مـو پریشان به شکار آمـدُ
بعد از آن روز
مــن پریشانمُ او
گیره به گیسو زده است...
#عبدالمهدی_نوری
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وَ آب بین من و تو چنان گل آلوده است
که هرکه هرچه بخواهد از آب می گیرد!
#عبدالمهدی_نوری 🌿
تو میخواهی فراموشت کنم آه از فراموشی
همان کاری که از عاشق جماعت برنمیآید...
#عبدالمهدی_نوری🌿
فراموشت نخواهم کرد جز با مرگ، اما مرگ
شبیه توست جان میگیرد و آخر نمی آید...!
#عبدالمهدی_نوری
به ثروت من و تو غبطه می خورد دنیا
که هیچ چیز نداریم و مال هم هستیم...
#عبدالمهدی_نوری
•••┈✾~🥺~✾┈•••
دل را ربود و داغ در این سینه جا گذاشت..
چشمت که خشت اول.. غم را بنا گذاشت
امواج گیسوان تو بر ساحلِ دلم..
چندین هزار کشته و زخمی بهجا گذاشت
از دل.. ازاین خرابهی متروک.. کاخ ساخت
عشقت همینکه در دلِ این مرد پا گذاشت..
اما نشد به شعر، دلِ سرکش تو را..
پابند کرد و در قفس مرزها گذاشت
لعنت به روزگار که جای شراب و شعر
تنها شرنگ فاصله در دست ما گذاشت
دست تو بود آنکه پس از سالها امید
دست مرا گرفت... ولی در حنا گذاشت!
زن ذاتِ زندگی است که او را نمیتوان؛
محدود کرد و در غزلی نخنما گذاشت..
باید برای از تو سرودن، سکوت کرد..
چشمان شعر را به تماشات وا گذاشت
#عبدالمهدی_نوری
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یادش بخیر ... بخت بلندم که دامنش
یک کهکشان ستاره ی دنباله دار داشت!💫
#عبدالمهدی_نوری
برای بوسه لبت آفریده شد .. حیف است
که روی سرخی آن حرف دیگری باشد…
#عبدالمهدی_نوری
دستی بر آب خیره شد و برد نام تو
تا بیبهانه یاد کند از مقام تو
از اینکه قرنهاست برایت سرودهاند؛
ثبت است بر جریده عالم دوام تو
از مکه کندی و دل کعبه چنان گرفت
کامد سیاه پوش به بیت الحرام تو
صد ها هزار گرگ گرسنه که یافتند
خود را -حقیر و گمشده- در ازدحام تو
ای شیر نیزهزار چه کردی که قرنهاست
شمشیر میزنند دلیران به نام تو؟
با زخم مشک و چشم برادر گریستند
یک عمر، یک فرات، غریبان شام تو
بعد از تو آب روضهی جانکاه عالم است
طوفان بهپاست از عطش انتقام تو
صبحت سری به سجده و شامت سری به تشت
(نازم به حسن مطلع و حسن ختام تو)
#عبدالمهدی_نوری
مثل لنجی که برنخواهد گشت ،
قسمتم کندن و جدا شدن است
این که دریا چقدر بیرحم است
اولین درس ِ ناخدا شدن است
دستهایت شبیه لنگرگاه ،
خسته و بیقرار و مضطربند
دست من مثل لنگری لرزان ،
غرق در وحشتِ رها شدن است
گفتی از من به بعد... گفتم نه!
بعد تو ، هیچکس نخواهد بود
سینهام قبر یک نفر باشد
بهتر از کاروانسرا شدن است
ما دو آواز تلخ و ناخوانده ،
ما دو فریاد در گلو مانده
ما سکوتیم و مرگمان بیشک ،
در تب و تاب همصدا شدن است
در جهانی که عشق کافی نیست ،
چاره ای جز خیال بافی نیست
بافههایی که دوست میداریم ،
همه در حال نخنما شدن است
لنج من بیمهار و بیلنگر ،
روی آب ایستاده بیحرکت
این رها بودن و جدا نشدن
بدترین شکل مبتلا شدن است…
#عبدالمهدی_نوری