اے چشم مهربان تو صبح علے الدوام
روز از ڪنار پلڪ تو آغاز مے شود
خورشید من سلام...
#پاییز_رحیمے...
دیدمت با تارهای مو که بر پیشانیات...
با همان شلوار جین و عینک و بارانیات
شعر میخواندی و میخندیدی و من گیج و مات
محو بودم در تو و آن لهجهی تهرانیات:
"ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال"
وای! میمیرم من از اینگونه حافظخوانیات
اعتدال بینظیر فصلهای زندگیست
گونههای برفی و لبهای تابستانیات
مثل مولانا چهل سال پیاپی یافتم
شمس را در چشمهای مست ترکستانیات
حیف اما زود رفتی و رها کردی مرا
در نبودنهای حسرتآور طولانیات
آه ای ماه بلند قلههای دور دست!
مهربانتر باش با این یار شهرستانیات!
#پاییز_رحیمی