربع_ترکیب
🔹فجر امید🔹
مژده کز آفاق روشن، گل به دست آمد بهار
برگ برگ سبزه را شیرازه بست آمد بهار
دید دریا تشنه، صحرا عاشق است آمد بهار
جام بر کف، خنده بر لب، میپرست آمد بهار
در مسیرش مخمل سبز چمن گستردهاند
حلّه رنگینِ یاس و یاسمن گستردهاند
باغ باید در قدومش عنبرافشانی کند
هدهد شهر سبا، بال و پرافشانی کند
ماه بَذر نقره پاشد، گوهرافشانی کند
آفتاب از مشرق گیتی زرافشانی کند
تا ببیند آسمان اوج و فرود عشق را
تا بخوانند اختران با هم سرود عشق را
انتظار عاشقان فجر امید دیگریست
روشنیبخش جهان صبح سپید دیگریست
در بهار آرزو عید سعید دیگریست
زادروز سید سجاد عید دیگریست
عید تقوا و عدالت، عید آزادی رسید
جشن ایثار و شهامت، موسم شادی رسید
کیست این مولا که شد صدق از صفایش جلوهگر
عشق از او پیدا شد و مهر از وفایش جلوهگر
حُسن یوسف از جمال دلربایش جلوهگر
مطلعالفجر اجابت از دعایش جلوهگر
لیلةالقدر امامت، نازپرورد حسین
از دو عالم آشناتر با غم و درد حسین
آن که آیین وفا را جلوه بخشید و جلا
شاهد بزم و شهادت، یادگار کربلا
روح ایمان و عبادت، اسوۀ اهل ولا
خطبهخوان بینظیر و... خسته از شام بلا
راهبان کعبۀ آزادی و عشق و جهاد
پاسدار مکتب توحید و عدل و اتحاد
دفتر آزادگی با سعی او شیرازه شد
از گلاب اشک او گلزار ایمان تازه شد
عشق عالمگیر شد، عرفان بلندآوازه شد
آسمان در حیرت از آن صبر بیاندازه شد
چون دم پاک مسیحا خطبههای شام او
زخمه بر تار عواطف زد صلای عام او
گر چه عمری حسرت ایام را در دل نهفت
گر چه در گلزار احساسش گل ماتم شکفت
دشمن از اندیشۀ بیدارباش او نخفت
از قیام روز عاشورا سخن بیپرده گفت
لالههای دشت خون را باغبانی کرد و رفت
نهضت سرخ شقایق را جهانی کرد و رفت
ای مدینه! ای که اعجاز لبش را دیدهای
ای که در هجرانِ گل، تاب و تبش را دیدهای
گریۀ صبح و مناجات شبش را دیدهای
صبر طاقتسوز و سعی زینبش را دیدهای
موجزن دریای خون را دیدهای تا کربلا
در رکابش یک چمن گل چیدهای تا کربلا
ای مدینه! ما که از آن روضه دور افتادهایم
چون پرستو در بهار، از شوق و شور افتادهایم
خانه بر دوشیم و از فیض حضور افتادهایم
ما مگر از چشم آن دریای نور افتادهایم
ای مدینه! ارغوانی رنگ شد دلهای ما
سینهها آتش گرفت و تنگ شد دلهای ما
ای مدینه! باز در کوی تو منزل میکنیم
باز از دریای حسرت رو به ساحل میکنیم
پشت دیوار بقیعت خاک را گِل میکنیم
نور زهرا را چراغ روشنِ دل میکنیم
ای مدینه! ای که بوسیدی رکاب جبرئیل
باز کن بر روی این پروانه «باب جبرئیل»
ای مدینه! ما که با گلها تبسم میکنیم
در خیال خود تو را هر شب تجسم میکنیم
گر بخوانی در حضورت دست و پا گم میکنیم
با نسیم صبحدم، گاهی ترنم میکنیم
جلوۀ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/5446
✅ @ShereHeyat
#امام_سجاد علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔹طواف نور🔹
سلامٌ علی آلِ طاها و یاسین
به این خلق و این خوی و این عزّ و تمکین
رخش مصحف فاطمه، حُسن، قرآن
پُر از «قدر» و «وَاللَّیل» و «وَالشَّمس» و «وَالتّین»
