آمدی حوا شدی تا من یکی آدم شدم
پیله کردی آنقَدَر تا شکل ابریشم شدم
آن دو چشم لعنتی از سلطنت عزلم نمود
نوکر بی اختیارم کرد و پیشت خم شدم
قهوه ی تلخی ولی می نوشمت با اشتیاق
من دچار یک غم شیرین ولی مبهم شدم
ها! چه کردی با دل مردادی و تف دیده ام؟
عاشق باران و برف و بارش نم نم شدم
چون مسیحا آمدی ، آئین من تغییر کرد
بعد از آن از پیروان حضرت مریم شدم
با تشکر از درخت سیب و شیطان رجیم!
آمدی حوا شدی تا من یکی آدم شدم
#علی_قهرمانی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وعده ی انگشتری داده به ماهم مشتری
در عوض من حلقه ی دور زحل را میخرم🪐
#علی_قهرمانی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
°{چشمان تو بادام و دهن پسته ی خندان
باری تو صدف داری و اسمش شده دندان}°
لبهای تو مانند مربای تمشک است
یا اینکه خودش قند و دهان گِردی قندان
°{یادم نرود از مژه ها هم بنویسم
ابرو چو کمان است و مژه شاخه پیکان}°
ابرو گره دار است و بدن صاف و کشیده
با چکمه ی مشکی شده ای مثل رضا خان
°{ای وای از آن گونه ی برجسته ی سرخت
پیوند دو سیب از وطن و کشور لبنان}°
از گردن و از سینه ی برفی چه بگویم
یک گردنه ی پر خطر و مرکز بحران
°{اندام من از خاک و گِل و چوب حصیرست
اندام تو قالیچه ی ابریشم کرمان}°
آمد دم گوشم مَلک سمت چپ و گفت:
تحریک نکن بیشتر از این دل مردان !!
#علی_قهرمانی♡
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چشم تو هر آدمی را مست و بی دین می کند
ارتداد مؤمنین را جمله تضمین می کند
می توانی با دو چشمت گیج و مدهوشم کنی
مردمک های سیاهت کار مرفین می کند
فرق چندانی ندارد حاتمی یا پادشاه
بی مروت هرکسی را زار و مسکین می کند
لعنتی کاری به این اصلا ندارد زنده ای
زنده زنده می کشد ما را و تدفین می کند
می زند آتش به جانم برق چشم و برق لب
قلب عاشق پیشه ام را پمپ بنزین میکند!
شب به شب دانی چرا زل میزنم بر عکس تو؟
دل برای ریزشِ جانانه، تمرین می کند
طبق اسنادی که در پستوی پلکت دیده ام
ساده دل ها را برای فتنه گلچین می کند
طرز رفتار تو را باید چنین تشبیه کرد :
آنچه ظالم در یمن یا در فلسطین می کند!
#علی_قهرمانی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
○{از بندر و از مرکز گیلان خبری نیست
از ابر و کمی شرشر باران خبری نیست }○
عشاق پریشان شده ی شهر کجایند ؟
از زمزمه در طول خیابان خبری نیست
●{من تاجر بی مشتری عشقم و انگار
از داد و ستد داخل دکّان خبری نیست }●
متروکه ترین کلبه ی این جنگل سبزم
از آمدن رحمتِ مهمان خبری نیست
○{من سیب گلابم، بخدا نرمم و شیرین
اما همه پیرند و ز دندان خبری نیست }○
باید که سفر کرد و گذر کرد ،ولیکن
از بدرقه و کاسه و قرآن خبری نیست !!
#علی_قهرمانی♡
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفتہ بودے عاشق باران بہ روے شیشہ ای
چشم گریان خودم را عینڪے ڪردم ...بیا!
