چشمم افتاد به چشمِتو ولی خيرهنماند
شعلهاي بود كه لرزيد ولی جان نگرفت
#فاضلنظری
@Shere_naab
خیالِ زلف تو چون در دلم درآمده باشد
دلم چو عرصهی محشر به هم برآمده باشد
هلاکِ جذْبهی شوقِ خودم که ناطلبیده
چو چشم باز کنم، از درم درآمده باشد
کجا به زهرِ سؤالم لبِ جواب گشاید
شِکرلبی که به شیر و شکر برآمده باشد
خوش آنکه بر سر کوی خودم ببیند و گوید
که آن رمیدهی ما را چه بر سر آمده باشد؟
به خنجرِ ستمت کنده باد دیدهی «شانی»
اگر به جز تو کسش در نظر درآمده باشد...
#شانی_تکلو
@Shere_naab
روزے ڪه بر لب آید جانم در آرزویش
جان را بدو سپارم، تن را به خاک ڪویش
#هلالیجغتایی
@Shere_naab
نسیم از گیسوانت رد شد و باران تو را بوسید
طبیعت سهم خود را از تماشای تو می گیرد
#فاضل_نظری
@Shere_naab
شاگرد غمزده کرده نگاهت ادیب را
بیمار خویش ساخته چشمت طبیب را
#قاضی_سعید_قمی
@Shere_naab
با لشکرت چه حاجَت
رفتن به جنگ دشمن؟
تو خود به چشم و ابرو
برهَم زنی سپاهی...
#سعدی
@Shere_naab
شد چو مهمان من آن شمع شب افروز امشب..
ڪاش ٺا صبح قيامت نشود روز امشب
#بابا_نصيبی
@Shere_naab
هر سحر میجهد از پرتو خورشید ز خواب
از شب تیرهٔ عاشق چه خبر دارد صبح؟
#صائب_تبریزی
@Shere_naab
يک بار ديگر عشق ، يک بار ديگر تو
شور مجّدد تو ، شوق مکّرر تو
ای ذات معناها ! پنهان پيداها !
جان مجسّم تو ، روح مصّور تو
آنان که با تکرار ما را «عَرَض» گفتند
هر بار در هر کار گفتند:«جوهر» تو !
هم می نویسیّ و هم می نویسانی
ای نامه و خامه ، ای شعر و دفتر تو
از بهترین تمثیل از افضل التّفضیل
زیباترین ها را زیباترین تر تو
جز تو نفهميديم ، ديديم و سنجيديم
هم قهر را از تو ، هم مهر را در تو
زآبم بریدیّ و بر آتشم دادی
ای کرده با حسرت ، ماهی سمندر تو
ای جان هر واژه ، در جمله ي دريا !
ساحل تو ، توفان تو ، کشتي تو ! لنگر تو !
تو برکت باغ و بيداري جنگل
صبح گشايش را ، شبنم تو ! شبدر تو !
ای آتش پنهان در زير خاکستر !
شهريوری سوزان ، با نام آذر تو
#استاد_حسین_منزوی
@Shere_naab
ماندهاَم نامِتو راجانان بِگویَم یاڪهجان؟!
هَرچه گویَم دِلبَرا ،وَالله زِ آن هَمخوشتَری
#راحم_تبریزی
@Shere_naab
خفته بودم که خیالِ تو، به دیدارِ من آمد
کاش آن دولتِ بیدارِ مرا بود دوامی
#شفیعی_کدکنی
@Shere_naab
زهرم مده به دست رقیبان تند خوی
از دست خود بده که ز جلاب خوشترست
#سعدی
@Shere_naab
عیبشیریندَهناننیستڪهخونمیریزند
جُرم صاحبنظران استڪه دل میبندَند
#سعـــدے
@Shere_naab
به دست باد صبا بوی زلف خود بفرست
مگر به حال خود آید دل پریشان حال
#ابن_حسام_خوسفی
@Shere_naab
نسیمِ صبح مگر میوزد ز جانبِ دوست؟
که مهربانیاش از جنسِ مهربانیِ اوست
فضای سینه میانبارم از هوای سحر
مگر نه هر چه که از دوست میرسد نیکوست؟!
کدام تا بنمایند روی ماهش را
مدام آینه و آب را بگوومگوست
نمازِ عشق که بی قبله میگذارندش
دو رکعتاست و ز خونش به جای آب وضوست
شبی خیالِ تو از خوابِ من گذشت و مرا
هوای بستر و بالین هنوز وسوسه بوست
چه جای شِکوِه که یارای شکر نیز نماند
مرا که بغضِ عزیزش گرفته راهِ گلوست
به هر طرف که کنم رو جز او نمیبینم
جهانش آینهگردانِ جلوه از همه سوست
عجب چه میکنی از عشقِ دوست در دلِ من
که گاه نابترین باده در شکستهسبوست!
#حسین_منزوی
@Shere_naab
دل چه ارزد گر نباشد مهر دلدارے درو
بے وجود گنج ڪے قیمت بود ویرانه را
#عبید_خان
@Shere_naab
بر لب استغفار و در دل نقشِ روی و زلفِ یار
بت درون پیرهن میپرورد ایمانِ ما...
#قدسی_مشهدی
@Shere_naab