#مناجات
#شهدا
🔹این همه یوسف🔹
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
چراغی مردهام، دل کن دلم را
به بسمالله، بسمل کن دلم را...
بده حالی که حالی تازه باشد
که هر فصلش وصالی تازه باشد
مدد کن لحظهای از خود گریزم
که تاریک است صبح رستخیزم
تمام فصل من شد برگریزان
بده داد منِ از خود گریزان
الهی سینهای داریم پُر سوز
تبسم کن در این آیینه یک روز...
همه حیران، چو موساییم در طور
تجلی کن، شبی، یا نور، یا نور!
تجلی کن که ما گمکرده راهیم
ببخشامان که لبریز از گناهیم
الهی سربهزیران تو هستیم
اسیرانیم، اسیران تو هستیم
اسیرانی سراسر دلپریشیم
الهی، ما گرفتاران خویشیم...
دلم سرگرمِ کارِ هیچکاری
امان از این پریشانروزگاری
نه گفتارم به کار آمد، نه رفتار
گرفتارم، گرفتارم، گرفتار...
الهی درد این دل را دوا کن
همین امشب مرا از من جدا کن...
خوشا آن دل که با روحش بِحِل کرد
بدا دنیا که ما را خون به دل کرد...
خوشا آنان که پیش از مرگ، مُردند
به راز عشق پی بردند و بردند...
به جوش آمد دوباره خون مردی
تو اما ای دلِ غافل، چه کردی؟
بخوان امشب به آهنگ جدایی
«کجایید ای شهیدان خدایی؟»...
«سبکباران خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند»...
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
به پای دوست دست از دست دادند
حسینآسا به پایش سر نهادند
چو «ابراهیم همت» در منا باش
سراپا غرق در نور خدا باش...
اگر شوق خدا داری چنین کن
صفا و سعی در میدان مین کن
بیا چون «میثمی» عبد خدا باش
به شوق کعبهاش در کربلا باش
چقدر این آسمانیخاک، زیباست
به دنیا گر بهشتی هست، اینجاست...
مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد
بگو تنهاترین، عاشقترین مرد...
«بروجردی»، «جهانآرا» و «همت»
«محمد»های کوی عشق و غیرت...
در این شبهای غم، شبهای غربت
ز ما دستی بگیرید ای جماعت...
چو «مهدی» عاشقی بیادعا نیست
به «زینالدین» قسم، مثل شما نیست...
اگر «مهدی» شدی چون «باکری» باش
اگر خواهان حُسنی، «باقری» باش
«حسن» رازی که در خاکش سپردیم
دریغا پی به معنایش نبردیم
حسن یعنی حسین صبرپیشه
شهید کربلاهای همیشه
حسن گفتی، حسینیتر شد این دل
به یاد کربلا، محشر شد این دل
چه دید آن روز؟ قرآن روی نیزه
«حسین» کربلاهای هویزه...
حسینِ من ابوالفضلی دگر بود
صدایی تابناک و شعلهور بود
به حقّ حق، به حقّ «تندگویان»
شهید تازهای از من برویان
«ز جانان مهر و از ما جانفشانیست
جواب مهربانی، مهربانیست»
دلم دلتنگ مردان صمیمیست
مرید «حاج عباس کریمی»ست
چه ماند از او به جز مشتی غریبی؟
چه ماند از او؟ همین قرآن جیبی...
خوشا آنان که تا او پر گرفتند
حیات تازهای از سر گرفتند...
به «زینالدین» قسم اهل نبردیم
اگر سر رفت از دین برنگردیم
اگر «فهمیده» را فهمیده بودیم
همه شیران میداندیده بودیم...
تو یادت هست در شبهای پاوه
چراغی آسمانی بود «کاوه»
شما از عشق یک دم برنگشتید
شهید کربلای چار و هشتید
شهیدان سورۀ والفجر هشتاند
که چون آب از دل آتش گذشتند...
چقدر اروند رنگ نیل دارد
چقدر این لشکر اسماعیل دارد
شهادت را چو اسماعیل عطشان
تمام روزهاشان عید قربان
به حیدر سیرتانِ لیلةالقدر
به «اسماعیل»های لشکر «بدر»
به گلگون پیکران لشکر «نصر»
به حق سورۀ «والفتح» و «والعصر»
الهی گوشۀ چشمی به ما کن
به ما حال مناجاتی عطا کن...
تمام «قدسیان» «خوشسیرتاناند»
دل ما را به آتش میکشانند
به یاد بچههای «لشکر هفت»
قرار از دل شد و خواب از سرم رفت...
به حقِ «یا محمد! یا محمد!»
توسل کن بیاید «حاج احمد»
بیا در اوج زیبایی بمیریم
دم مُردن «تجلایی» بمیریم
افق، چاک دل خونینجگرهاست
سحر، جا پای مفقودالاثرهاست
بیا و مرتضایی کن دلت را
خدایی کن، خدایی کن دلت را
شهیدی بود چون «آوینی» این دل
چرا شد غرق در خودبینی این دل؟...
