آنزیم ها هم جایگاهِ فعال دارند!
یعنی با چیزی جز آن اصلِ کاری جفت نمیشوند؛
جز آن را نمیخواهند...
حالا تو هی از من بپرس:چرا من؟!
#مریم_قهرمانلو
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
.
معشوقه تویی،
شعر تویی،
بغض منم من
جولانِ قلــم
پیشِ نگاهت عــددی نیست!
#مریم_قهرمانلو⠀
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
_تو باران را دیده بودی
میدانستی که رفتن
آن هم این وقتِ سال
با پاییزِ آدم چه میکند
چه آسوده رفته ای
که هیچ آمدنی،
هیچ خاطره ای
روی دوشِ رفتن ات
سنگینی نمیکند ...
#مریم_قهرمانلو🍂
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شعر و شراب و بوسه و قدری بغل مهمان من
ما شاعران با یار خود مهمان نوازی میکنیم...
#مریم_قهرمانلو
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به خودم که نگاه میکنم میبینم؛ باید چندین سالِ پیش به دنیا میآمدم!
کنارِ حوضِ آبی خانمان، زیرِ درخت خرمالو چای مینوشیدم و به روح انگیز و مرضیه و ویگن گوش میدادم. عاشق مردی با ساس بند مشکی که کت و شلوار مشکیِ تر و تمیزی به تن کرده و پاپیون بیشتر از کراوات به چهره اش میآید ، میشدم. عصر ها با شورلت سفیدش به سراغم میآمد که شهر را خیابان به خیابان، و پاییزش را برگ به برگ به دوست داشتنمان آغشته میکردیم. من باید خیلی سالِ پیش زندگی میکردم تا در و پنجرهی خانهیمان چوبی میبود. و موسیقی را با گرامافون به جان و دلِ خانه تزریق میکردم. دمِ غروب منتظر میماندم که عشقم به خانه بیاید و یک "بانو" کنارِ اسمم بچسباند، تا با سیب و انار و دامنِ گلدار به استقبالش بروم و او سرخیِ گونه هایم را ببوسد و بگوید: دلبر سیب دارد .. دلبر انار دارد ... و هر دو لبخند بزنیم. از آن لبخندها که یعنی خیلی دوستت دارم ، که یعنی بی تو نمیشود ، نه میشود نه میتوانم ... از آن لبخندها. بعد دلمان گرم میشد به عشق، به خانه، به زندگی.
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان ! من آدمِ این زمان نیستم. از تار و پودم جا ماندهام ... به هر دری میزنم عشق را اینجا ، بین اينهمه شلوغی، پیدا نمیکنم.🥺
#مریم_قهرمانلو
•••┈✾~🙂~✾┈•••
میخواستم
پَر وا کنی در من!
آبی ندیدی آسمانم را... :)
#مریم_قهرمانلو
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به خودم که نگاه میکنم میبینم؛ باید چندین سالِ پیش به دنیا میآمدم!
کنارِ حوضِ آبی خانمان، زیرِ درخت خرمالو چای مینوشیدم و به روح انگیز و مرضیه و ویگن گوش میدادم. عاشق مردی با ساس بند مشکی که کت و شلوار مشکیِ تر و تمیزی به تن کرده و پاپیون بیشتر از کراوات به چهره اش میآید ، میشدم. عصر ها با شورلت سفیدش به سراغم میآمد که شهر را خیابان به خیابان، و پاییزش را برگ به برگ به دوست داشتنمان آغشته میکردیم. من باید خیلی سالِ پیش زندگی میکردم تا در و پنجرهی خانهیمان چوبی میبود. و موسیقی را با گرامافون به جان و دلِ خانه تزریق میکردم. دمِ غروب منتظر میماندم که عشقم به خانه بیاید و یک "بانو" کنارِ اسمم بچسباند، تا با سیب و انار و دامنِ گلدار به استقبالش بروم و او سرخیِ گونه هایم را ببوسد و بگوید: دلبر سیب دارد .. دلبر انار دارد ... و هر دو لبخند بزنیم. از آن لبخندها که یعنی خیلی دوستت دارم ، که یعنی بی تو نمیشود ، نه میشود نه میتوانم ... از آن لبخندها. بعد دلمان گرم میشد به عشق، به خانه، به زندگی.
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان !
من آدمِ این زمان نیستم.
از تار و پودم جا ماندهام ...
به هر دری میزنم عشق را اینجا ، بین اينهمه شلوغی، پیدا نمیکنم.
#مریم_قهرمانلو
نه که رفته باشی
یا نداشته باشمت
از اول هم نیامده بودی ..
از اول نبودی
نمیخواستی که باشی !
دلم داشتنت را توهم زده بود
دید میچسبد
ادامه داد ...🗿
#مریم_قهرمانلو
همیشه کنجِ خیالی
نه بودنی، نه وصالی
چگونه از تو بگویم
که آرزوی محالی...
#مریم_قهرمانلو
بوی عطرت که شنفتم
به لبم جان آمد
منم آن گل که نچیدی و
زمستان آمد ...🙂
#مریم_قهرمانلو