درود الهی بر آن خُلق نیکو
سلام محمّد بر آن خوی شیرین
نماز از خضوعش به پرواز آید
دعا از نفسهای او بسته آذین
به سجادهاش آسمان آورد سر
به ذکر دعایش خدا گوید آمین
سلام خدا بر خضوع و خشوعش
قیام و قعود و رکوع و سجودش
درود خداوند حَیّ جلیلش
به قدر و کمال و جمال جمیلش
عجب نیست در مسلخ عشق و ایثار
اگر بوسه بر دست آرد خلیلش
عجب نیست کز عرشۀ عرش اعلا
طواف آرد از چارسو جبرئیلش
سلاطین غلامش، خواتین کنیزش
طوایف مریدش، قبایل دخیلش
حَجَر شاهد عزت و اقتدارش
هشام بن عبدالملکها ذلیلش
بسا تخت شاهی فرو رفت در گل
کجا حاکم گِل شود حاکم دل؟
«هشام» استلام حجر تا نماید
در آن ازدحامِ خلایق نشاید
نه قدری که از وی شود قدردانی
نه کس بود تا کس بر او ره گشاید
به ناگاه دیدند آمد جوانی
که پیوسته او را حَجَر میستاید
گشودند حُجّاج از چار سو، ره
که آن شاهدِ حُسن یکتا بیاید
یکی خواست تا سر به پایش گذارد
یکی رفت تا جان نثارش نماید
یکی گفت نامش چه باشد هشاما!
- حسد را نگر- گفت: نشناسم او را
به ناگه «فرزدق» خروشید در دم
که: این است نجل رسول مُکَرّم!
تو چون میکنی در مقامش تجاهل؟
من او را بِه از خویشتن میشناسم
نماز است بی او گناه کبیره
ثواب است بی او خطای مسلّم
تعالیم اسلام از اوست جاری
قوانین توحید از اوست محکم
چراغیست بر قلۀ آفرینش
امام است بر جملۀ خلق عالم
سلام و رکوع و سجود است از او
قنوت و قیام و قعود است از او
امامیست کو را اُمَم میشناسد
کریمیست کو را کرم میشناسد
صفا، مروه، مسعی، حَجَر، حِجر، زمزم
طواف و مطاف و حرم میشناسد
بیابان مکه، منا، خیف، مشعر
سماوات و لوح و قلم میشناسد
زمین میشناسد، زمان میشناسد
عرب میشناسد، عجم میشناسد
یم و قطره و ماه و خورشید، او را
به ذات الهی قسم میشناسد
سلام خدا بر اَب و جَدّ و مامش
مسلمان بود هر که داند امامش
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/5447
✅ @ShereHeyat
#شعر_توحیدی
#دعا #رباعی
💠 #امام_سجاد (علیهالسلام)
«وَ سَهِّلْ إِلَى بُلُوغِ رِضَاكَ سُبُلِی»
[خدایا] راهم را در رسیدن به خشنودیات هموار نما!
📗 صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق
🔹خشنودی یار🔹
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
وقتی که رسیدیم به پایان مسیر
خشنودی یار را ببینیم ای کاش
📝 #محمدرضا_شفیعی
✅ @ShereHeyat
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹نیمی از کربلا🔹
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
تو را در حرا، در حرم، در مدینه
تو را در صفا، در منا دیده بودم
تو را بین محراب خونین کوفه
تو را در مقام رضا دیده بودم
تو را در همانجا که خورشید گل کرد
کنار همان نیزهها دیده بودم...
من از روز اوّل که محو تو گشتم
تو را نیمی از کربلا دیده بودم
تو را کوهی از صبر، انبوهی از عشق
تو را سورهای از خدا دیده بودم
تو را شیرمردی که در اوج سختی
نشد از خدایش جدا، دیده بودم
تو را باصفا چون بهارِ پرستش
تو را روحِ سبزِ دعا دیده بودم...
