در رابطه با بی انصافی معشوق:
غمت هر لحظه جان میخواهد از من
چه انصاف است؟ چندین جان ندارم..
#عراقی
اِ؎ بـــٰــانے أشـــــک و
⇠⇠ روضہ هـــٰــا؎ سقـٰــــا۔۔۔
اِ؎ فـــــٰــاطمہ؎
⇠⇠ دوّم بِیــت مُــولا۔۔۔۔
أز دٰامـــــن تـــُــو
⇠⇠ روح أدب رٰا آمـــــوخـــــت...
آن تـِــــشنہ؎
⇠⇠ بےدَســـــت کـــــنٰار دریــٰـــا...
#وفات_حضرت_ام_البنین(س) 🥀
#تسلیت_باد.🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نبودم ندیدم که محشر بپا شد
شنیدم دو دست تو از تن جدا شد
میدونم که خیلی خجالت کشیدی
صدای عمو آب وقتی شنیدی ...
#فارسی📺
#وفات_حضرت_ام_البنین(س)🏴
#محمد_الجنامی🎙
مادری عباسش را هدیه کرد..
و از آن روز
تمام مادرهای عاشقپیشه،
خجل گشتند از دریغ کردن
جوانهای رعنایشان.
و اینگونه شد که سالهاست
آنها را به مادرانشهدا میشناسیم!
- مرحبا یا امالبنین
مداحی آنلاین - نماهنگ سفره شاهانه - حسن عطایی.mp3
4.74M
به لطف نان سفرهی ام بنین
چقدر سفرهها که شاهانه شدند
به لطف معجزات او و بچههاش
مریضخانهها شفاخانه شدند
#استودیویی🔊
#جدید🔄
#وفات_حضرت_ام_البنین(س)🏴
#حسن_عطایی🎙
♨️ @Maddahionlin 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدرِ حس قشنگه سفیدیِ دونه های برف✨❄️
ای کاش هر صبح روز زمستانی که از خواب بیدار میشیم با همچین صحنهای مواجه بشیم
تو غزل میشوی و میبینم
واژه ها با صدات میرقصند
صوفیان در سماع می چرخند
حاجیان در مِنات میرقصند
من که هستم؟ زمینِ سرتاسر
و تو آبیِ آسمان هایی
مستیِ ماه و مادیان هایی
که شبی در فلات میرقصند
لهجه ی دخترانه ات آبی
خنده های شبانه ات قرمز
گیسوی روی شانه ات مشکی
رنگ ها پابهپات میرقصند
تا لبانِ تو «چای» میگوید
استکان ها شراب می نوشند
نلبکی ها ترانه میخوانند
شاخه های نبات میرقصند
ای لبت باده های آذر نوش
ای تنت گرم، بهترین آغوش
در سرت کودکانِ بازیگوش
گوشه ی یک دهات میرقصند
خوش بحالِ دهاتِ همسایه
به تنت رخت سبز پوشیده
دو لبِ ماهیِ تو را دیده
که در آبِ قنات میرقصند
#طه_محتشم
به دوستی که اگر "زهر" باشد از دستت
چنان به ذوقِ ارادت خورم که حلوا را...!!
#سعدی
کفشهایم کجاست؟ میخواهم بی خبر راهی سفر بشوم
مدتی بی بهـــــار طی بکنم دوسه پاییــــز دربــه در بشوم
خسته ام از تو از خودم از ما، ما ضمیـــر بعیــــد زندگی ام
دونفر انفجار جمعیت است پس چه بهتر که یک نفر بشوم
یک نفر در غبـــار سرگردان یک نفــر مثل برگ در طوفان
می روم گم شوم برای خودم کم برای تو دردسر بشوم
حرفهــــای قشنگ پشت سرم آرزوهـــــای مادر و پدرم
حیف خیلی از آن شکسته ترم که عصای غم پدر بشوم
پدرم گفت دوستت دارم پس دعـــا مـــی کنم پدر نشوی
مادرم بیشتر پشیمان که از خدا خواست من پسر بشوم
داستانی شدم که پایانش مثل یک عصر جمعه دلگیر است
نیستـم در حدود حوصله ها پس صلاح است مختصر بشوم
دورها قبر کوچکی دارم بی اتاق و حیاط خلوت نیست
گاه گاهی سری بـزن نگذار با تو از این غریبه تر بشوم
#مهدی_فرجی
مُردد بود در ماندن، خودم از خاطرش رفتم!
جدایی هرچه باشد بدتر از بیم جدایی نیست...
#سجاد_شیرازیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش میشد بهش گفت....