پری رویِ گل اندامم نگیر از من خـیالت را
کـه دارم بـینِ رویاها تبِ شوقِ وصـالت را
به بوی ناب میخکها شدیداً کرده ام عادت
درون کـوچه می ریزی مگر زلف شلالت را
میان کوچه می مردم اگر روزی نمی دیدم
لب سرخ و رخ ماه وسیاهی های خالت را
از آن روزی که با نازِ نگاهت شاعـرم کردی
به جای باده می نوشم غـزل های زلالت را
دلیل ِ شکوه هایم را ولی دیگــر نپرسیدی
مگر پاسخ نمی دادم جوابِ هـر سؤالت را
هنوز ای شاخه ی پُرگل خدا داند پشیمانم
که مثلِ ساقه ی پیچک نپیچـیدم نهالت را
بدونِ روی مهتابت حریم خانه تاریک است
نگیر از مـن عسل بانو شبی برقِ جمالت را
#علی_قیصری
@Shere_naab
دخترِ "بهــجت" بـــرایت افتخــار آورده ام
یک بغــــل از شعرهای شهـــــریار آورده ام
راه زنجان تامراغه یک دو روزی بسته بود
نیمه شب حــیدر بابا را با قطــار آورده ام
ساکـــن شیــــرازم و از راه دوری آمـــــدم
نامـــه ای از حــافظ ِ والا تبــــار آورده ام
کوله بارم پرتر از دیوان شعر خواجه است
از اهــالی نامـه هــای بی شمــــار آورده ام
چــار محال و بختیاری را نهـادم پشت سر
یک دو جفت از گیوه های بختیار آورده ام
باغهای ساوه را در این سفر کـــردم گــــذر
سیب سرخ و سنجد و قدری انار آورده ام
شهر طهـران را نهــادم زیــر پا از بی کسی
لالــــه ای از لالـه های لالـــــه زار آورده ام
خستگی را با نگـــاه عاشقت از مــــن بگیر
هـــدیه های دیگری در کـــوله بار آورده ام
اشک شوق ازچشم شعرم میچکدبانوعسل
بیت آخــــر را اگـــر بی اخـتیـــار آورده ام
#علی_قیصری
#روز_دختر
@Shere_naab
"گر زبانم را نمی فهمی ، نگاهم را بفهم"
آهِ سرد و اشکِ چشم بی گناهم را بفهم
بی تو بالا می رود شب ها صدای هق هقم
بغض ها و گریه ی هنگامِ آهم را بفهم
روزگار سرد و تاریکی یقیناً پیش روست
سرگذشت روزهای سال و ماهم را بفهم
با نگاه پر سکوتم با تو می گویم سخن
معنی نا گفته های در نگاهم را بفهم
کفش ها هم اندکی پای مرا یاری نکرد
قصه های نارفیقِ نیمه راهم را بفهم
آسمانِ دیدگانم ای عسل ! بارانی است
با نگاهت لحظه ای حالِ تباهم را بفهم ...
#علی_قیصری
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
•••┈✾~🔥~✾┈•••
ساز بیآوازم و سنتور میخواهد دلم
نغمهای در گوشهی ماهور میخواهد دلم
بیخبر مهمان فردوسی شدم در شهر توس
همرهی تا مرز نیشابور میخواهد دلم
ای صبا در راه برگشتت به مژگانم بگو
با همایون قطعهای در شور میخواهد دلم
هر زمانی نغمه با مرغ سحر سر میدهم
همنوایی از دف و تنبور میخواهد دلم
دادم از دست غمآلودِ خزان تن را به کوچ
پر زدن تا قلّههای دور میخواهد دلم
ساقیا پُرکن که دیگر طاقتم ازحد گذشت
ساغری از بادهی انگور میخواهد دلم
گوشهی چشم عسلبانو که میآید به یاد
زُل زدن بر نرگس مخمور میخواهد دلم
#علی_قیصری