📝 #محمد_فخارزاده
🌐 shereheyat.ir/node/944
✅ @ShereHeyat
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹شمشیرِ دعا🔹
سپر ز گریه و شمشیر از دعا دارد
مَلَک به سجدۀ او رشکِ اقتدا دارد
حقوق را چه کسی مثل او ادا کرده؟
نماز را چه کسی مثل او به پا دارد؟
اگر به مصلحتی چند روز بیمار است
برای هر چه که درد است او دوا دارد
مدیح حضرت سجاد هر چه بنویسند
قسم به شعر فرزدق، هنوز جا دارد
بپرسد از حجرالاسود از ولایت او
هر آن کسی که به سجاد، شک روا دارد
علیست اسم و علی رسم او، بپرس از شب
که زخم شانۀ او ریشه در کجا دارد؟
بپرس کوچه به کوچه کدام شبگرد است
که سفرههای یتیمان از او غذا دارد..
فدای آن لب خشکی که لحظۀ افطار
به اشک، روضۀ عطشان کربلا دارد
رسول کربوبلا، وارث حسین چه گفت؟
که بعد خطبۀ او دشمنش عزا دارد
📝 #سعید_تاجمحمدی
🌐 shereheyat.ir/node/5448
✅ @ShereHeyat
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹فرزند زمزم🔹
ای خالق راز و نیاز عاشقانه
در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه
ای آسمان پیشانیات، ای ابر ای کوه
سجادۀ تو دشتهای بیکرانه
دارند در دستانِ هنگامِ قنوتت
گنجشکهای بیشماری آشیانه
تسبیح میگویی تمام طول شب را
با اشکهایت دانه دانه دانه دانه
فرزند زمزم! کیستی، اهل کجایی؟
در چشمهایت داری از کوثر نشانه
فریاد عاشوراست موج پرچمی که
وادی به وادی میبری بر روی شانه
وقتی که در حال مرور کربلایی
عالم سراسر میشود پروانهخانه
این بیت آخر با خودش دارد درودی
بر مادرت، آن شهربانوی زمانه
📝 #اعظم_سعادتمند
🌐 shereheyat.ir/node/3917
✅ @ShereHeyat
#امام_سجاد علیهالسلام
#غزل
🔹چشمۀ نور🔹
من آمدم کلماتت به من زبان بدهند
زبان سادۀ رفتن به آسمان بدهند
من آمدم کلماتت مرا فرو ریزند
و مثل زلزله روح مرا تکان بدهند
به من که کور و کر و لال هستم و تاریک
مسیر چشمۀ نوری ز کهکشان بدهند
به من که گوشهای از دوزخ خودم هستم
به قدرِ یک سرِ سوزن کمی امان بدهند
به من مجال ملاقات با خدا در شب
به من زبان سخن گفتن و بیان بدهند...
کجاست تا کلماتت مرا منا ببرند
برات مرقد ششگوشۀ جهان بدهند؟
بریدهام... کلماتت کجاست ای باران!
که قدر تشنگیام لحظهای توان بدهند؟
📝 #مریم_سقلاطونی
🌐 shereheyat.ir/node/2427
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#غزل
🔹سایۀ مِهرت وسیع🔹
گرچه خیلی چیزها میدانی از من... هیچ وقت
کم نکردی لطف خود را آنی از من هیچ وقت
خوبیات باران یکریز و گناه من بزرگ
تو ندیدی غیر نافرمانی از من هیچ وقت
من ندیدم از تو غیر از چشمپوشی و کرم
تو ولی جز زشتی و نادانی از من هیچ وقت...
من دلم هرجایی است و سایۀ مِهرت وسیع
آفتابی... رو نمیگردانی از من هیچ وقت
با وجود بار سنگین گناه و معصیت
برنداری سایۀ رحمانی از من هیچ وقت...
آتش عشق تو روشن باد در قلبم عزیز
از تو میخواهم که این حیرانی از من... هیچ وقت...
📝 #مریم_سقلاطونی
🌐 shereheyat.ir/node/2225
✅ @ShereHeyat
#مناجات
#شهدا
🔹این همه یوسف🔹
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
چراغی مردهام، دل کن دلم را
به بسمالله، بسمل کن دلم را...
بده حالی که حالی تازه باشد
که هر فصلش وصالی تازه باشد
مدد کن لحظهای از خود گریزم
که تاریک است صبح رستخیزم
تمام فصل من شد برگریزان
بده داد منِ از خود گریزان
الهی سینهای داریم پُر سوز
تبسم کن در این آیینه یک روز...
همه حیران، چو موساییم در طور
تجلی کن، شبی، یا نور، یا نور!