#علی_قهرمانی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نرو دکتر بیا پیشم خودم دارای مرفینم
"بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم"
نه بچه هیئتی هستم نه مسجد میروم زیرا
"به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم"
چه پشت رُل چه در منزل،اداره پشت میز خود
"مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم"
الهی دورتان گردم خودم قربان چشمانت
"حرامم باداگر من جان بجای دوست بگزینم"
تورا در خواب خود دیشب چنان بوسیدم از گردن
"که غوغا میکند درسر خیال خواب دوشینم"
به جان مادرم دلبر! به قرآن زنده می گردم
"اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم"
عجب شعری سرودم من،هزاران آفرین،به به
"همانا بی غلط باشد که حافظ داد تلقینم"
#علی_قهرمانی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
لعنت به روز حادثه لعنت به راه لعنتی
وقتی که درگیرش شدم با آن نگاه لعنتی
کت بسته افتادم زمین من را سپس با خود کشید
آن مادیان بی پدر ،چشم سیاه لعنتی
من یکنفر بودم ولی او با هزاران تار مو
من دست خالی بودم و او با سپاه لعنتی
از آن زمان معتادم و خود را به تختی بسته ام
از بس کشیدم روز و شب از سینه آه لعنتی
اصلن ندارم شکوه ای زیرا خداوند آفرید
ما را شبیه مشتری او را چو ماه لعنتی
هر شب دعایش میکنم با اینکه ظالم بوده او
یا رب بماند تا ابد این پادشاه لعنتی!
#علی_قهرمانی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ظاهرا میخندم اما"حالم اصلا خوب نیست"
ابری و توفانیام؛وضعیتم مطلوب نیست...
دائما سرگیجه دارم،میخورم گاهی زمین
این تلو خوردن دلیلش مصرف مشروب نیست..!
عقل بیچاره دگر با دل مدارا میکند
طفلکی مانند سابق در پی سرکوب نیست...
عابران بیاعتنا از پیش من رد میشوند
هم درختی پیرم و هم میوهام مرغوب نیست...
بعد از این باید برای بد شدن تمرین کنم!
آدمیت مرده و خوبی دگر محسوب نیست...
تا به کِی باید صبوری کرد و چیزی هم نگفت
من علی هستم بهقرآن اسم من ایوب نیست..!
#علی_قهرمانی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اتاقم شامل یک تخته فرش و تختخواب است
و دیواری که رویش ساعت و تقویم و قاب است
دو رشته سیم مشکی متصل بر سقف خانه
و نوری که همیشه حبس ابعاد حباب است
دقیقا کنج سقفم عنکبوتی هم نشسته
که با بزاق خود در حال ترسیم طناب است
کنار تخت خوابم پنکه ای آبی ، قدیمی
که گاهی خوب و گاهی هم صدا دار و خراب است
و یک بالش که با این حجم گریه، تَر نگشته!
پر مرغابیان داخل آن ضد آب است
دوتا پرده، کشیدم تا نبینم پشت آنرا
هزاران چهره آنسو در خیابان با نقاب است
و من هم شاعری تنها که از دنیا بریده
رفیقم عینک و خودکار و کاغذ با کتاب است
اتاقم مرکز تحریر و نشر درد و اندوه
شبیه یک مغازه در مسیر انقلاب است
#علی_قهرمانی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مثل عصر جمعه دلگیر و کسالت آورم
درک من سخت است،مجبورم مَثَل می آورم
حال من چیزی شبیه غنچه های قمصر است
صبح فردا تازه می فهمم چه آمد بر سرم !
کودکی هستم که در اوج تماشا کردنم
لابه لای جمعیت یک لحظه گم شد مادرم
بیش و کم هرکس دراین دنیا غمی دارد ولی
بین مردم من یکی از کل آنها بدترم
شب دوباره با خیال و با سرابش آمده
شاید اصلن از تبار و از نژاد هاجرم
می روم تا نطفه ی رویا بکارم در سرم
بار دیگر با خودم تنها خودم همبسترم
#علی_قهرمانی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