فَإذا صحوْتُ فأنتَ أولُ خاطِری...
اولین یادی که صبح از خاطرم خیزد
تویی...
#عباس_محمود_عقاد
•••┈✾~🔥~✾┈•••
ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم
پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم
زآن باده که در روز ازل قسمت ما شد
پیداست که تا شام ابد سرخوش و مستیم
دوشینه شکستیم به یک توبه دو صد جام
امروز به یک جام دو صد توبه شکستیم
یک باره ز هر سلسله پیوند بریدیم
دل تا که به زنجیر سر زلف تو بستیم
نگذشته ز سر پا به ره عشق نهادیم
برخاسته از جان به غم یار نشستیم
در نقطه ی وحدت سر تسلیم نهادیم
وز دایرهی کثرت موهوم برستیم
#فرصت_شیرازی
📝
از پریشانیِ ما یاد کجا خواهد کرد؟
دل که بر کوچهٔ آن زلفِ پریشان زد و رفت...
#صائب_تبریزی
ای لب تو قبله ی زنبورهای سومنات
خنده ات اعجاز شهناز است در کرد بیات
مطلع یک مثنویِ هفت مَن زیبایی ات
ابروانت، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات
من انار و حافظ آوردم، تو هم چایی بریز
آی می چسبد شب یلدا هل و چایی نبات
جنگل آشوب من ای آهوی کوهستان شعر
این گوزن پیر را بیچاره کرده خنده هات
می رود، بومی کشد، شلیک، مرغی می پرد
گردنش خم می شود، آرام می افتد به پات
گرده اش می سوزد و پلکش که سنگین می شود
می کشد آهی، که آهو... جان جنگل به فدات
سروها قد می کشند از داغی خون گوزن
عشق قل قل می زند از چشمه ها و بعد، کات:
پوستش را پوستین کرده زنی در نخجوان
شاخ هایش دسته ی چاقوی مردی در هرات
#حامد_عسکری
پای غم تو باید از دست رفت ، امّا
من که نشد بمیرم...
" ناچار گریه کردم..."
#احمد_جواد_نو_آبادی
#شب_زیارتی_اباعبدالله 💔