یادش بخیر! عاشق کم طاقت شما
جانش به لب رسید، از آن هیبت شما
موهای باز و روسریِ نصفه نیم ام
بالا کشانده بود، تَب غیرت شما
تا نبش کوچه پشت سرم آمدی ولی ...
راضی نبودم اینکه شوَم، زحمت شما !
دل باختم به لحظه ی یک پلک هم زدن
از معجزات عشق، همین سرعت شما !
از هم مدار بودن ماه و ستاره مان
در حیرتم چرا نشدم قسمت شما؟!
از عشق های یک طرفه خسته گشته ام
این عشق های نصفه، بَلا نسبت شما
ختمش به خیر می شود این قصه ی قشنگ:
_چشم انتظار ماندنم و همت شما
#سارا_صابر
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو از یک راه دور و شنبه ی یک عصر بارانی
میان خانه ای خاموش، می آیی به مهمانی
تو می آیی و بعدش بی صدا آواز می خوانم
از آن آوازهایی که خودت هم خوب می دانی!
اگرچه عشق یعنی، اتصال دست های ما
ولی داری برایم از جدایی قصه می خوانی
خیالت، مثل یک هاله میان خانه می پیچد
تو هم مثل خیالاتم، نمی پایی، نمی مانی
کجای پهنه ی دنیا تو را گم کرده ام جانا
کدامین سمت و سو هستی؟ نه پیدایی نه پنهانی
تو رفتی با هوای فلسفه تا قلّه های دور
تو رفتی در پی لاهوت تا میقاتِ ربّانی
برایت چشمه های حوصله از قعر می جوشد
برایت تا ابد چشم انتظارم، عشق طولانی
صدای دلنشینت باز هم در گوش می پیچد
میان خانه ای خاموش در یک عصر بارانی
#سارا_صابر