رفتی،پس ازتو لذّت باران تمام شد
یک قصّه رونکرده به پایان تمام شد
بایک زبان ساده بگویم توفکرکن
پاییز،آن اوایل آبان تمام شد!
آغوش گرم تودرروزهای وصل
زیرنگاه سردزمستان تمام شد
هی زنگ پشت زنگ وپیام ازپی پیام
دلشوره های تلخ خیابان تمام شد
بعدازتوازحرکت قلبم ایستاد
ساعت به وقت غربت تهران تمام شد!
ازمن نپرس دیگرازاین غم که ماجرا
برعکس من برای توآسان تمام شد
بدنام شداگرچه زلیخاورنج دید
دنیابه کام یوسف کنعان!تمام شد؛
حالم شده شبیه زغالی که روسیاه
درکوره خسته ماندوزمستان تمام شد!
🖋#مریم_صفری
@Shere_naab
باران و باد و برف و زمستان بهانه اند
این خانه را نبودن تو سرد می کند...!
#مریم_صفری
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
٫٫شبیه پنجره ها بسته باش، اما باش٫٫
بیا و یک غم پیوسته باش، اما باش
دلم گرفته برایت بهانه میگیرد
تو از بهانهی من خسته باش، اما باش!
اگر همای سعادت نمیشوی چه کنم
بیا کبوتر گلدسته باش، اما باش
ضریح من شده دستت، دخیل دستم را-
تو یک اجابت وارسته باش، اما باش
تمام مردم این شهر روبروی مناند
تو هم بیا و از آن دسته باش، اما باش
خبر رسیده کسی را خبر نمیخواهم
عذاب نامهی سربسته باش، اما باش
فقط اجازه بده حس کنم کمی هستی
به غیر من، شده وابسته باش، اما باش
#مریم_صفری
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سر هر صبح چه کاری به نگاهم داری؟
تو مگر کوچه برای گذرت کم داری؟
خوشگلی خوش بر و رویی و پر از خوش خلقی
خوش به حالت که خوشی را همه با هم داری
از همان روز که گفتم به تو می آید اخم!
هر زمان می رسم از راه، تو ماتم داری...
زخم کاری دلم، باز تو را می خواهد
نکند جای دو تا چشم تو مرهم داری
جلوی آینه من هستم و لبخند به تو
و کسی هم که بپرسد نکند کم داری؟
تا دهان باز کنند از تو سخن می گویند
کس و کار منی و ، اینهمه آدم داری!!؟؟
پس هر حادثه ای می کنم اعلام نیاز
در بساطت تو ببین شانه ی محکم داری؟
بعد هر بوسه ی دلچسب کمی می میرم
توی ترکیب لبت هم نکند سم داری
تو بگو "جان بده" من قبل "بده" می میرم!
نه خدایی تو در این رابطه غم هم داری؟؟
#مریم_صفری
میخواستم فقط تو بمانی، که خب نشد
من را به حال خوش برسانی، که خب نشد
اصلا بنای درد دلم با کسی نبود
دیدم من عاشقم، تو همانی، که خب نشد
با این امید بر تو نوشتم گذشته را
محرم شوی، غمی بتکانی، که خب نشد
اشکم چکید پیش تو با این امید که
من را به سینهات بکشانی، که خب نشد
محبس نبودم و نکشیدم قفس برات
میشد تو هم مرا بپرانی، که خب نشد
زورم رسید از تو جهان را جدا کنم
گفتم اگر تو هم بتوانی... که خب نشد
من سیل عشق بودم و تو در برابرم
ملزم به مِهر قطرهچکانی، که خب نشد
القصه من به حدّ پرستش رساندمت
میشد خدای قصّه بمانی... که خب نشد
#مریم_صفری
پدرم را به خاکها دادند
که حضورش چراغ راهم بود
بعد از او مرهمی مداوم نیست
دست پر پینهاش پناهم بود
خاک بی رحم سرد و دلگیری
مدفن کوه تکیهگاه من است
بعد از آن روزهای تلخ عبور
بیکسم خانهام گواه من است
پدرم را به خاکها دادند
که من از صبر و درد خسته شدم
دل من با غمی نمیلرزید
بخدا در غمش شکسته شدم
بعد از او حرف کوچکی بس بود
که به خلوت نشسته زار زنم
باغ وحشی بسازم از خودم و
بر سر این و آن هوار زنم
پدرم یک ستون محکم بود
بعد از او خانهمان خراب شده
چه نیازی به حرف و مرثیه هست؟
صبرمان مایهی عذاب شده!
#مریم_صفری