پیشکش ما به چشم یار نیامد
خواستمش جان کنم نثار، نیامد
هر چه پریدند پلک های تمنا
مژدهی پایان انتظار نیامد
جام شرابی که طعم بوسه به لب داشت
پیر شدیم و شبی به کار نیامد
هر چه درخشید ماه و جلوه گری کرد
هیچ پلنگی به کوهسار نیامد
آه! که هر بار یاد عشق تو کردم
در نظرم مرگ ناگوار نیامد
قافلهی عمر هست و حوصله اش نیست
کیست که با زندگی کنار نیامد؟
#فاضل_نظری /
#کتاب / #پیشکش
من شما را بی اینکه امیدی داشته باشم، دوست میدارم...🙂❤️
📚 از #کتاب قمارباز | نوشتهی #فئودور_داستایوفسکی