eitaa logo
شـعـــــرنـاب
4.2هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
5 فایل
خامش نشسته شـعرم ، در پیش دیدگانت ای شیوه ی نگاهت،از #شعرناب خوش تر زیبـــاترین و نـــاب تــــــرین اشعار کلاسیک ومعاصر در #کانال‌شـعــــرناب. آیدی جهت تبادل: @Fatemeh_t287 پل ارتباطی ما: https://harfeto.timefriend.net/16528142314913
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر دست تو را بوسیده‌ام بر من ببخش ای دوست که از شوق وصال این گونه دست از پا خطا کردم ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو آبروی منی، پس مخواه بنشینم رقیب تاس بریزد به شوق بردن تو ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرت‌ گرم‌ است‌ و‌ جای‌ خالی‌ من‌ را نمی‌بينی نمی‌آيد‌ به‌ چشم‌ هيچ‌كس‌افتــادنِ‌ مویی ...             ...🔖 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خدا را شكر، آهی هست، گاهی همدمی دارم در اين هنگامه‌ی بی همدمی، شادم غمی دارم... مخواه از من كه با اشكی بريزم هيبت خود را كه روی شانه‌های خسته‌ام ارگِ بَمی دارم هوای بی کسی بعد از تو آن‌سان آدمم كرده كه در هر خانه‌ای پا می‌گذارم مَحرمی دارم! برای سيب دادن دستِ مردم، شاخه خم كردم شما دست كجی دارید و من دست خَمی دارم كويری با تفاخر گفت: دريا بوده ام روزی... تو اما قطره‌ای! گفتم: اقلاً من نَمی‌دارم! چيَم جز «اشک و آه و خشم و غربت؟» پس رهايم كن كه با اين «آب و باد و خاک و آتش»، عالمی دارم! ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
منی که خون بت های زیادی بر تبر دارم ببین فرزند، حالا کرده چاقویی گرفتارم ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گیراتر از چشم تو هم درگیر خواهد شد زیباترین معشوقه روزی پیر خواهد شد... امروز تعبیرم کن اما خاطرت باشد خوابی که‌یوسف دیده‌هم تعبیر خواهد شد... مردی‌که عمری تشنه‌ی جام محبت بود یک روز از این نامهربانی سیر خواهد شد... غره مشو این امپراطوری قدرت‌مند با حمله‌ی مشتی مغول تسخیر خواهد شد... دستی بجنبان تاکه امروز تو زیباییست دستی بجنبان چون‌که فردا دیر خواهد شد... ✅ ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چشمی که بر من بسته‌ای بر غیر واکردی ممنونم از چشمت که آسان کرد مردن را
گاهی مرا نگاه کنی رد شوی بس است آنان که بی‌کَسَند، به یک در زدن خوشند...
قطاری کهنه ام، اما چه جای شکوه از مردم؟! شکسته شیشه ام را سنگِ لطفِ همقطارانم... ...🔖
قدم بزن همه‌یِ شهر را به‌پای خودت و گریه کن وسطِ کافه‌ها برای خودت... تو خود علاجِ غم و دردِ بی‌شمارِ خودی برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت..! شبیهِ نوح اگر هیچ‌کس به‌دینِ تو نیست تو با خدایِ خودت باش و ناخدای خودت... دوباره دست به‌زانویِ خود بگیر و بایست بزن اگر که زدی،تکیه بر عصای خودت... بگرد و صورتِ خود را دوباره پیدا کن تویی‌که گم‌شده‌ای بینِ‌عکس‌های خودت... ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرگم و در به‌در خصلتِ حیوانی خویش ضرر اندوختم از این‌همه چوپانی خویش... تا نفهمند خلایق که چه در سر دارم سالیانی زده‌ام مُهـر به پیشانی خویش... منم آن ارگ که از خوابِ غرور آمیزش چشم واکرده سحرگاه به‌ویرانی خویش... رد شـدی از بغل مسجد و حالا باید یا بچسبیم به‌تو یا به مسلمانی خویش... گاه دین باعث دل سنگی ما آدم‌هاست حاجیان رحم ندارند به قربانی خویش... توبه گیریم که‌باز است درش،سـودش چیست؟ من که اقرار ندارم به پشیمانی خویش..! مُهر را پس بده ای‌شیخ کـه من بگذارم سر بی‌حوصله بر نقطه‌ی پایانی خویش...
جدا کرده ست هرکس، تکه ای را از وجودِ من چقدر این روزها بی تو ، بلاتشبیه ، ایرانم! ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
او استکان چایی خود را نخورد و رفت بغض مرا به دست غزل ها سپرد و رفت گفتم نرو ! بمان ! قسم ات می دهم ولی تنها به روی حرف خودش پا فشرد و رفت گفتم که صد شمار بمان تا ببینم ات یک خنده کرد و تا عدد دَه شمرد و رفت گفتم که بی تو هیچم و او گفت بی نه با! در بیت اخرین غزلم دست برد و رفت یعنی به قدر چای هم ارزش...؟نه بی خیال او استکان چایی خود را نخورد و رفت... ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
برو، كه در سرم افكار شعله ور دارم برو، براى پر نازک ات خطر دارم بجاى اینكه بگویى چه پیش روى من است ببین چه خاطره هایى كه پشت سر دارم من امتحان خودم را درست پس دادم سیانُورم، دو سه قطره بخور، اثر دارم! به جان باغ مى افتم اگر بزرگ شوم به شاخه شاخه ام انگیزه ى تبر دارم عجیب حوصله ام از غم تو سر رفته برو كه دغدغه هاى بزرگ تَر دارم..
