eitaa logo
شـعـــــرنـاب
4.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
6 فایل
خامش نشسته شـعرم ، در پیش دیدگانت ای شیوه ی نگاهت،از #شعرناب خوش تر زیبـــاترین و نـــاب تــــــرین اشعار کلاسیک ومعاصر در #کانال‌شـعــــرناب. آیدی جهت تبلیغات : @sherijat_tab پل ارتباطی ما: https://harfeto.timefriend.net/16528142314913
مشاهده در ایتا
دانلود
ماه بالای سر آبادی است اهل آبادی در خواب روی این مهتابی خشتِ غربت را می‌بویم باغ همسایه چراغش روشن من چراغم خاموش!... 🌙
نپرسیم و با خود بمانیم. و درونِ خویش را آب‌پاشی کنیم. و در آسمانِ خود بتابیم. و خویشتن را پهنا دهیم. و اگر تنهایی، از⁩ نفس افتاد، در بگشاییم و یکدیگر را صدا بزنیم.... 🤍
•••┈✾~🌱~✾┈••• من چه سبزم امروز و چه اندازه تنــــــم هوشیار است..!
•••┈✾~🥺~✾┈••• من در این تاریکــــی فکر یک بره روشن هستم که بیاید علف خستگی‌ام را بچرد...
به مناسبت زادروز مروری به زندگینامه شاعر نو پرداز و نقاش کاشانی سهراب سپهری، در ۱۵ مهرسال ۱۳۰۷ در کاشان بدنیا آمد.به یقین بعد از پدر شعر نو ایران سهراب سپهری سرشناس ترین شاعر ایران در سبک شعر سپید میباشد سهراب سپهری دهه اول و دوم زندگی را به علم و هنر پرداخت دهه سوم زندگی به کسب تجربه و سفر و دهه های بعد به سفرهای بلند. سفربه آمریکا ایتالیا ژاپن هندوستان و انگلستان پرداخت از معروف ترین آثار سهراب میتوان به «صدای پای آب» و «اطاق آبی» اشاره کرد سهراب سپهری پس از بازگشت از انگلستان و تحمل رنج بیماری سرطان خون ، در اول اردیبهشت ۱۳۵۹ دارفانی را وداع گفت من خدا را دارم کوله بارم بر دوش سفری می‌باید سفری بی همراه گم شدن تا ته تنهایی محض🌫 روحش شاد و یادش گرامی باد 🌿
ابرهای دلمان پر بارند...🌧🙂
اوج دردمندی و بی پناهی رو موقع سرودن این شعر چشیده: تو می‌گذری زمان می‌گذرد چه کنم با دلی که از تو توان گذاشتنش نیست ..!
چه کسی می‌فهمد ، در دلم رازی هست می‌سپارم آن را ، به خیالِ شب و تنهایی خود ...
آسمان، آبی‌تر، آب آبی‌تر. من در ایوانم، رعنا سر حوض. رخت می‌شوید رعنا. برگ‌ها می‌ریزد. مادرم صبحی می‌گفت: موسم دلگیری است. من به او گفتم: زندگانی سیبی است، گاز باید زد با پوست. زن همسایه در پنجره‌اش، تور می‌بافد، می‌خواند. من ودا می‌خوانم، گاهی نیز طرح می‌ریزم سنگی، مرغی، ابری. آفتابی یکدست. سارها آمده‌اند. تازه لادن‌ها پیدا شده‌اند. من اناری را، می‌کنم دانه، به دل می‌گویم: خوب بود این مردم، دانه‌های دلشان پیدا بود. می‌پرد در چشمم آب انار: اشک می‌ریزم. مادرم می‌خندد. رعنا هم. 🍃
‌‌ و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت ‌های تو بیدار خواهم شد ...🌱🌞
بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق‌های باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب می‌فهمید.
و او به شیوه‌ی باران پر از طراوت تکرار بود‌.