برادرهای من! امشب بمانید
برایم سورۀ یوسف بخوانید
چو ماهی بیتکلف بود یوسف
درون چاه، یوسف بود، یوسف
کجا یوسف اسیر چاه تن شد؟
به هر گامی خلیل بتشکن شد
چرا ما ماه کنعانی نباشیم؟
چرا ما یوسف ثانی نباشیم؟
چرا ما چشم یوسفبین نداریم؟
مسلمانیم و درد دین نداریم
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/3765
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹درمان درد ما🔹
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
هرگز برای پرزدن از پیله دیر نیست
از جنس عشق، بال و پری دست و پا کنیم
گم کردهایم ما خودمان را و لازم است
در ندبهها شکایت از این ماجرا کنیم
در حیرتم از اینکه غریبیم و باز هم
هرگز نشد که یادی از آن آشنا کنیم
شرط است در طریق محبت که جان خویش
همواره از تعلّق عالم رها کنیم
ما از هرآنچه غیر رخ دوست خستهایم
بی او چگونه با دل بیچاره تا کنیم؟
«خورشید را برای ظهور آفریدهاند»
فکری برای رفتن این ابرها کنیم...
تنها حضورِ اوست که درمان دردِ ماست
باید برای درک حضورش دعا کنیم
📝 #قاسم_اردکانی
🌐 shereheyat.ir/node/4088
✅ @ShereHeyat
#امام_کاظم علیهالسلام
#امام_رضا علیهالسلام
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#قصیدهواره
🔹درگاه کریم🔹
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
عرض حاجت میکنم آنجا که صاحبخانهاش
پاسخ یک میدهد با ده برابر بیشتر
گاهگاهی که به درگاه کریمی میروم
راه میپویم نه با پا، بلکه با سر، بیشتر
زیر دِین چارده معصومم اما گردنم
زیر دِین حضرت موسَیبنجعفر بیشتر
گردنم در زیر دِین آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر
آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است
با سلامش میکند قم را معطر بیشتر
قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر
قصد این بار قصیده از برادر گفتن است
ورنه میگفتم از این معصومه خواهر بیشتر
من برایش مصرعی میگویم و رد میشوم
لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر
عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنم را میکنم اینگونه باور بیشتر
مرقدت ضربالمثلهای مرا تغییر داد
هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر، بیشتر
چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر
پیش تو شاه و گدا یکسانترند از هر کجا
این حرم دیگر ندارد حرف کمتر، بیشتر
ای که راه انداختی امروز و فردای مرا!
چشم بر راه تو هستم روز آخر بیشتر
از غلامان شما هم میشود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر
بر تمام اهلبیت خویش حسّاسی ولی
جان زهرا چون شنیدم که به مادر بیشتر...
بیشترهایی که گفتم از تو خیلی کمترند...
📝 #حسین_رستمی
🌐 shereheyat.ir/node/565
✅ @ShereHeyat
#امام_کاظم علیهالسلام
#غزل
🔹ماه زندانیست🔹
ز موج اشک به چشمم، نگاه زندانیست
درون سینهام از غصّه، آه زندانیست
نه فرصتی نه توانی که راز دل گویم
بیان راز دلم در نگاه زندانیست
ستارهها اگر از آسمان فرو ریزند
بُوَد روا که به زنجیر، ماه زندانیست...
ز تیرگی، شب و روزش تفاوتی نکند
به محبسی که ولیِ اله زندانیست
ز اشک دیده چراغی مگر بر افروزد
سپیدهای که به شام سیاه زندانیست
خبر دهید به زهرا که یوسف دگرت
به جُرم اینکه ندارد گناه زندانیست
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/2153
✅ @ShereHeyat
#امام_کاظم علیهالسلام
#غزل
🔹بیهوده قفس را مگشایید🔹
بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
جز مُشتِ پر از طائر قدسی اثری نیست
در دل اثر از شادی و امّید مجویید
از شاخۀ بشکسته امید ثمری نیست
گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم
امّا به سیه چال، صبا را گذری نیست
گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گویم؟
دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست
امّید رهایی چو از این بند محال است
ناچار به جز مرگ، نجاتِ دگری نیست
ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی؟
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست
«تا بال و پرم بود قفس را نگشودند
امروز گشودند قفس را که پری نیست»
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/232
✅ @ShereHeyat
#امام_کاظم علیهالسلام
#غزل
🔹باب الحوائج🔹
زندان تیره از نفسش روشنا شده
صد یاکریم گاه قنوتش رها شده
تا دیده کنج خلوت زندان، شکسته بال
در سجده آمده همه جانش دعا شده
از فتنههای سلسلۀ تیرگی تنش
هر بند، شرح واقعۀ نینوا شده
چون جامهای فتاده به گودال قتلگاه
تصویری از حماسۀ کرببلا شده
هر گوشه صحن و تربت نوباوگان او
آیینهدار حرمت دین خدا شده
امروز کیمیای جهان سرزمین ماست
این خاک اگر طلا شده هم از رضا شده
معصومه، کوثریست کز امواج حلم و علم
