نگاه کرد مرا لحظه ای ...ولی نشناخت!
چقدر فاصله عشق و کینه کوتاه است ...🥺
#محمد_شریف
دخیلی بر تمام ریلهای شهر میبندم
توکل بر خدا... شاید قطارِ رفته برگردد...
#محمد_شریف🌱
تو که راهی شدی نمیدانی
معنیِ بیقرار یعنی چه
مثل یک ماهوارهی تنها
گم شدن در مدار یعنی چه
حملهی لشکرِ غزل دیدی؟
امشب از حسِ شعر لبریزم
غرق آرامشی نمیفهمی
لحظهی انفجار یعنی چه
میروی سمتِ یک فراموشی
چمدانی گرفته دستت را
شاعری بیقرار میفهمد
سوتِ تلخِ قطار یعنی چه
تو دلم را زدی به دریاها
این دلی که ندیده دریا را
چشم دریاییات به من فهماند
آبیِ بیگدار یعنی چه
مدتی میشود پُر از دردم
مثل یک سالِ پیشِ حالِ خودت
تو خودت هم که خوب میدانی
قرص روزی سهبار یعنی چه
باز با میلههای مواجی
چشمهای تو در محاصرهاند
مژههایت به من نشان دادند
آسمان در حصار یعنی چه
با شنیدن نمیشود فهمید
حال و روزم چگونه میگذرد
تا نبینی مرا نمیفهمی
مردهی بیمزار یعنی چه
#محمد_شریف
#چارپاره
با رنگِ زرد آمده اما به مهرِ خود
پاییز، خاطراتِ مرا سبز میکند...🌱
#محمد_شریف
هر جای این جهان بروی غرقِ غربتی
برگرد سوی من که وطن چیز دیگریست
یکعمر بیتو حرف زدم با همه، ولی
یک لحظه با تو حرفزدن چیز دیگریست
#محمد_شریف
مرا ببخش اگر خندههای دیر به دیرم
مرا ببخش اگر گریههای زود به زودم...
#محمد_شریف
هنوز منتظری تا زمانه با تو بسازد؟!
چه انتظارِ بعیدی، چه آرزویِ محالی...
#محمد_شریف
غرق در حالتی بلاتکلیف
رو به آیینه مات میمانم
این منم زنده ماندهام بیتو؟!
نکند مردهام نمیدانم...
#محمد_شریف
منی که از همهی داشتن تو را دارم
چقدر شعر به تو تا ابد بدهکارم
هر آنچه داد و نداد و گرفت، مالِ خودش
ولی همیشه تو را از خدا طلب دارم
بگو چطور به یک عمر پشتِپا بزنم
چطور از خود من -از تو- دست بردارم
به جز تو چیزی از این زندگی نمیخواهم
فقط تو را بشود پیشِ خود نگه دارم
تویی که دغدغهی تازهی جهانِ منی
که بیتو روز و شبی پوچ و غرقِ تکرارم
کنار من تو نبودی اگر، نمیدانم
کشیده بود کجا بیتو تا کنون کارم
اگر چه شهر، پُر از خیرخواه و دلسوز است!
ولی من از همهی شهر، جز تو بیزارم...
#محمد_شریف
غرق در حالتی بلاتکلیف
رو به آیینه مات میمانم
این منم زنده ماندهام بیتو؟!
نکند مردهام نمیدانم...
#محمد_شریف