تجلی کن که ما گمکرده راهیم
ببخشامان که لبریز از گناهیم
الهی سربهزیران تو هستیم
اسیرانیم، اسیران تو هستیم
اسیرانی سراسر دلپریشیم
الهی، ما گرفتاران خویشیم...
دلم سرگرمِ کارِ هیچکاری
امان از این پریشانروزگاری
نه گفتارم به کار آمد، نه رفتار
گرفتارم، گرفتارم، گرفتار...
الهی درد این دل را دوا کن
همین امشب مرا از من جدا کن...
خوشا آن دل که با روحش بِحِل کرد
بدا دنیا که ما را خون به دل کرد...
خوشا آنان که پیش از مرگ، مُردند
به راز عشق پی بردند و بردند...
به جوش آمد دوباره خون مردی
تو اما ای دلِ غافل، چه کردی؟
بخوان امشب به آهنگ جدایی
«کجایید ای شهیدان خدایی؟»...
«سبکباران خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند»...
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
به پای دوست دست از دست دادند
حسینآسا به پایش سر نهادند
چو «ابراهیم همت» در منا باش
سراپا غرق در نور خدا باش...
اگر شوق خدا داری چنین کن
صفا و سعی در میدان مین کن
بیا چون «میثمی» عبد خدا باش
به شوق کعبهاش در کربلا باش
چقدر این آسمانیخاک، زیباست
به دنیا گر بهشتی هست، اینجاست...
مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد
بگو تنهاترین، عاشقترین مرد...
«بروجردی»، «جهانآرا» و «همت»
«محمد»های کوی عشق و غیرت...
در این شبهای غم، شبهای غربت
ز ما دستی بگیرید ای جماعت...
چو «مهدی» عاشقی بیادعا نیست
به «زینالدین» قسم، مثل شما نیست...
اگر «مهدی» شدی چون «باکری» باش
اگر خواهان حُسنی، «باقری» باش
«حسن» رازی که در خاکش سپردیم
دریغا پی به معنایش نبردیم
حسن یعنی حسین صبرپیشه
شهید کربلاهای همیشه
حسن گفتی، حسینیتر شد این دل
به یاد کربلا، محشر شد این دل
چه دید آن روز؟ قرآن روی نیزه
«حسین» کربلاهای هویزه...
حسینِ من ابوالفضلی دگر بود
صدایی تابناک و شعلهور بود
به حقّ حق، به حقّ «تندگویان»
شهید تازهای از من برویان
«ز جانان مهر و از ما جانفشانیست
جواب مهربانی، مهربانیست»
دلم دلتنگ مردان صمیمیست
مرید «حاج عباس کریمی»ست
چه ماند از او به جز مشتی غریبی؟
چه ماند از او؟ همین قرآن جیبی...
خوشا آنان که تا او پر گرفتند
حیات تازهای از سر گرفتند...
به «زینالدین» قسم اهل نبردیم
اگر سر رفت از دین برنگردیم
اگر «فهمیده» را فهمیده بودیم
همه شیران میداندیده بودیم...
تو یادت هست در شبهای پاوه
چراغی آسمانی بود «کاوه»
شما از عشق یک دم برنگشتید
شهید کربلای چار و هشتید
شهیدان سورۀ والفجر هشتاند
که چون آب از دل آتش گذشتند...
چقدر اروند رنگ نیل دارد
چقدر این لشکر اسماعیل دارد
شهادت را چو اسماعیل عطشان
تمام روزهاشان عید قربان
به حیدر سیرتانِ لیلةالقدر
به «اسماعیل»های لشکر «بدر»
به گلگون پیکران لشکر «نصر»
به حق سورۀ «والفتح» و «والعصر»
الهی گوشۀ چشمی به ما کن
به ما حال مناجاتی عطا کن...
تمام «قدسیان» «خوشسیرتاناند»
دل ما را به آتش میکشانند
به یاد بچههای «لشکر هفت»
قرار از دل شد و خواب از سرم رفت...
به حقِ «یا محمد! یا محمد!»
