لعنت به بغض نیمه شب مانده در گلو
لعنت به آنچه مرده درونم، به آرزو
لعنت که فکر او ز سرم کم نمیشود
رفته ولی تمام مرا کرده زیر و رو
خورشید در غروب نهانی که خواب بود
نوشیده است خون دلم را سبو سبو
بس کن پدر! چگونه گمان میکنی هنوز
در گوش من نصایح تو میرود فرو؟
پیری چقدر زودتر از من به سر رسید
لعنت به شانهها که نگفتند مو به مو
دردا که دور گشتی و از من بریدهای
من هم بریدهام دگر از نام و آبرو
لعنت به دردهاى دلى که شکسته ماند
با یک ضمیر مفرد غائب شبیه "او"
لعنت به اشک جاری از روی گونهها
لعنت به هق هق خفه زیر دو تا پتو
لعنت به هرچه خاطره که تلخ و تیره است
دعوا، جدل، گلایه و گاهی بگو مگو
غیر از صبوری از من عاشق چه دیدهای؟
اصلا قبول هرچه بخواهی، فقط بگو
لعنت به خوابهای پریشان، به قرص خواب
لعنت به فکر درهم و درگیر و تو به تو
لعنت به آسمان شب بى ستارهها
اهل سکوت بوده کسى حین گفت و گو؟
لعنت به عطر جاری پیراهن تنت
یک شهر در پیات شده مشغول جست و جو
لعنت به من، هرآنچه مرا عاشق تو کرد
وقت است بگذرم ز خودم، جام زهر کو؟
پیراهنیست عشق تن هر که میرود
چون بند پاره کرد ندارد دگر رفو
باید به چهره اب زنم دیده وا کنم
تا هیچ کس از این همه مستی نبرده بو
لعنت به اشکها که قطار از پی قطار
لعنت به چشم قرمزِ صبح علی طلو...
یادت به شر! که مِهر تو کانون فتنه بود
یادم به خییر! شادی من را دگر مجو
"عینش" درون وزن نگنجید و حذف شد
عین تمام خاطره ها بین های و هو...
لعنت به فکرهای خیالی شاعری
کز شاخههای طبع نشسته است روی جو
افتادهام درون گناه نکردهایی
مانند اقتدا به نمازی که بی وضو...
#نفیسه_سادات_موسوی 🌸
#لعنت
@Shere_naab