غمگینتر از همیشه به تو فکر میکنم
انگار باورم شده دیگر ندارمت…
#سجاد_صفری_اعظم
#توئیت 🖇♥️
#ویسلاوا_شیمبورسکا میگه:
"شهامت میخواهد دوست داشتنِ کسیکه،
هیچوقت، هیچزمان، سهم تو نخواهد شد..."
ولی من میگم حماقته!
حماقت میخواد کسی رو بخوای
که هیچوقت قرار نیست مال تو باشه...
شربت توت سیاه است آنچه بر لب ریخته
تشنهها را تشنه تر کرده لبالب ریخته
میرعماد امشب چلیپایی به رقص آورده یا
گیسویی بر شانه لختی مورب ریخته؟
جان فدای خالقی که در دهان کوچکت
چند مروارید غلتان مرتب ریخته
خالقی که چشم هایت را پدید آورده و
قطره ای از آن میان کاسه شب ریخته
من اتاقم را همین دیشب مرتب کردم و
اسمت آمد ... گوشه گوشه یاس و کوکب ریخته
#حامد_عسکری
4_5938034003184455058.mp3
14.4M
تکیه میزنی تو
بر کدام شانه امشب
زیر باران...؟؟!☔️🙂
#قصهی_عشق🎶
#سالار_عقیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح آمده است
ﺑﺎﺧﻮﺩ ﻋﻬﺪ ﮐﻦ ﮐﻪ از امروز
ﺗﻤﺎﻡ ﺛﺎﻧﯿﻪﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺗﺒﺴﻢ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﯽ
ﮔﺸﺎﺩﻩ ﺭﻭﯾﯽ می تواند
ﺳﺮﺁﻏﺎﺯ یک روز خوب عالی باشد
خنده هایتان بخیر باد
صبح پاییزیتون پرانرژی
سلام صبحتون بخیر 🌺🌺
باز با خوف و رجا سوی تو می آیم من
دو قدم دلهره دارم...دو قدم دلتنگم...
#فاضل_نظری
غزلــی ساختم از وزن النگــوهایت
به پریشان شدن قسمتی از موهایت
غزلی ساختم از شیوه شهرآشوبیت
برگرفتـــه شده از قصــه ابروهایت
حس خوب غزلم را به چه تشبیه کنم؟
جز بــه احساس بغــل کردن بازوهایت
#ابولقاسم_خورشیدی
دلیل اصلی دلتنگی قناریها
مرا رها کن از این چشمانتظاریها
مرا سعادت آغوش مهرگستر تو
نجات میدهد از دست بدبیاریها
چه بود عشق تو که بعد از آنهمه افسوس
مرا رساند به نشر امیدواریها
به بارگاه امیدت، به چشم معصومت
پناه میبرم از شرّ بیقراریها
زمان خلق تو معلوم نیست... وقت خدا
چقدر صرف شده روی ریزهکاریها
شباهتت به خدای احد در این حد است
که دستخطّ تو را خواندهاند قاریها
به معجزات تو ایمان میآورم ای عشق
بَریست مذهب تو از فریبکاریها
تو رد شدیّ و دلم رفت و زخم شد، آری
زیاد دارم از این دست یادگاریها...
#محمدمهدی_نورقربانی
گر ز غمت شکست دل ، راز تو فاش کی شود؟؟!
گنج نهفته تر شود ، خانه اگر خراب شد...
#کلیم_کاشانی
با من امشب
قدم بزن ، باشد ؟
خلوتم را به هم بزن ، باشد ؟!
حالِ من
حالِ روبهراهے نیست
حالِ خوبے رقم بزن ، باشد ...؟!
#نرگس_صرافیان
خورشیدم و شهاب قبولم نمیکند
سیمرغم و عقاب قبولم نمیکند
عریانترم ز شیشه و مطلوب سنگسار
این شهر، بی نقاب قبولم نمیکند
ای روح بیقرار چه با طالعت گذشت
عکسی شدم که قاب قبولم نمیکند
این چندمین شب است که بیدار ماندهام
آنگونهام که خواب قبولم نمیکند
بیتاب از تو گفتنم آوخ که قرنهاست
آن لحظههای ناب قبولم نمیکند
گفتم که با خیال دلی خوش کنم ولی
با این عطش سراب قبولم نمیکند
بی سایهتر ز خویش حضوری ندیدهام
حق دارد آفتاب قبولم نمیکند
#محمدعلی_بهمنی