توسل کن بیاید «حاج احمد»
بیا در اوج زیبایی بمیریم
دم مُردن «تجلایی» بمیریم
افق، چاک دل خونینجگرهاست
سحر، جا پای مفقودالاثرهاست
بیا و مرتضایی کن دلت را
خدایی کن، خدایی کن دلت را
شهیدی بود چون «آوینی» این دل
چرا شد غرق در خودبینی این دل؟...
برادرهای من! امشب بمانید
برایم سورۀ یوسف بخوانید
چو ماهی بیتکلف بود یوسف
درون چاه، یوسف بود، یوسف
کجا یوسف اسیر چاه تن شد؟
به هر گامی خلیل بتشکن شد
چرا ما ماه کنعانی نباشیم؟
چرا ما یوسف ثانی نباشیم؟
چرا ما چشم یوسفبین نداریم؟
مسلمانیم و درد دین نداریم
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/3765
✅ @ShereHeyat
#دفاع_مقدس
#راهیان_نور
#غزل
🔹دنیای دیگر🔹
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
با هر نسیم، مردهدلی زنده میشود
آری دمش مثال مسیحای دیگریست
اینجا همیشه چشم به دنبال معجزهست
در هر نگاه شوق تماشای دیگریست
خون شهید در همه جا موج میزند
دریا در این کرانه به معنای دیگریست
خاکش چقدر بوی عجیبی گرفته است!
این پهنه جایگاه قدمهای دیگریست
بعد از وقوع کربوبلا، خون این زمین
در پای دین هر آینه امضای دیگریست
اینجا چقدر با همه جا فرق میکند!
اینجا شلمچه نیست که دنیای دیگریست
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/3076
✅ @ShereHeyat
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاک جبهه خونآلوده
ما منتظر امام غائب هستیم
او منتظر امام قائم بوده
📝 #سیدمحمدمهدی_شفیعی
✅ @ShereHeyat
#دفاع_مقدس
#شهدا
#مثنوی
🔹خاک آسمانی🔹
ما دردها و داغها را میشناسیم
غوغای باد و باغها را میشناسیم...
نام علی را زینت سربند کردیم
اروند و بهمنشیر را دربند کردیم...
ما هفت دریا بینشانیم و غریبیم
ما پنج وادی آیۀ امّن یجیبیم...
ما مرد دریا، مرد صحرا، مرد دشتیم
ما یادگار حملۀ والفجر هشتیم
هر کس که آنجا بود بینام و نشان بود
آنجا زمین دلبازتر از آسمان بود...
ای چفیههای مانده در باران کجایید؟
سجّادههای روشن ایمان کجایید؟...
در هر رواق سنگری عطر خدا بود
تنها دعا بود و دعا بود و دعا بود
آنان که در این امتحان پیروز بودند
در کربلای پنج، دشمن سوز بودند...
ما عیش دشمن را به کامش زهر کردیم
کاری که ما در فتح خونینشهر کردیم
ققنوسها بودند و آتش میخریدند
تنهای عاشق زخم ترکش میخریدند
خاکی، ولی آیینۀ افلاک بودند
سنگرنشینان آبروی خاک بودند
فریادهای خفته را خاموش بردیم
یک کربلا آیینه را بر دوش بردیم...
جز «همّت» و مردی و جانبازی ندیدیم
ما عاشقی مانند «خرّازی» ندیدیم
اینجا پر از اسطورههای جاودانیست
این سرزمین خاکیست، امّا آسمانیست
هان ای بلاجویان دشت کربلایی
آه ای شهیدان، ای شهیدان خدایی
من در شما دیدم جهانی بیکران را
بعد از شما بستند راه آسمان را
بعد از شما ماندیم ما و زندگانی
شرمندهایم ای روحهای آسمانی
رفتید تا ما چند روزی زنده باشیم
میخواستید از عکستان شرمنده باشیم...
شعر بلند عشق را با خون سرودید
اصلا شما انگار این جایی نبودید...
📝 #عباس_شاهزیدی
🌐 shereheyat.ir/node/2534
✅ @ShereHeyat
#دفاع_مقدس
#مثنوی
🔹نردبان آسمان🔹
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
سواران لحظهای تمکین نکردند
ترحّم بر من مسکین نکردند
سواران از سر نعشم گذشتند
فغانها کردم، اما برنگشتند
اسیر و زخمی و بی دست و پا من
رفیقان، این چه سودا بود با من؟...