دریای خفته در دل ایران ما شده
دیدیم اینکه تا به ثریا توان رسید
هر دم به یُمن پنجرههایی که وا شده
موسای دیگریست، کنون نیل دیگریست
فرعونهاست غرقۀ دام بلا شده
من پابرهنه آمدم از خویشتن برون
ای بُشر! آن بشارت محزون کجا شده؟
دریابمان که دربهدر نفس سفلهایم
ای کز کرامتت فقرا اغنیا شده
یارا دری گشا که تو بابالحوائجی
دل در سیاهچالۀ دنیا فنا شد
📝 #علی_محمد_مؤدب
🌐 shereheyat.ir/node/3733
✅ @ShereHeyat
#امام_کاظم علیهالسلام
#غزل
🔹نشد طلوع کنی🔹
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
تو مثل یک نفس تازه حبس میگشتی
تویی که در نفست گم شدند طوفانها
«چه خلوت خوشی» آرام زیر لب گفتی
و سجده کردی جای تمام انسانها
نشد طلوع کنی تا تو را طواف کنند
تقیّهکار شدند آفتابگردانها
تو یوسفی و مجازات یوسفی این است
چنین دهند گواهی تمام قرآنها
📝 #محمدمهدی_سیار
🌐 shereheyat.ir/node/2150
✅ @ShereHeyat
#امام_کاظم علیهالسلام
#غزل
🔹...ولی نفرین نکرد🔹
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
روزهای تیره هریک شبتر از دیروز تار
در میان دخمهای سر شد ولی نفرین نکرد
هرچه آن صیادها را صید خود کرد این شکار
روزیاش یک دام دیگر شد ولی نفرین نکرد
روزهٔ غم، سجدهٔ غم، شکر غم، افطار غم
زندگی با غم برابر شد ولی نفرین نکرد
وای اگر نفرین کند دنیا جهنم میشود
از جهنم وضع بدتر شد ولی نفرین نکرد
وقت افطار آمد و دیدم که خرماها چطور
یک به یک در سینه خنجر شد ولی نفرین نکرد
آن دم بیبازدم چون آتشی رفت و سپس
آنچه باید میشد آخر شد ولی نفرین نکرد
📝 #انسیه_سادات_هاشمی
🌐 shereheyat.ir/node/1358
✅ @ShereHeyat
#امام_کاظم علیهالسلام
#غزل
🔹غریب کاظمین🔹
میشود بر شانۀ لطفت پریشان گریه کرد
پابرهنه سویت آمد، مثل باران گریه کرد
هردم ای آیینه با آهت دل عالم گرفت
چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد
خون به جای اشک از زنجیر دستانت چکید
پا به پای تو در و دیوار زندان گریه کرد
از شکوه تو زن آوازهخوان لکنت گرفت
با نوای ربّنای تو نگهبان گریه کرد
تازیانه خط به خط بر پیکرت مقتل نوشت
تازیانه زخمهایت را فراوان گریه کرد
بیت آخر خواند دعبل از غریب کاظمین
بیصدا زیر عبا، شاه خراسان گریه کرد
📝 #حسین_عباسپور
🌐 shereheyat.ir/node/234
✅ @ShereHeyat
فلق در سینهاش آتشفشان صبحگاهی داشت
که خونآلود پیغام از کبوترهای چاهی داشت
طراوت در هوا از ریشۀ زنجیر میروید
زمین در خود سپیداری در اعماق سیاهی داشت
مگر خورشید را هم میتوان خاموش کرد آخر
کسی از تیرۀ شب در سرش افکار واهی داشت
عبایی روی خاک افتاده بود از خاک خاکیتر
که در آن نخنما آغوش اسرار الهی داشت
کدامین گل به جرم عطر افشاندن گرفتار است
مگر او نیت دیگر به غیر از خیرخواهی داشت
هماره آه او خرج دعا بر دیگران میشد
اگر در سینهاش یارای آهی گاهگاهی داشت
به تسبیحش قسم، زنجیرۀ عالم به دست اوست
چنین مردی کجا در سر خیال پادشاهی داشت
چه بنویسم از آن گودال، از آن قعر سجون، از زخم
از آن زندان که حکم روضههای قتلگاهی داشت
تمام کشور من، کاظمین کوچک مردیست
که در هر گوشهای از خاک ایران بارگاهی داشت
تمام سرزمینم غرق در موسی بن جعفر شد
تو حَوّل حالنایی، حال و روزم با تو بهتر شد
تو مثل جان، درون خاک من هر گوشه پنهانی
تو شیرازی، خراسانی، قمی، آری تو ایرانی
کنون دریای طوفانیست ایران ناخدایی کن
نمکگیر تبار توست این کشور دعایی کن
دلم روشن، نگاهم گرم، حالم اَحسَنُ الاَحوال
به لطف روضههای تو چه سالی میشود امسال
که ایران در تو میبیند بهار سرزمینش را
کنار سفرۀ بابالحوائج هفتسینش را
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/4561
✅ @ShereHeyat
ای چشمهایت جاری از آیات فروردین
سرشارتر از شاخههای روشنِ «والتّین»
لبخندهایت مهربانتر از نسیم صبح
پیشانیات سرمشق سبز سورۀ یاسین
ای با تو صبح و عصر و شب «فی أحسَنِ التقویم»
ای بیتو صبح و عصر و شب دلمرده و غمگین
ای وعدۀ حتمی! بگو کی میرسی از راه
کی میشکوفد شاخههای آبی آمین؟
رأس کدامین ساعت از خورشید میآیی
صبح کدامین جمعهها با عطر فروردین؟
📝 #مریم_سقلاطونی
🌐 shereheyat.ir/node/1316
✅ @ShereHeyat
باغ سپیدپوش که بسیاری و کمی
بر برگبرگ خاطر من لطف شبنمی
با هر نفس، بهار مرا تازه میکنی
تقویم سبزِ خاطره در شادی و غمی
سال جدید را به تو تحویل میدهیم
ای یارِ مهربان که بهارِ مُجَسّمی
تا در بهشت خانۀ خود زندگی کنم
خاموش و بردبار، میان جهنّمی
دادی به جان میهن من خون تازهای
سبز سپیدپوشی و همرنگ پرچمی
از پا نمینشینی و قد خَم نمیکنی
چون سرو، استواری و چون کوه، محکمی
ما خانه ماندهایم و تو شمشیر میزنی
یعنی شهید زندۀ خطّ مقدّمی
بعد از خدا، سلامت ایران به دست توست
آه ای دمی که همدم عیسی بن مریمی...
