eitaa logo
شـعـــــرنـاب
4.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
7 فایل
خامش نشسته شـعرم ، در پیش دیدگانت ای شیوه ی نگاهت،از #شعرناب خوش آیدی جهت تبلیغات : @sherijat_tab پل ارتباطی ما: @Fatemeh_t287 اینجا حرفاتونو میشنوم: https://harfeto.timefriend.net/17540728553291
مشاهده در ایتا
دانلود
از حرای ِ کوچک ِ قنداقه ات ، آغاز کن فاش کن پیغمبری را جرعه ای اعجاز کن فرصتی کوتاه مانده ، از بغل پائین نیا هرچه میخواهی در این کوتاه فرصت ناز کن آی اسماعیل ، هاجر خون جگر شد هو بکش چشمه ی ِ آب ِ حیاتی ، زیر پایت باز کن هفت شهر عشق را پیری انا الحقی بگو مسند ِ لاهوتی ِ اشراق را ، احراز کن خاکیان از سِرّ ِ وَجه اللهی تو عاجزند رازهایـت را برای ِ عرشـیان ابـراز کـن ما همه دلتنگ عطر و بوی حیدر گشته ایم شیشه ی عطر حرم ! خوشبوترین ! سر باز کن چون عمو فرصت نداری تا ببازی دست و چشم وقت کوتاه است ، شور ِ عشق را ایجاز کن کمتر از قاسم نمی باشی بیا بالی بزن از سر ِ دست ِ پدر تا نیزه ها پرواز کن ... ... بانگ هَل مِن در میان کهکشان پیچیده است ای رباب ِ شیر زن ، شش ماهه را سرباز کن @Shere_naab
بیچاره رباب هر کس که دید رأس تو بر روی نیزه‌ها آهی کشید و گفت که «بیچاره مادرش» @Shere_naab
روی دستم دست و پا کمتر بزن ای اصغرم(ع) چون ندارم طاقت دیدار جان کندن علی (ع) 🏴 @Shere_naab
حالا رباب مانده و شش ماه خاطره... حالا رباب مانده و یک عمر آرزو... @Shere_naab
گفت:سر مردانشان را به نیزه کنید شـش مـاهـه هـم برای خودش مردی شده بود ... 🏴 @Shere_naab
شـعـــــرنـاب
در کودکی چه محشری در عشق کرده‌ای؟ حسرت به عاشقی تو هر پیر می‌کشد ... 💔 🏴 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رد پایی که چنین دور خودش چرخیده ... حال و روز پدری هست که حیران شده است !!! 🏴
سیه ابری گرفته قامت ناساز دنیا را خزانی سرد پوشانده فضای باغ زهرا را چه رستاخیز عریانی به پا گشته در این ایام که از هم می شکافد هر محرم عمق دریا را مصیبت آن چنان سخت است و جانفرسا که می دانم که هر قصه از این تاریخ بر هم می زند نقش ثریا را قلم امروز می خواهد بسازد منبری خونین همین تک واژه ی اصغر کند منبر مصلا را عطش برده توان و طاقت دردانه ی مادر چو گل پژمرده کرده شاخ و برگ نخل طوبا را صدای پای سقا گم شده در مجمر دجله دگر روشن نمی سازد قمر رویای مولا را شکسته بغض تاول بر لب خشکیده ی اصغر دگر دریا نسازد تر لبان طفل بابا را امیدی تازه در جان حسین افتاده از این رو به روی دست بالا برده است آن ماه زیبا را قرار از حرمله برده سفیدی گلوی او به تیری می گشاید آن کلید گنج نجوا را ذبیح آتشین بال آن چنان مظلوم پر وا کرد برفت آهسته تا روشن کند سیمای فردا را