اگر دیر آمدم مجروح بودم
اسیر قبض و بسط روح بودم
در باغ شهادت را نبندید
به ما بیچارگان زان سو نخندید
رفیقانم دعا کردند و رفتند
مرا زخمی رها کردند و رفتند
رها کردند در زندان بمانم
دعا کردند سرگردان بمانم
شهادت نردبان آسمان بود
شهادت آسمان را نردبان بود
چرا برداشتند این نردبان را؟
چرا بستند راه آسمان را؟...
دلم تا دست بر دامان در زد
دو دستی سنگ شیون را به سر زد...
چه درد است این که در فصل اقاقی
به روی عاشقان در بسته ساقی
بر این در، وای من قفلی لجوج است
بجوش ای اشک هنگام خروج است
در میخانه را گیرم که بستند
کلیدش را چرا یا رب شکستند؟!...
من آخر طاقت ماندن ندارم
خدایا تاب جان کندن ندارم
دلم تا چند یا رب خسته باشد؟
در لطف تو تا کی بسته باشد؟
بیا باز امشب ای دل در بکوبیم
بیا اینبار محکمتر بکوبیم...
بکوب ای دل که غفار است یارم
من از کوبیدن در شرم دارم
بکوب ای دل که جای شک و ظن نیست
مرا هر چند روی در زدن نیست
کریمان گر چه ستار العیوباند
گدایانی که محجوباند خوباند
بکوب ای دل، مشو نومید از این در
بکوب ای دل هزاران بار دیگر...
اگر آه تو از جنس نیاز است
در باغ شهادت باز، باز است...
📝 #قادر_طهماسبی
🌐 shereheyat.ir/node/3918
✅ @ShereHeyat
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار
در رهت به انتظار، صف به صف نشستهاند
کاروانی از شهید، کاروانی از بهار...
بر سرم نمیکشی دست مهر اگر، مَکش
تشنۀ محبتاند لالههای داغدار
دستهدسته گم شدند سهرههای بینشان
تشنهتشنه سوختند، نخلهای روزهدار
میرسد بهار و من بیشکوفهام هنوز
آفتاب من بتاب، مهربان من ببار!
📝 #علیرضا_قزوه
🌐shereheyat.ir/node/261
✅ @ShereHeyat
#شهدا
#مثنوی
🔹خدایا دلم را کجا می برند؟🔹
شبم در حضوری لبالب گذشت
کدامین شبم مثل آن شب گذشت
شب برگزیدن، شب انتخاب
شب گام تا قلّۀ آفتاب
شب عاشقان نفس سوخته
شب چهرههای برافروخته
شب شبنم و شعله و شط و خون
شب مستی و شور عشق و جنون
شب خیزش عقدههای زمین
شب دست و پا باختن روی مین
شب خاک با خون معطّر شدن
شب تا سحر لاله پرپر شدن
شب در زمین آسمانی شدن
شب در خداوند فانی شدن
نه ناسوت بود و نه لاهوت بود
شب آتش و خون و باروت بود
شب همّت بیهماوردهاست
شب راستقامتترین مردهاست
شب دل سپردن به دریاست این
شب بیخیالی ز دنیاست این...
فلک باز قصد زمین کرده است
کسی پشت این شب کمین کرده است
اُحد...بدر...خیبر...و یا کربلاست
خدایا نمیدانم اینجا کجاست؟
صدا میزند عشق از علقمه
بیایید با رمز یا فاطمه
شب عشق بازی، شبی پرخروش
شب چفیههای غریبی به دوش
شب وحشی ترکش و تیرهاست
و گردانی از بانگ تکبیرهاست
در این کوله پشتی غم آوردهام
شهادت! کجایی؟ کم آوردهام
هلا ای رفیقان همسنگرم
شما دیگرید و من آن دیگرم...
شما مشعل راه آیندهاید
شما تا همیشه... شما زندهاید...