📝 #سعید_بیابانکی
🌐 shereheyat.ir/node/4564
✅ @ShereHeyat
#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#مثنوی
🔹یار رسولِ خدا🔹
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا...
کفر ز اسلام تو اندر ستوه
کفۀ ایمان تو سنگین چو کوه
وصل نبی را همهجا طالبی
حامی اسلام، ابوطالبی
قدر تو برتر ز تمام قریش
نجل تو، آقا و امام قریش
حامی جان بر کف پیغمبری
جان به فدایت که اباالحیدری
قلب محبان علی مشهدت
پشت نبی گرم شد از اَشهدت
حضرت صادق، شه دنیا و دین
حجت حق، کعبۀ اهلیقین
گفت ز هر مؤمن یکتاپرست
کفۀ ایمان تو سنگینتر است...
یار و طرفدار محمّد تویی
شاخص انصار محمّد تویی
رفتن تو غربت اسلام شد
روز محمّد ز غمت شام شد
داشت پیمبر ز غمت حال حزن
سال وفات تو شدی سال حزن
روح خدایی به تن پاک تو
لالهٔ ایمان دمد از خاک تو
صدق و خلوص تو قبول خداست
زائر قبر تو رسول خداست
قلب نبی سوخت به یاد غمت
اشک علی ریخته در ماتمت...
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/1364
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#عید_مبعث
#مربع_ترکیب
🔹آفتاب حرا🔹
دمید ماه رجب رؤیتش مبارک باد
به دوستان خدا نعمتش مبارک باد
نزول بارقۀ رحمتش مبارک باد
محمد آمده و بعثتش مبارک باد
که بعثتش حرکت داد چرخ هستی را
که هجرتش برکت بود حقپرستی را
سپیده دم ز حَرا آفتاب برخیزد
فروغ رحمت حق بیحجاب برخیزد
ز صخره صخرۀ آن، عطر ناب برخیزد
سحر که شهر خدایان ز خواب برخیزد
امین مکه رهایی ز مستیاش بدهد
نوید مذهب یکتاپرستیاش بدهد...
بزرگ مرد چهل ساله با رُخی چون ماه
رسیده است و به راز پیمبری آگاه
دهند تهنیتش ز آنچه بگذرد در راه
به این ندا که محمد! تویی رسول الله
بشارتی که عمو زادۀ خدیجه دهد
امید بر دل آزادۀ خدیجه دهد
نفس کشیدن او نکهت خدایی داشت
برای خستهدلان مژده رهایی داشت
به درد مردم محروم آشنایی داشت
که در جهان عرب این همه فدایی داشت
خلوص و صبر و رضا را ز بس به کار گرفت
به نیم قرن جهان را در اختیار گرفت
خلیل نیست ولی بر خلیل ناز کند
به روی عالم، درهای علم باز کند
کلیم پیش رخش سجدۀ نیاز کند
مسیح پشت سر مهدیاش نماز کند
نظر ز آمدن انبیاء والا اوست
بزرگ معجزۀ نون والقلم با اوست
کسی که عالم ایجاد بیقرارش بود
جوامع بشریت در انتظارش بود
رسید و وحدت و آزادگی شعارش بود
چو حُسن خلق سلاحی دراختیارش بود
محمد آمد و آورد هرچه خوبی بود
کتاب او در حکمت به روی خلق گشود
کجاست غیرت عمار و عزم سلمانش
که زنده گشت مدائن ز عدل و ایمانش
کجاست منطق بوذر علیه عثمانش
که کُشت دشمن دین را به تیغ بُرهانش
اگر به راه بزرگان دین برآمدهایم
به کاخهای مجلل چرا در آمدهایم
مدینه از تو به بیتالحرام مینازد
حرم ز فیض تو بر هر مقام مینازد
خدا ز بندگیات بر اَنام مینازد
عرب ز نام تو بر خاص و عام مینازد
ولی دریغ که این افتخار پوشالیست
تمام دعوی اهل حجاز تُو خالیست
از این قبیله که بر خاص و عام حمله کند
گهی به کوفه و گاهی به شام حمله کند
به مسلمین یمن صبح و شام حمله کند
بعید نیست به بیت الحرام حمله کند
خدای قدرت خود را کشیده بر رُخشان
مدافعان حرم میدهند پاسخشان
مدافعان حرم باور علی دارند
به پیش دیدۀ خود خیبر علی دارند
جهاد نامهای از دختر علی دارند
امید مرحمت از همسر علی دارند
قسم به فاطمه محبوب قلب فاطمهاند
مدافعان حرم زینبیتر از همهاند
📝 #سیدرضا_مؤید
🌐 shereheyat.ir/node/2196
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#عید_مبعث
#مثنوی
🔹رسالت موعود🔹
ﮔﻠﻮﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺸﻨﻪﺗﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ
ﭼﻮ ﺗﺎﻭﻟﯽ ﺯ ﻋﻄﺶ، ﺍﺯ ﺳﺮﺍﺏ ﺑﺮﻣﯽﮔﺸﺖ
هُبَل ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﺍﺝِ بینواییها
ﻣﻨﺎﺕ ﻭ ﻻﺕ ﻭ ﻋُﺰﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﯾﯽﻫﺎ
ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ
ﺧﺪﺍﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ...
