شک منی، یقین منی، نیستی مگر؟!
انگاره های دین منی، نیستی مگر؟!
هم قبلهی نماز منی هم نیاز من...
چون مهر بر جبین منی، نیستی مگر؟!
پیوسته با کمان دو ابرو میان شهر
عمری است در کمین منی، نیستی مگر؟
با آن شکوه شرقی و با این غم نجیب...
بانوی سرزمین منی، نیستی مگر؟!
من مستحق نیش توام، دیگری چرا؟
محصول آستین منی، نیستی مگر؟!
#محمد_سلمانی
@Shere_naab
با آن شکوه شرقی و با این غم نجیب...
بانوی سرزمین منی، نیستی مگر؟!
#محمد_سلمانی...🕊🔖
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
°{من دفتری پر از غزلم، ناب ناب ناب
چشمی که عاشقانه بخواند مرا کم است}°
#محمد_سلمانی♡
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
《چون سرو ُصنوبر قدِ بالات قشنگ است
ابروی کمان و خطِ چشمات قشنگ است》
هر شال کدر، کهنه و بی رنگ همیشه
با خرمن ابریشم موهات قشنگ است
《من کودکم ای کاش به من قصه بخوانی
تنها به زبان تو حکایات قشنگ است 》
* "درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت"
از بس که سر و دست و تن و پات قشنگ است
《هر روز به تکرار چو زندانیِ دلتنگ ...
بی وقفه تو را باز ملاقات قشنگ است 》
تشبیه قشنگیست فقط عشق به شطرنج
شطرنج به جز کیش و به جز مات، قشنگ است؟
《با خنده و با گریه و با قهر که حتی
معشوقهی من در همه حالات قشنگ است》
#محمد_سلمانی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت...!
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت...
در بین غزل نام تو را داد زدم، داد
آنگونه کهتا آنسرِ اینکوچه صدا رفت...!
بیرون زدم از خانه یکی پشتِسرم گفت
اینوقتِ شباین شاعر دیوانه کجا رفت...!
من بودمو زاهد به دو راهی کهرسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت...
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما
من گم شدمو شانه پیِ کشف طلا رفت...!
در محفل شعر آمدم و رفتم و...گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت...!
میخواست بکوشد بهفراموشیات این شعر
سوزاندمش آنگونه کهدودش بههوا رفت...!!!
#محمد_سلمانی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به دست، کیسهٔ غم را گرفتهام بروم
دلم گرفته، دلم را گرفتهام بروم...
#محمد_سلمانی