در این موج، خود را رها کردهام
دلم را به نام شما کردهام
مرا هم رهایی دهید از قفس
بگیرید از من، مرا یک نفس
اسیر غم جان و تن ماندهام
مصیبت همین است، من ماندهام
رفیق مرا بیصدا میبرند
خدایا دلم را کجا می برند؟
در این کوله پشتی غم آوردهام
شهادت! کجایی؟ کم آوردهام
📝 #عباس_شاهزیدی
🌐 shereheyat.ir/node/2532
✅ @ShereHeyat
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانۀ دیگر بگیریم
بیا گمکردۀ دیرین خود را
سراغ از لالۀ پرپر بگیریم
📝 #قیصر_امینپور
✅ @ShereHeyat
#دفاع_مقدس
#شهدا
#مثنوی
🔹کجایند مردان بیادّعا؟🔹
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
شب و خلوت و بغض نشکفتهام
شب و مثنویهای ناگفتهام
شب و نالههای نهان در گلو
شب و ماندن استخوان در گلو
من امشب خبر میکنم درد را
که آتش زند این دل سرد را
بگو بشکفد بغض پنهان من
که گل سر زند از گریبان من
مرا کشت خاموشی نالهها
دریغ از فراموشی لالهها
کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟
کجایند مردان بیادّعا؟
کجایند شورآفرینان عشق؟
علمدارمردان میدان عشق...
همانان که از وادی دیگرند
همانان که گمنام و نامآورند
هلا، پیر هشیار درد آشنا!
بریز از می صبر، در جام ما
من از شرمساران روی توام
ز دُردیکشان سبوی توام
غرورم نمیخواست اینسان مرا
پریشان و سردرگریبان مرا
غرورم نمیدید این روز را
چنان نالههای جگرسوز را
غرورم برای خدا بود و عشق
پل محکمی بین ما بود و عشق
نه، این دل سزاوار ماندن نبود
سزاوار ماندن، دل من نبود
من از انتهای جنون آمدم
من از زیر باران خون آمدم
از آنجا که پرواز یعنی خدا
سرانجام و آغاز یعنی خدا
هلا، دینفروشان دنیاپرست!
سکوت شما پشت ما را شکست
چرا ره نبستید بر دشنهها؟
ندادید آبی به لب تشنهها؟
نرفتید گامی به فرمان عشق
نبردید راهی به میدان عشق
اگر داغ دین بر جبین میزنید
چرا دشنه بر پشت دین میزنید؟
خموشید و آتش به جان میزنید
زبونید و زخم زبان میزنید
کنون صبر باید بر این داغها
که پر گل شود کوچهها، باغها
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/2124
✅ @ShereHeyat
ای که در سورۀ تبسم خود لطف «وَالشَّمس» و «وَالقَمَر» داری
نوری از آفتاب روشنتر، رویی از ماه خوبتر داری
تو کدامین گلی که دیدن تو، صلواتی محمدی دارد
چقدر بر بهشت چهرهٔ خود رنگ و بوی پیامبر داری
هجرتت از مدینه شد آغاز مکه هم شاهد سلوک تو بود
کربلا، کوفه، شام حیراناند، تا کجاها سر سفر داری
باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو
چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری
با لب تشنه بودی و میسوخت در تب کربلا پر جبریل
وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری
از میان تمام اهل جهان، عرشِ پایینِ پا نصیب تو شد
عشق میداند و ادب که چقدر شوق پابوسی پدر داری
شوق پابوسی تو را داریم، حسرت آن ضریح ششگوشه
گوشهچشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری
در مدیح تو از مدایح تو، یا علی هرچه بیشتر گفتیم
با نگاهی پر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/249
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#غزل
🔹آفتاب حُسن🔹
محمد است و علیست آری؛ به خُلق و خَلق و به قد و قامت
چو سر زند آفتاب حُسنش، به پا کند در دلم قیامت
چه محشر است این بلند بالا! دل حسین است و جان لیلا
کجاست شبه پیمبر الّا علی اکبر؟... سرش سلامت...
به برق شمشیر این شهنشه کدام رزمنده میبرد رَه؟
به ضرب شصتش تبارکاللَه! چه با شجاعت چه با صلابت!...