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻏﺎﺭ ﺣﺮﺍ ﺧﻠﻮﺕ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ
ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻝِ ﺻﺒﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ...
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﭼﻢ «ﻟﻮﻻﮎ» ﺑﺮ ﺟﺒﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ
ﺟﻮﺍﺯِ ﮐﺸﺘﻦ بتها ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ
ﭘﯿﻤﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺣﻖ ﻣﻘﯿﻢ ﺷﻮﺩ
ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭۀ ﺩﺳﺘﺶ ﻗﻤﺮ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﺷﻮﺩ
ﻧﺒﯽ ﺯ ﻫﯿﺒﺖ ﺟﺒﺮﯾﻞ، ﺳﻮﺧﺖ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻋﺸﻖ
ﻧﺪﺍ ﺭﺳﯿﺪ: ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺸﻖ
ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ، ﺍﯼ ﭘﯿﺎمآﻭﺭ ﺻﺒﺢ!
ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﺩﻓﺘﺮ ﺻﺒﺢ...
ﺑﺴﯿﻂ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺭﺍ ﺭﺯﻣﮕﺎﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﺩ
ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ
ﺑﻪ ﻣﻮﺝ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ بیقرارتر؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ
ﺑﻪ ﺍﺑﺮ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥﺗﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟
ﺯ ﺷﺮﻡ، ﺻﺎﻋﻘﻪ ﺯﺩ، ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺭﺳﯿﺪ، ﮔﺮﯾﺴﺖ
ﺗﻮ ﺍﯼ حماسۀ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﺶ ﮐﻮﭺ ﺍﺳﺖ!
ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺗﺼﻮّﺭﯼ ﭘﻮﭺ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ
ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ، ﻗﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ...
ﻋﺼﺎﯼ ﻣﻌﺠﺰۀ ﺻﺪ ﮐﻠﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ
ﮐﻤﻨﺪِ ﻣﺤﮑﻢِ ﻋﺰﻣﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ...
ﺑﻪ ﯾﻤﻦ ﺑﻌﺜﺖ ﺗﻮ ﺳﻘﻒِ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭﺍ ﺷﺪ
ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻮﺝ ﻣﻼئک ﺑﻪ ﻏﺎﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪ
ﺗﻮ ﺳﺮ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺪﻝ، ﭘﺸﺖ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ
ﺑﻪ دستهای ﺗﻮ ﻣﺸﺖِ ﺩﺭﺷﺖِ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ
ﺯ ﺣﺠﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﯽﺗﻮ ﺁﺏ ﻣﯽﺟﻮﺷﯿﺪ؟
ﻓﻘﻂ ﺳﺮﺍﺏ ﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺍﺏ ﻣﯽﺟﻮﺷﯿﺪ...
ﺗﻮ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯼ ﻋﻄﺸﻨﺎﮎِ ﺟﻬﻞ، ﺍﺩﺭﺍﮐﯽ
ﺗﻮ ﻣﺜﻞ آیۀ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻘﺪﺳﯽ، ﭘﺎﮐﯽ
ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺣﺮﻑِ ﮐﻼﻣﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﺁﯾﻪﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻋﻄﺮِ ﻋﺒﻮﺭِ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ
ﺯ ﭼﺸﻤﻪ چشمۀ ﺍﻟﻬﺎﻡ، ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﯿﺪﯼ
ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺗﺸﻨﻪﺩﻻﻥ ﻣﺜﻞ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﻮﺷﯿﺪﯼ
ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪﺗﺮﯾﻦ ﺑﻐﺾِ ﺑﻮﺳﻪﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮ ﻓﺮﺷﯽ ﺍﺯ ﻋﻄﺶِ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﺳﻔﯿﺮ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻔﺮ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﺎﺩ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽﻭﺯﺩ ﺍﺯ ﻻﺑﻪﻻﯼ گلها ﺑﺎﺩ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺟﺎﺭﯼﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﺤﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ
ﻫﻤﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﺍﯼ ﻋﻄﺮِ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ!
ﺑﺪﺍﻥ، ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ ﺍﯼ ﯾﺎﺩِ ﺳﺒﺰِ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻦ!؟
ﻗﻠﻢ ﻗﻨﺎﺭﯼ ﮔﻨﮕﯽﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺩﻥِ ﻣﻦ
ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺮﺍﯾﺪ ﺳﺮﺍﺏ، ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟
ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ﺁﺏِ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟...
ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﺍﺩ، ﺍﯼ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺁﮔﺎﻩ!
ﻟِﻮﺍﯼ «ﺍﺷﻬﺪ ﺍﻥ ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠّﻪ»
ﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﻧﺒﺾ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ
ﺑﮕﯿﺮ ﺩﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ، ﺍﺳﯿﺮِ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ
📝 #غلامرضا_شکوهی
🌐 shereheyat.ir/node/50
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#عید_مبعث
#ترکیب_بند
🔹سیر الی الله🔹
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود
هر یوسفی که پیرهنی از کمال داشت
با طعن گرگِ حادثه در چاه رفته بود
حتی زمین که دیر زمانی خروش داشت
در خلسهٔ شکفتن یک آه رفته بود
دختر طلای زنده به گوری به گوش داشت
شیطان به بزم مردم گمراه رفته بود
تنها به مکه بود که در جادهٔ حرا
مردی به شوق سیر الی الله رفته بود
آن مرد هم تو بودی و تکبیر زن شدی
ذریّهٔ حقیقی آن بتشکن شدی...