خدا را شكر، آهی هست، گاهی همدمی دارم در اين هنگامه‌ی بی همدمی، شادم غمی دارم... مخواه از من كه با اشكی بريزم هيبت خود را كه روی شانه‌های خسته‌ام ارگِ بَمی دارم هوای بی کسی بعد از تو آن‌سان آدمم كرده كه در هر خانه‌ای پا می‌گذارم مَحرمی دارم! برای سيب دادن دستِ مردم، شاخه خم كردم شما دست كجی دارید و من دست خَمی دارم كويری با تفاخر گفت: دريا بوده ام روزی... تو اما قطره‌ای! گفتم: اقلاً من نَمی‌دارم! چيَم جز «اشک و آه و خشم و غربت؟» پس رهايم كن كه با اين «آب و باد و خاک و آتش»، عالمی دارم!
همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری برای غصه خوردن نیز دندانی نمی ماند ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو سرگرمِ بَهاری! من دل‌آشوبِ زمستانم چه سودم شانه! وقتی اول و آخر پریشانم..؟ همان‌بهتر که‌مشت از گوهرِ دریا تُهی باشد چه بسیار و چه کم، هر قدر بردارم پَشیمانم..! اجل شد همدمِ شب‌های تنهاییم و فهمیدم "تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم..." شبیه ارگِ بعد از پنجمِ دی، دل‌خوشِ اینم که دیگر بعد از این چیزی نخواهد کرد ویرانم..! زمان یعنی همین خط‌ها که می‌افتد به پیشانی همین خط‌ها که افتاده‌ست بر دیوارِ زندانم ندانستن‌گناهش‌چیست؟بعداز تو!که‌من‌ بودی کسی اسمِ مرا پرسید، می‌گویم نمی‌دانم..!
چه فرقی می کند مردم چه می گویند ای تیمور جهان در دست های توست؛ می لنگی که می لنگی! 🌱
وَ... به‌قول : «مجالِ خلوتی پیدا شود از حرف لبریزم
تو خونِ در رگِ مایی خودت که در جریانی...!
خدا را شكر، آهی هست، گاهی همدمی دارم در اين هنگامه‌ی بی همدمی، شادم غمی دارم... مخواه از من كه با اشكی بريزم هيبت خود را كه روی شانه‌های خسته‌ام ارگِ بَمی دارم هوای بی کسی بعد از تو آن‌سان آدمم كرده كه در هر خانه‌ای پا می‌گذارم مَحرمی دارم! برای سيب دادن دستِ مردم، شاخه خم كردم شما دست كجی دارید و من دست خَمی دارم كويری با تفاخر گفت: دريا بوده ام روزی... تو اما قطره‌ای! گفتم: اقلاً من نَمی‌دارم! چيَم جز «اشک و آه و خشم و غربت؟» پس رهايم كن كه با اين «آب و باد و خاک و آتش»، عالمی دارم!
من تَلخم و خَراب چه داری برای مَن ؟ ساقی، به جز شَراب، چه داری برای مَن؟ کافی ست وعده‌های دروغین عشق، آه سیرابَم از سَراب، چه داری برای مَن یا رَب، به غیرِ رَنج چه دیدم زِ روزگار...!؟ جز وعده‌ی عذاب چه داری برای مَن ؟ باید شبیه مَردمِ هم‌عصر خود شَوَم صورتگرا نِقاب چه داری برای مَن؟ روزی اگر بِپُرسَمت این بود رسمِ عشق ای بی‌وفا، جواب چه داری برای مَن؟
نمی ارزد به حسرت خوردن و افسوس فرداها اگر یک لحظه امروز از تماشایت بپرهیزم.... اگر شاعر نمی بودم دلم می خواست برگردم گلوبندی شوم از گردنت خود را بیاویزم...!!
دلگیرم از تقدیر و دستم بند جایی نیست لعنت به آغازی که آن را انتهایی نیست سقراطم و شاگردهایم دشمنم هستند این درد را جز شوکران نوشی دوایی نیست دست گدایی پیش هرکس بردم، الا او ما را قنوتی هست، اما "ربنایی" نیست دنیا بجز غربت چه دارد؟ هیچ بعد از هیچ در دوستانت هم بگردی آشنایی نیست چشم تماشای شکوهت را ندارد دهر آن روز کفش‌ات میدهد دنیا که پایی نیست نجار پیری هستم و این آخر عمری حالا که محتاج عصا هستم... عصایی نیست
به غیر از رفتنت چیزی اگر هم بوده یادم نیست چنان شعری كه می‌ماند به خاطر آخرین بندش...🍁 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