خدا کند روسفید باشد، پسر اگر شد رشید باشد
ولادتش روز عید باشد، شده دعای حسین اجابت
علی اکبر جوان که باشد، شبیه او در جهان که باشد؟
خدا کند دیدهای نباشد، نکرده روی تو را زیارت
تو را که زیبایی تمامی، نمیشناسیم جز به نامی
تو را که بالاتر از کلامی، چگونه شعرم کند روایت؟
📝 #سعید_تاجمحمدی
🌐 shereheyat.ir/node/3786
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹یوسف لیلا🔹
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابان بیهمتا
شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام
همه تهماندههای نور را بر سفرۀ صحرا
میان چادر شب ماه زیباتر شود آنسان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا
خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن، تنها
تعالیالله رویش را که «والفجر» است تفسیرش
تعالیالله مویش را که «والیل اذا یغشا»
ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار
که در نزد پدر پایین میاندازد سر خود را
کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر
که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا
علی اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّبنابیطالب مهیا گشته بر هیجا!
که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد
میان آسمانها بر سر پابوسیاش دعوا
«اگر امر خدا جنگ است باید رفت» گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا
بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا
«منم من زادۀ زهرا، منم آیینۀ حیدر!»
ولی نشناختند او را ولینشناسها... دردا!
نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا...
امیدم سوی الطاف علی اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالی مرا در محشر کبری
📝 #رضا_یزدانی
🌐 shereheyat.ir/node/3216
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹کریم السجایا🔹
سلامٌ علی آل یاسین و طاها
سلامٌ علی آل خیر البرایا
سلام خدا و سلام رسولش
به ماهی که همتا ندارد به دنیا
اگر در فضائل... جمیل الثنایا
اگر در خصائل... کریم السجایا
به صورت حمید است و محمود و احمد
به سیرت علی است و عالی و اعلی
به هنگامۀ کارزار است حیدر
به هنگام ذکر و مناجات، زهرا
حسین است در علم و حلم و سیادت
شده عین عباس ساقی و سقا
که ساقی عشق است و مرد شهادت
که سقای آب حیات است و یحیی
خوشا آن اذانی که باران فیضش
کند خاک دلمُرده را باز اِحیا
فدای نمازی که وقت قیامش
سراسر شود دشت چشم تماشا
فدای قنوتی که پرواز داده
به افلاک دلهای دردآشنا را
فدای سجودی که با اشتیاقش
به خاک حرم سجده آورده طوبی
فدای سلامی که گفتهست پاسخ
به صد شوق آن را نبی البرایا
خوشا آن جوانی که در خلق و خویش
شود سورۀ حُسن یوسف سراپا
برای پدر چیست زیباتر از این؟
جوانش شود سرو خوش قد و بالا
برای حسین است از این چه خوشتر؟
که هر جا سخن گفت با ماه لیلا،
به غیر از سَمِعتُ به غیر از اَطَعتُ
نیاورد آن ماه حرفی به لبها
ببینید در این بیابان، چه ماهی
مهیا شده تا زند دل به دریا
که دریادل است و به لب دارد اینک:
ألَسنا علی الحق؟ ألَسنا؟ ألَسنا؟
چه سخت است از او چنین دل بریدن
مگر تاب میآوَرَد قلب بابا
بپرسید از چشم یعقوب، مردم!
از این هست جانکاهتر؟ هست آیا؟
نگاه حسین است حرزی به جانش
به لبهای زینب خدایا خدایا
به بازی گرفته چنان مرگ را او
که شد مست از آن رزم، شمشیر حتی
گرفتهست در دست خود ذوالفقاری
که برخاسته بانگ لا سیف الا...
چه شوریست در سر، چه شوقیست در دل
شگفتا از این جانفشانی شگفتا
شهادت شده مست چشمان مستش
که مشتاقتر پر گشودهست حالا
برای تماشای صبح نگاهش
دل قدسیان است غرق تمنا
ملائک همه صف به صف در طوافش
بهشت است دلتنگ آن ماهسیما
ببین کیست آغوش وا کرده سویش؟
ببین کیست کوثر به دست آمد اینجا؟
به بعثت رسیده مگر مصطفایی؟
و یا رفته تا آسمانها مسیحا؟
ذبیح است سوی منا پر گشوده؟
و یا این بیابان شده طور سینا؟
رسیدهست دیگر زمان عروجش
شنیدهست از سوی حق «ارجعی» را
زبان لال مانده به توصیف ذاتش
همان ذات ممسوس در ذات یکتا
سلامٌ علی اهل بیت النبوه
سلامٌ علی آل یاسین و طاها
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/4590
✅ @ShereHeyat