ارزانی کمال تو، قلب سلیم بود
مستی هر پیامبر از این شمیم بود
آنجا که شرح خلقت آدم نوشته شد
وصف تو در کتاب به خلق عظیم بود
مردی به نام احمد، از این راه میرسد
این حادثه، نوشتهٔ عهد قدیم بود
کوری چشم ظلمت شب راهه، مثل نور
تنها نگاه آینهات مستقیم بود
فرعون نفس ساحر ما را چه خوش گرفت
محو عصای معجزهٔ تو کلیم بود
پر زد خدیجه همچو ابوطالب از حرم
آن فصل، فصل هجرت دو یاکریم بود
این زخمها به سینهٔ تو غالب آمدهست
دشوارتر ز شعب ابیطالب آمدهست
خورشیدی است جلوهٔ هفت آسمان تو
توحیدی است سیرهٔ پیشینیان تو
آن عرشیان که سجده به آدم نمودهاند
بوسیدهاند با صلوات آستان تو
با آنکه صبر نوح به نفرین گشود لب
غیر از دعا نخواست بر امّت، زبان تو
جدّت اگرچه لایق وصف خلیل شد
شد واژهٔ حبیب سزاوار جان تو
بر اسب باد بود سلیمان، ولی نداشت
تیری که داشت لیلة الاسری کمان تو
موسی اگر برای تکلّم به طور رفت
شد آسمان هفتم حق، میزبان تو
با گردباد خاک، اگر آسمان رود
کی میرسد به پلهای از نردبان تو؟
نورت چو آفتاب در آفاق جلوه کرد
از سینهات مکارم اخلاق جلوه کرد...
کردیم در حریم تو دست دعا بلند
ای آنکه هست مرتبهات تا خدا بلند
بر دامن شفاعت تو چنگ میزند
دستی که کردهایم به یا ربنّا بلند
خورشیدی آنقدر که به جسمت نمانده است
حتی نسیم سایۀ کوتاه یا بلند
همراه دستههای گل یاس، میشود
نام تو از صلابت گلدستهها بلند
کفر ازهراس موج تو نابود میشود
هرچند چون حباب شود از هوا بلند
این جمع را بگو که به تحقیر کم کنند
از پشت حجرههای جهالت صدا بلند
حتی خیال دوری اگر بال گسترد
حنانهایم و نالۀ ما در قفا بلند
ما را به حال خویش مبادا رها کنی!
این کار را -همیشۀ رحمت- کجا کنی؟...
با آنکه خلقت است طفیل امیریات
دم میزنی به نزد خدا از فقیریات
حتّی به کودکی ز خدا جلوه داشتی
خورشید، خانه داشت به دندان شیریات
با آنکه تاج و تخت سلیمان هم از خداست
معراج میرویم ز فرش حصیریات
کمتر به شرح سورهٔ هود آستین گشا
میترسم آیهها ببرد سمت پیریات
آفاق را چو آیهٔ انفاق زنده کرد
از پابرهنگان خدا دستگیریات
با آنکه ناز میدمد از سر بلندیات
شوق نماز میچکد از سر به زیریات
کوری چشم سامری از جنس نور هست
هارونترین وصّی خدا در وزیریات
وقتی سخن ز لطف بهار ولی شکفت
بر غنچهٔ لبان تو نام علی شکفت...
📝 #جواد_محمدزمانی
🌐 shereheyat.ir/node/51
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#عید_مبعث
#مثنوی
🔹منجی عالم🔹
نور «اِقرَأ»، تابد از آیینهام
کیست در غار حرای سینهام؟!
رگ رگم، پیغام احمد میدهد
سینهام، بوی محمّد میدهد
گل دمد از آتش تاب و تبم
معجز روحالقُدُس دارد لبم
من سخن گویم، ولی من نیستم
این منم یا او؟! ندانم کیستم؟!
جبرئیل امشب دمد در نای من
قدسیان، خوانند با آوای من
ای بتان کعبه! در هم بشکنید
با من امشب از محمّد دم زنید
دم زنید از دوست، خاموشی چرا؟
ای فراموشان! فراموشی چرا؟
از حرا، گلبانگ تهلیل آمده
دیده بگشایید، جبریل آمده
اینک از بیدادها، یاد آورید
با امین وحی، فریاد آورید
بردگانِ برده بار ظلم و زور!
دخترانِ رفته زنده زیر گور!
مکه، تا کی مرکز نااهلها؟
پایمال چکمۀ بوجهلها؟
کارون نور را، بانگ دَراست
یک جهان خورشید در غار حَراست
دوست میخواند شما را، بشنوید!
بشنوید اینک خدا را، بشنوید!
یا محمّد! منجی عالم تویی
این مبارک نامه را، خاتم تویی
مردگان را گو که: صبح زندگیست
بردگان را گو که: روز بندگیست
ای به شام جهل و ظلمت، آفتاب
از حرا بر قلۀ هستی بتاب...
کعبه را، ز آلایش بت پاک کن
بتگران را، همنشین خاک کن...
ای تو را هم مهر و هم قهر خدا
تا به کی ابلیس درشهر خدا؟!
با علی، بتهای چوبین را بکش
وین خدایان دروغین را بکش
مکتب تو، مکتب عمّارهاست
این کلاس میثم تمّارهاست
ای زمام آسمان، در مشت تو
مَه دو نیمه از سرِ انگشت تو
جای تو، دیگر نه در غار حراست
در دل امواج توفان بلاست
دست رحمت از سر عالم، مدار!
گر تو را خوانند ساحر، غم مدار!
یا محمّد! ای خرد پابست تو
ای چراغ مهر و مه در دست تو
ابر رحمت! رحمتی بر ما ببار
بار دیگر! از حرا بانگی برآر
ما کویر تشنه، تو آب حیات
ما غریقیم و تو کشتی نجات
ما به قرآن، دست بیعت دادهایم
از ازل، با مهر عزّت زادهایم
عترت و قرآن، چراغ راه ماست
روشنی بخش دل آگاه ماست
📝 #غلامرضا_سازگار
🌐 shereheyat.ir/node/48
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#عید_مبعث
#قصیده
🔹بوی پیراهن یوسف🔹
از حرا آمد و آیینه و قرآن آورد
مژده آن جان جهان از بر جانان آورد
مژدۀ وحی و نبوت دل عالم را برد
هر که دل داشت به آن آینه ایمان آورد
همه دیدند که انفاس مسیحایی او
روح در کالبد خستۀ دوران آورد
دردمندان، طلبِ عافیت از او کردند
که طبیب از ره دور آمد و درمان آورد
در کویری که در اندیشه به جز خار نداشت
یاس و نسرین و گل و لاله و ریحان آورد
دشت را تشنۀ سرسبزی و بیداری دید
با زلال سخنش رحمت باران آورد
شب بیداد و ستم را شب تنهایی را
با فروغ سحر خویش به پایان آورد
سبب روشنی چشم خداجویان شد
بوی پیراهن یوسف که به کنعان آورد...
ناخدای سفر عشق به ایمان و امید
تا به ساحل همه را از دل طوفان آورد
رشک فردوس برین شد همهجا از قدمش
با خودش رایحۀ روضۀ رضوان آورد
داشت انگشتریاش خاتم پیغامبری
باغ در مقدم او فرش سلیمان آورد
بر لبش بود حدیث «وَ لَقَد کَرَّمنا»
مژدۀ عزت و آزادی انسان آورد
تا بسنجند عیار شرف و وجدان را
آیه معرفت و حکمت و میزان آورد
سایه پروردۀ این مهر جهانتاب علیست
که به این آینه پیش از همه ایمان آورد
عجب این نیست که سلمان شود از اهلُ البیت
مکتبش گوهر از این دست فراوان آورد
گرچه خاموش شد آتشکدۀ فارس ولی
پرتوش مشعل توحید به ایران آورد
جلوۀ روشن آن ماه شب چهاردهم
قرص خورشید شد و رو به خراسان آورد
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/3749
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#وحدت_اسلامی
#غزل
🔹المؤمنون اخوة🔹
میآید از کوه حرا پایین
کام جهان را میکند شیرین
«قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّة»! مسلمانان!
گل داده باغ سوره یاسین
در موسمش پیوند خواهد خورد
دست ربیع و دست فروردین
گلهای باغ او نمیترسند
از بادهای هرزهٔ دیرین
شد «مختلف، الوانها»؛ اما
«یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِد» ای گلچین
نفرین و لعنی هم اگر باشد
بر آنکه آفت زد به ما، نفرین!
این باغ، باغ وحدت و مهر است
ای گل کنار باغبان بنشین
بنشین و بذر دوستی بنشان
«چیزی به جز حب است آیا دین؟»
«المؤمنون اخوةٌ»، آری
این است اسلام محمد، این
گل میدهد یک جمعه باغ ما
در مسجد الاقصی، بگو آمین
📝 #زهرا_بشری_موحد
🌐 shereheyat.ir/node/1084
✅ @ShereHeyat
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#عید_مبعث
#غزل
🔹مژدۀ رسالت🔹
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش
این نور از کجاست که همواره روشن است
این شعله چیست در دلمان جز محبتش
جاری شدهست چشمۀ آیات در حجاز
گلها شکفتهاند برای تلاوتش
حسن ختام و نقطۀ آغاز دهر بود
حسن ختام بود شروع نبوتش
از آسمان غار حرا نور میرسید
نوری که داد مژده برای رسالتش
دستان اتحاد نباید جدا شوند
آری امید داشت به دستان اُمّتش
📝 #عاطفه_جعفری
🌐 shereheyat.ir/node/67
✅ @ShereHeyat
اجل چون سایهای دور و برش بود
و شمشیر بلا روی سرش بود
شبانه از مدینه رفت بیرون
شبانه رفتن ارث مادرش بود
📝 #میثم_مؤمنینژاد
✅ @ShereHeyat
محبوب رضاست هرکه دلريشتر است
از کعبه صفای اين حرم بيشتر است
اينجاست طبيبی که ندارد نوبت
هر دل که شکستهتر بُوَد پيشتر است
#سیدرضا_مؤید
✅ @ShereHeyat
#شعر_تعلیمی
#غزل
🔹احسان بهاران🔹
عارفانى که از این رشته، سَرى یافتهاند
بىخبر گشته ز خود تا خبرى یافتهاند
سالها مرکز پرگار حوادث شدهاند
تا از این دایرهها پا و سرى یافتهاند...
بار برداشتهاند از دل مردم، عُمرى
تا ز احسان بهاران ثمرى یافتهاند
سالها غوطه چو شب، در دل ظلمت زدهاند
تا ز چاک جگر خود سحرى یافتهاند
بستهاند از دو جهان چشم هوس، چون یعقوب
تا ز پیراهن یوسف نظرى یافتهاند...
همچو پروانه در این بزم، ز سوز دل خویش
بارها سوخته، تا بال و پرى یافتهاند...
«صائب» از گریۀ مستانه مکن قطع نظر
که زِ هر قطرۀ اشکى گهرى یافتهاند
📝 #صائب_تبریزی
🌐 shereheyat.ir/node/3766
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#قصیده
🔹احرام شوق🔹
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت
شعر علیل و واژهٔ بیاشتهای آن
با اشکهای شوق تشرّف شفا گرفت
در گرگ و میش صبح، در انبوه خیر و شر
دل بیدلانه حالت خوف و رجا گرفت
اما پس از طلوع فراگیرِ آفتاب
بیاختیار دامن مهر تو را گرفت
مهر تو شرح روشن اشراق ناب بود
خورشید با تبسم تو روشنا گرفت
عالم قرار بود پس از تو شود خراب
مهرت قدم نهاد که عالم بقا گرفت
با فطرت اویس، دل آمد به سوی تو
از عطر مصطفای وجودت صفا گرفت
باغ از شکوفه هر سحر احرام شوق بست
اذن طواف در حرم کربلا گرفت
بیشک سراغ رایحهٔ گیسوی تو را
حافظ هزار بار ز باد صبا گرفت
با شوق تو مشارقِ الهام جلوه کرد
با عطر تو عوالمِ ایجاد پا گرفت
دیدم چگونه شاهد بزم شهود شد
آن عاشقی که رخصت «یا لیتنا» گرفت
از داغ تو که در دل افلاک جا گرفت
آدم به ناله آمد و خاتم عزا گرفت
فیض عظیم با «وَ فَدَیْناهُ» موج زد
این جام را خلیل به لطف شما گرفت
حتی پیامبر به پیامت امید داشت
آن روز که تو را به سر شانهها گرفت
عُمّان درست گفت: خدا در دم نخست
وقتی که امتحان ز همه اولیا گرفت
قلب تو بیشتر ز همه درد و داغ خواست
جانِ تو بهتر از همه جام بلا گرفت
ای دم به دم حماسه! ببخشا که شعر من
از حد گذشت و حال و هوای رثا گرفت
در حیرتم «کمیت» چگونه میان شعر
از دشمنان خون خدا خونبها گرفت؟!
«آنان که در مقام رضا آرمیدهاند»
دیدند «دعبل» از چه امامی قبا گرفت
من درخور عطای شما نیستم ولی
باید دهان شاعرتان را طلا گرفت
وقتی خروش کرد که «باز این چه شورش است»
آری، چه شورشی که جهان را فرا گرفت
📝 #جواد_محمدزمانی
🌐 shereheyat.ir/node/243
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹آستان حسین🔹
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
بگو که نام مرا دل شکسته بنویسند
بگو! که میرسد از راه کاروان حسین
همیشه دلنگرانم مباد خط بخورد
شناسنامهام از نام دوستان حسین
هنوز حسرت آن روز در دلم جاریست
به کربلا نرسیدیم در زمان حسین
مرور کردهام این قصه را هزاران بار
نمیشود بهخدا کهنه، داستان حسین
به جستجوی چه هستی از آفتاب بپرس!
که هست در همه جای جهان، نشان حسین...
هنوز میوزد احساس شرم از هر رُود
قصیدهای نسرودند نذر جان حسین
نداشتم به جز این بیتها رهآوردی
که پیشکش کنم آن را به آستان حسین
بهار بود، که یک شب به خواب میدیدم
به کربلا، شدهام باز میهمان حسین!
📝 #خدابخش_صفادل
🌐 shereheyat.ir/node/994
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹سلام من به امامم🔹
قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
قسم به تک تک این واژههای دست به سینه
که رنگ و بوی خدا را گرفته است سلامم...
سلام من به کسی که فقط به خاطر اشکم
مرا رسانده به جایی که دوزخ است حرامم...
چه اسمهای بزرگی گرفته دور و برش را
به حیرتم که در این بین خویش را چه بنامم
چگونه پیش «حبیب» ادعا کنم که حبیبم
چگونه پیش «غلام» ادعا کنم که غلامم
پیام من غزل است و به لطف گوشۀ چشمش
رسیده است به گوش تمام خلق پیامم
بدون شک غزل من به لطف او شده گیرا
قسم به مطلعِ نابم، قسم به حُسن ختامم
سلام دادم و از دور یک جواب شنیدم
گمان کنم که به حضرت رسیده است سلامم
📝 #حسین_طاهری
🌐 shereheyat.ir/node/4228
✅ @ShereHeyat
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹بارانی از غزل🔹
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلاییها
لبم حلاوت «احلی من العسل» دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب ششگوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانهٔ خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/497
✅ @ShereHeyat